رد کردن و رفتن به مطلب
منو
  • دوست داشتنی‌های من
  • خواندنی ها
  • خبرها
  • نوشته ها و گفته ها
  • دفتر یادداشت های بد
  • شنیدار/دیدار
  • دیدگاه‌های شما
    • دیدگاه‌های شما
    • ارسال دیدگاه
  • درباره نویسنده / درباره سایت
    • درباره نویسنده / درباره سایت
    • زندگی‌نامه و فهرست آثار
    • راه های تماس

محمدمنصور هاشمی

ما کم شماریم

منو

گفتگویی درباره فصل شریعتی کتاب دین‌اندیشان متجدد

1. روش نقد شريعتي در اين کتاب طبق آن چه در بخشي از فصل اول «دين ، ايدئولوژي ، انقلاب» آمده است، مبتني بر آثار شريعتي است:
“آنها که تا به حال در باره شريعتي نوشته اند غالبا بين شخص شريعتي و انديشه هايش چندان تفاوتي نگذاشته اند.در غالب اين آثار دعوايي دنبال مي شود که از ايام حيات او آغاز شده بود.
اين نوشته تحليلي است کم و بيش خشک در باره مجموعه آثار و منظومه افکار شريعتي”
بي وفايي به اين روش در قسمت هاي مختلف فصل اول ديده مي شود و برخلاف ادعاي مذکور، بيش از آن که نقد آثار شريعتي باشد، نقد شخصيت شريعتي است و بارها او را احساسي، اغراق گو و جاعل تعابير و…معرفي کرده ايد.

جواب : نقد مبتنی بر شخصیت این است که زندگینامه فرد را مطرح کنیم و آن زندگینامه را مثَلاً از منظر اخلاقی یا سیاسی نقد کنیم. اگر من در کتاب به مسائلی از این دست می پرداختم که آیا شریعتی مسلمانی مقید به احکام شرع و صادق بوده یا نه،آیا با ساواک همکاری کرده یا نه (که به نظر من نکرده)، آیا در گرفتن بورس تحصیلی تقلب کرده بوده یا نه (رجوع کنید به مقاله آقای عباس میلانی در بررسی کتاب آقای هوشنگ رهنما)، آیا در اینکه رشته تحصیلی اش را خلاف آنچه بوده معرفی می کرده اخلاقا محکوم است یا نه و امثال اینها؛ آن وقت به نقد شخصیت شریعتی پرداخته بودم و طبعا بسته به تصورم از هر یک از این مقولات و بسته به دلبستگی داشتن یا نداشتن به شخص شریعتی احکام متفاوتی درباره او ممکن بود بدهم. اما وقتی در طول کتاب همواره مجموعه آثار شریعتی را پیش چشم داشته ام و هیچ نکته ای را بدون استناد و ارجاع به این مجموعه آثار مطرح نکرده ام و تک تک سخنانم مبتنی بر ارائه دلیل (ولو به نظر شما غلط) است و حب و بغض شخصی نسبت به شخص شریعتی نداشته ام (شاهدش هم اینکه در کتاب هر جا نکته مثبتی درباره کارهای شریعتی به نظرم رسیده است نوشته ام) به روشی که گفته ام وفادار بوده ام. اما از سوال شما این توقع فهمیده می شود که وقتی درباره مجموعه آثار کسی بحث می کنیم نباید درباره صاحب آن مجموعه آثار صحبتی شود. این فهم درستی از ماجرا نیست. گزارش بررسی و نقد مجموعه آثار یک نفر به هر حال گزارش و بررسی و نقد آثار آن شخص خاص است و غیر از این نمی تواند باشد. اما شما در کتاب من می توانید همه جا به جای نام مرحوم دکتر شریعتی بگذارید “صاحب مجموعه آثار” و هیچ تغییری ایجاد نمی شود. این یعنی به شخص شریعتی کاری نداشته ام و به مجموعه آثار نظر داشته ام.

2. ملاک و شاخص نقد شريعتي چندان مشخص نيست. مقام منتقد و جايگاه آن، مشوش است. منتقد مشخص نمي کند در چه جايگاهي به نقد شريعتي مي پردازد. معلوم نيست ناقد شريعتي، نقد جامعه شناسانه دارد يا نقد تاريخي يا نقد مذهبي و…
نقد ناقد، هم توحيد مورد نظر شريعتي را در بر مي گيرد و هم علم ستيزي و علايق شخصي شريعتي.

جواب: دو گزاره اول طبعا ادعای شما در مقام سوال کننده است. برای اینکه ادعایتان را موجه کنید لازم است نقد مستند و مستدلی به کتاب بنویسید و آشفتگی و تشویشی را که احساس کرده اید اثبات کنید. اما در توضیح مطلب عرض میکنم نقد من چند محور دارد؛ یکی ضعف اطلاعات و دانش مرحوم دکتر شریعتی است، دیگری ضعف استدلالها و نظریه پردازیهای ایشان به طور کلی است و سوم نقد اصل پروژه ایشان و جهت گیری فکریشان است. این پروژه به تصور من ارایه قرائتی از دین است که بتواند بدیل ایدئولوژی مارکسیستی باشد. در این فرایند ایشان ناآگاهانه چنان تحت تاثیر آنچه می خواهد نفی اش کند قرار گرفته که سبب شده قرائتی که از دین عرضه میکند خود روایتی از نحوی مارکسیسم شرقی باشد و در آن اسلام به ایدئولوژی شبه مارکسیستی تقلیل یابد. این سه محور اتفاقا به هم نا مرتبط هم نیستند و یکدیگر را تشدید هم کرده اند. پس من هر سه را نقد کرده ام. چنین نقدی می تواند بر اساس منطق و تفکر انتقادی باشد (مثلاً اینکه نشان دهیم گوینده نظام فکری منسجمی ندارد و برخی گزاره هایش با یکدیگر تناقض دارد) و بر اساس شواهد و مستندات تاریخی (مثلاً اینکه نشان دهیم گوینده نکته ای را نادرست فهمیده یا نقل کرده) و مانند اینها. تا وقتی این نقدها با یکدیگر تعارض ندارند ، طبعاً همگی می توانند وارد باشند. در واقع مقدم بر هر رویکرد و گرایشی ناگزیریم “عقل سلیم” را مبنا قرار دهیم. شاید این توضیح هم بد نباشد که کاری که من در این اثر و دیگر آثارم درباره اندیشه معاصر در ایران انجام داده ام از مقوله تاریخنگاری اندیشه است (به این معنی که به History of Ideas توجه داشته ام.) و روشم هم استدلالی است و به معنای عام کلمه فلسفی، پس طبعاً شناخت وضع جامعه در زمان مورد بحث و مانند آن (که به جای خود شناخت مهمی هم هست) در روش کار من مدخلیتی ندارد و نباید داشته باشد.

3.تک نگاري هاي استفاده شده در متن کتاب، جهت نقد شريعتي، به صورت گزينشي، برداشت شده است. حال آن که ويژگي متن هاي شريعتي؛ با عنايت به اين که بخش اعظم آن سخنراني بوده است (و خود به اين نکته نيز اشاره داشته ايد)داراي پيوستگي موضوعي است و در اکثر موارد، مقدمه و موخره مطلب، مورد غفلت واقع شده است. در ضمن آن که برخي از منتقدين کتاب معتقدند، اين برخورد گزينشي در مورد کل آثار شريعتي نيز صورت گرفته است و آثار مختلفي (عمدا يا سهوا) از نظر دور مانده است.

جواب: منظورتان از تک نگاري ظاهراً نقل قولهای مستقیم موجود در کتاب است و مسأله تان اینکه این نقل قولها گزینشی است. در وهله اول باید بپرسم مگر می شود نقل قول مستقیم آوردن در کتاب گزینشی نباشد؟ توقع نداشته اید که کل مجموعه آثار را در کتابم نقل کنم؟ حال مسأله این است که اولاً آیا این مطالب در مجموعه آثار هست یا نه (که ظاهراً اختلافی در این نداریم که هست) و دوم اینکه آیا درست نقل شده و به نحوی گزینش نشده که معنی دیگرگون شود؛ که پاسخ من این است که نه. پس اگر کسانی تصور می کنند در فهم این مطالب منقول اشتباهی شده و به صورتی از زمینه اصلی جدا شده اند که معنیشان تغییر یافته است، باید زحمت بکشند و در نقدی مستند این موارد را یک به یک بشمارند (و البته چون ادعای عصمت ندارم حتماً اگر بتوانند چنین خطاهایی را نشان بدهند، با تشکر از منتقدان در چاپهای بعد آن را اصلاح می کنم. اما تا وقتی چنین نکرده اند صرفاً یک دعوی بی دلیل را مطرح می کنند.) درباره ادعای آخر هم نکته ای ندارم جز اینکه عرض کنم منتقد یک کتاب کسی است که به آن کتاب نقد نوشته است وگرنه هر انسان احساساتی یا فعال سیاسی ای درباره هر اثری هر رأی ناموجهی ممکن است داشته باشد (که البته تا وقتی رأی شخصی اش است اشکالی ندارد، اما وقتی آن را به حوزه عمومی می آورد باید بضاعت موجه کردنش را داشته باشد.)

4.در هرمونتيک کلاسيک (که افرادي همچون شلاير ماخر شاخص آن هستند) فهم معناي متن را وابسته به خالق اثر مي دانند و شرايط مختلف در بوجود آمدن متن را در نظر مي گيرند. اما در هرمونتيک هايدگري، خالق اثر از اثر جدا مي شود و معناي اثر واکاوي مي شود، آن هم نه معناي در دسترس، بلکه معناي در لايه هاي مختلف.
روش برخورد با متن، در اين کتاب مشخص نيست. در نقد شريعتي، نه به مقتضيات و شرايط خلق اثر توجه شده است (طبق هرمونتيک ماخري) و نه به لايه هاي مختلف اثر (طبق هرمونتيک هايدگري)

جواب: در نوشته ام هر جا به لایه های مختلف برخورد کرده ام به آنها اشاره کرده ام (مثلا گزاره های آزاد اندیشانه شریعتی در قیاس با نظریه سیاسی اش: بنگرید به صفحات 30 و 80 دین اندیشان متجدد) و طبق توضیحی هم که درباره روش استدلالی و نگارش تاریخ اندیشه ها دادم ظاهرا باید مساله اقتضائات زمانه رفع شده باشد (هر چند بد نیست به اشاره این را هم بگویم که کسانی که با استناد به زمانه مرحوم شریعتی می خواهند هر ضعفی را در آثار او توجیه کنند ظاهرا به این نکته ساده توجه نمی کنند که در همان زمان هم در عرصه فکر و فرهنگ این سرزمین کسانی بوده اند که آن اشتباه ها را نکرده اند و آن ضعفها را نداشته اند). اما با توجه به اینکه کارهایی که پیشتر کرده ام (مثلا مقاله قرائت پذیری دین) گواهی می دهد که مدتهاست با هرمنوتیک و بزرگانش از جمله فردریش شلایرماخر و هیدگر و گادامر و امیلیو بتی و هرش و ریکور و امثال آنها آشنا هستم ،اجازه بدهید احساسم را نسبت به این سؤال بگویم ، سؤالی که می توانست بسیار راحتتر بیان شود و بدون اشاره متکلفانه به شلایرماخر و هیدگر که در آن از فرط ساده شدن فکرشان تقریباً نابود شده است . می دانید که هرمنوتیک در اصل برای بحث درباره فهم متون مقدس پدید آمد. نحوه مطرح شدن این سؤال این جرقه را در ذهنم ایجاد می کند که آیا به راستی آثار مرحوم شریعتی در نظر عده ای به مرحله متون قدسی ِ غیر قابل نقدی تعالی نیافته است که صرفاً از فهمشان می توان سخن گفت و نه احیانا نقدشان؟ من هم به اندیشه های مرحوم احمد فردید و آقای رضا داوری نقد نوشته ام و هم به اندیشه های آقایان احسان نراقی و داریوش آشوری ، هم به آقای آرامش دوستدار و هم در همین کتاب به اندیشه های آقایان عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان ؛ چرا در آن نقدها که ظاهرا بعضی از آنها به ذائقه منتقدان بخش شریعتی دین اندیشان متجدد هم خوش آمده است ، صحبتی از هرمنوتیک و جایگاه منتقد و مانند اینها نشد و نمی شود و نوبت به دکتر شریعتی که رسیده است ناگهان همه چیز چنین مبهم شده است؟

5.اساس برخي از داوري هاي بي پايه است و بعضا منتقد در معرض نقدي است که خود آن را مطرح کرده است. مثلا در بخشي از کتاب مي آيد: ” شريعتي تحقيق بازرگان درباره قرآن را مثل کشف نيوتن مهم مي داند و با لحن غلو آميزش گفته : قران شناس واسلام شناس بزرگ استاد بازرگان کتابي به اسم تحول تدريجي در قرآن دارد که به عقيده من کشفي است هم سنگ کشف نيوتن”
حکم به غلو آميز بودن اين جمله، با کدام معيار صورت مي گيرد؟ آيا در نقد غلو آميز بودن و احساسي بودن و … خود منتقد غلو آميز و احساسي برخورد نمي کند؟

جواب: برای برخی داوریهای بی پایه فقط یک نمونه ذکر کرده اید که از قضا اگر ادامه عبارت مرحوم شریعتی را نقل می کردید معلوم می شد که حق با من است. ادامه جمله این است:”و اگر این کار تمام شود وحی بودن قرآن به همان اندازه بدیهی می نماید که علمی بودن طبیعت”(مجموعه آثار،ج7،ص81). صرف نظر از اینکه علمی بودن به عنوان صفت طبیعت ظاهرا بی معنی است، می دانیم که کار مرحوم بازرگان خوشبختانه به اتمام رسیده است و نیز می دانیم که فیزیک نیوتنی سالها گفتمان غالب فیزیک در دنیا بوده و حتی هنوز هم به رغم همه نظریه های جدید و مشخص شدن ضعفهایش قدر و شأنش برای همه فیزیکدانها شناخته است. حال سؤال این است که آیا نظریه مرحوم بازرگان چنان شأنی یافته است یا نه؟ پاسخ هم گویا این است که حتی بسیاری از مسلمانان معتقد هم نظریه ایشان را چنین متقن تلقی نمی کنند ، چه رسد به اینکه وحی بودن قرآن کریم با این نظریه”بداهت” پیدا کرده باشد. ( در حاشیه به این نکته هم اشاره کنم که منظورم کوچک شمردن قدر مرحوم بازرگان نیست. از قضا به رغم ابنکه بسیاری از طرفداران مرحوم شریعتی همان طرفداران مرحوم بازرگان اند، فکر می کنم که این دو از حیث روش و منش تفاوت بسیار دارند. بازرگان بسیار غیرایدئولوژیک تر و علمی تر به دنیا و مافیها می نگرد و کنار هم قرار دادن او و شریعتی بیشتر علت تاریخی دارد تا دلیل فکری و امیدوارم در کاری که درباره مرحوم بازرگان در دست دارم و مقایسه ای که میان او و مرحوم شریعتی انجام می دهم این نکته اجمالی به تفصیل روشن شود). به هر حال پاسخ سؤال شما این است که خیر، تصور نمی کنم خودم غلوآمیز و احساسی برخورد کرده باشم و اگر کسانی چنین مواردی می بینند ان شاءالله در همان نقدی که در آن بناست بقیه نکات را به صورت مستند و مستدل توضیح دهند، لابد این را هم توضیح خواهند داد.

6. به اعتقاد نويسنده، شريعتي تسلط چنداني به علوم نظري ندارد. خوب تخصص شريعتي در حوزه هاي جامعه شناسي و تاريخ، چگونه ناديده گرفته مي شود؟

جواب: از سؤالتان دو برداشت می توانم بکنم. یکی اینکه چون شریعتی متخصص جامعه شناسی و تاریخ است پس به علوم نظری تسلط دارد و رای من باطل است. دوم اینکه چون شریعتی متخصص جامعه شناسی و تاریخ است نیازی به آشنایی با علوم نظری نداشته است. اگر منظورتان نکته اخیر است باید بگویم اولا نظریه پردازی در این حوزه ها هم در حوزه علوم نظری است (علوم عملی یا مسائل ذوقی که نیست) ثانیا جامعه شناسان و مورخان برجسته حداقلی از آشنایی را با مباحث فلسفی و روش شناسانه و استدلالهای منطقی داشته اند و فکر نمی کنم در این زمینه حتی نیازی به ذکر مثال باشد. اگر هم منظورتان برداشت اول بوده باید بگویم من برای عدم آشنایی کافی ایشان با مباحث نظری و عدم توانایی شان در بحث منطقی و استدلالی شواهدی آورده ام و اگر آن شواهد درست باشد (که دلیلی برای ردشان نیاورده اید ) نادرست بودن سخنتان روشن می شود. به علاوه این را هم توضیح بدهم که از “مجموعه آثار” نه تخصص پدیدآورنده اش در تاریخ بر می آید (حداکثر می توان از آشنایی با تاریخ اسلام و نه تاریخ غرب سخن گفت) نه چیز چندانی که بتوان آن را جامعه شناسی نامید دیده می شود. اگر هم منظورتان مدرک تخصصی ایشان در رشته جامعه شناسی از سوربن است (که افراد زیادی هم شفاها به مثابه برهان قاطع به من گفته اند)، ضمن اشاره به اینکه به گمان من اساسا تخصص اشخاص را نه مدرکشان که کارشان نشان می دهد، این نکته تکراری را باید بگویم که تحصیلات مرحوم دکتر شریعتی در ادبیات فارسی بوده است و رساله دکتری ایشان در فرانسه هم تصحیح یک نسخه فارسی زیر نظر ژیلبر لازار استاد ادبیات فارسی بوده است (که همان را هم با پاینترین نمره ممکن گذرانده اند). جامعه شناس بودن ایشان هم افسانه ای است حول محور شخصیت صاحب مجموعه آثاری که شأن قدسی و غیر قابل نقد یافته است و ربطی به انسان دردمند و دوست داشتنی ای که چند صباحی برای آمال انسانی و انسان دوستانه و ارجمندش بر این کره خاکی تلاشهایی کرد و تلاشهایش هم متاسفانه با کاستی ها و اشتباهات فراوان همراه بود ندارد.

7. تا چه ميزان به منابع دست دوم درباره شريعتي و آثار وي، توجه شده است. چرا که به نظر مي رسد پاسخ برخي از انتقادات مطرح شده در آثاري همچون: شريعتي: راه يا بيراهه؟، دموکراسي متعهد: فلسفه‌ي سياسي يا نظريه‌ي سياسي؟ ، دموکراسي متعهد: پاورقي يا متن؟ اثر «رضا عليجاني»، شريعتي در جهان، اثر «حميد احمدي»، شريعتي، ايدئولوگ انقلاب ايران، اثر عبدالعزيز ساشه‌دينا. شريعتي: متفکر فردا، اثر «هاشم آغاجري» ويا از دموکراسي تا مردمسالاري ديني: نظري بر انديشه‌ سياسي دکتر علي شريعتي اثر «صادق زيبا کلام»

جواب: ظاهرا من باید بپرسم تا چه میزان کارم جدی خوانده شده است چون از قضا دو تا از همین کتابهایی که نام برده اید جزو منابع کتاب من است. ضمنا اگر کتاب را خوانده باشید دیده اید که به کتابشناسی آثار شریعتی هم ارجاع داده ام. به طور خلاصه یعنی آثار مربوط به ایشان را حتی المقدور خوانده ام و می شناسم. هرچند آثار راجع به شریعتی آنقدر زیاد است که بعید می دانم کسی بتواند ادعا کند همه را خوانده است و من هم چنین ادعایی ندارم. حال مسأله به این صورت در می آید: من با تلاش برای خواندن حداکثر آن آثار (که البته چون به دلایل مختلف به همه آنها ارجاع مستقیم نداده ام طبعا همگی در فهرست منابع کتابم هم نیامده اند) این کتاب را نوشته ام. اگر کسانی فکر می کنند توجه به آثاری می توانسته نتیجه گیری های مرا در این کتاب تغیر دهد، باید بگویند توجه به کدام قسمت از کدام کتاب به چه دلیل یا دلایلی می توانسته نتیجه گیری ها را تغییر دهد ( باز چون ادعای عصمت ندارم از هر نقد علمی و روشمندی استقبال می کنم و اگر نشان داده شد که نکته ای اشتباه است با کمال میل آن را تصحیح می کنم.). ضمنا کتابی که از آقای زیباکلام اسم برده اید در واقع نقدی است کم و بیش شبیه نقد من به نظریه سیاسی شریعتی و فکر نمی کنم متضمن پاسخی به انتقادات من باشد. نکته آخر هم اینکه من یک سال پیش (در صفحه 11 شماره 233 روزنامه کارگزاران مورخ شنبه 28 بهمن 1385) در پاسخ به نقدی نکاتی را درباره فصل مربوط به مرحوم دکتر شریعتی در کتاب دین اندیشان متجدد تذکر داده ام. خواندن آن نوشته ممکن است به علاقمندان به این بحث کمک کند و تکمله ای باشد برای این پاسخهای اجمالی و در آینده هم بتواند از تکراری شدن نقدها و سؤالها و به تبع آن جوابها جلوگیری کند.

گفتگو با محمد منصور هاشمی
منتشر شده در ضمیمه روزنامه اعتماد، سال 1386

نوشته شده در نوشته ها و گفته ها

دسته ها

  • دوست داشتنی‌های من
  • خواندنی ها
  • خبرها
  • نوشته ها و گفته ها
  • دفتر یادداشت های بد
  • شنیدار/دیدار
  • دیدگاه‌های شما
  • ارسال دیدگاه
  • درباره نویسنده / درباره سایت
  • زندگی‌نامه و فهرست آثار
  • راه‌های تماس
اجرا شده توسط: منصور کاظم بیکی