آدم معمولی
چیزهای بسیاری را
کمی دوست دارد
آدم غیرمعمولی
چیزهای کمی را
بسیار دوست دارد
—–
نوشتن
سلوکی است پیکرتراشانه،
نه خلقِ اثر
که آفرینش خویشتن
شیفتهی پیکرتراشیام
عاشق درآوردن آن مجسمه که پیشاپیش در دل سنگ نهفته شده است
با نوشتن
خودم را میتراشم
——————-
ایوان کارامازوف گفتهاست: “اگر خدا نباشد هر کاری مجاز است”
اما لازمهی این گزاره این نیست که مجبوری هر کاری بکنی
اگر خدا نبود هم “هر کاری” نکن
اگر خدایی باشد بهترین دلیل بر وجودش همین است که در هر حال میفهمی چه کاری واقعاً بد است.
درود به درک کانت از وجدان اخلاقی.
———-
اخلاق هرگز مقابل آزادی قرار نمیگیرد
آنچه مقابل آزادی قرار میگیرد عُرفیات است، خلقوخوهاست، قواعد و قوانین است
—————–
علم صفتی است پسندیده و دالّ بر کمال
پس خدا علیم است
حکمت صفتی است پسندیده و دالّ بر کمال
پس خدا حکیم است
شوخطبعی هم صفتی است پسندیده و دالّ بر خیلی کمالات
پس خدا شوخطبع محض است
دور و برمان هیچ،
کافی است فقط یک نگاه بکنیم به خودمان!
————–
نمیدانم آنها که میگویند از سر احساس رسالت مینویسند منظورشان چیست
من مینویسم تا مسألههایم را بهتر بفهمم
مینویسم ببینم آیا میتوانم دنیا را بفهمم
مینویسم تنها برای اینکه خودم را بیشتر بشناسم
————
روش تهیهی مرید در یک حرکت:
کافی است به موجودات آویزانی که به سراغتان میآیند
بگویید شما ماهاید
دیگر خود به خود خودتان خورشید عالمتاب خواهید بود!
————-
میدانم فارسی هدایت فصیح نبوده است،
پیشتر نوشتهام که در نثرش گرتهبرداری از زبانهای اروپایی هم هست،
با اینهمه جملهی نخست شاهکارش این است:
“در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد”
فلان “ویراستار” و بهمان “دکتر” ادبیات فارسی امروز در چنین جملهای مینویسند: هستند و میخورند و میتراشند!
شاید فاصلهی هدایت با ما
تاریخ از دست دادن شمّ و اعتماد به نفس و شناخت خویش بوده است.
البته همین که هنوز “ویراستار” و “دکتر” ادبیات زبان مادریمان نمیگویند به غیر از حساب، ادب را نیز باید رعایت کرد و نمینویسند: “در زندگی زخمهایی تشریف دارند که…” من شخصاً بسی شاکرم!
————–
نه اصراری بر حرفزدن دارم
نه میلی به دیدهشدن
از سر درویشی و افتادگی نیست
فکر میکنم اگر کسی حرفحساب داشته باشد
آنکه نشنیده ضرر کرده
آنکه نشناخته از دست داده
اگر هم حرفحساب نزده باشم چه بهتر که بقیه نشنیده و نشناخته باشند!
——————–
راسکولنیکف و کارامازوفها را داستایوسکی خلق کرده است
بازارف را تورگنف
پییر و آندری و آنا کارنینا را تولستوی
اما ناتاشای جنگ و صلح را خدا خلق کرده است!
————
هر کس درک زیباییشناسانه از دین را به نفع درکی دیگر کنار بزند
موجود خطرناکی است
تعصب و تروریسم
معلول نفی درک زیباییشناسانه از دین است به نفع درکهای دیگری که دعوی حقیقت دارند
حقیقتی که زیبا و صیقلخورده نیست
به زشتی و زمختی واقعیت است
——————
نه تواضع
نه غرور
واقعبینی است که اهمیت دارد
واقعبین که باشی
به وقتش متواضعی
به وقتش مغرور
————
راه رهایی از اضطراب با یک نسخه:
تا ته خط برو
تا دردناکترین اتفاقات
تا مرگ
حالا برگرد راحت زندگیات را بکن
هر وقت باز فیلات یاد هندوستان کرد
هر وقت باز خیالات آزارت داد و دچار اضطراب و تشویش شدی
نسخه را تکرار کن
یکبار که مرده باشی اضطراب بیمعنی است
—-
مرادها
از مریدها
حقیرترند
مریدها بیدغدغه از این مراد به آن مراد آویزان میشوند
مرادها
پشت ظاهری شکوهمند
دغدغهی بس محقری دارند
تشویشِ حفظ و نگهداریِ مرید!
———
روزگاری کتابت شأنی ویژه داشت
روزگاری که خواندن و نوشتن کار نخبگان بود
در دورهی جدید بنا شد همه باسواد شوند و اهل کتاب
حالا دوباره با شبکههای اجتماعی دنیای مجازی
ملت دوباره فقط حرف میزنند
آن چهار جملهی شکستهبستهای که مینویسند کتابت نیست حرف زدن است
خواندن و نوشتن باز کار نخبگان خواهد بود
کار کمشمارانی فرهیخته و کنجکاو و شکیبا
فرهنگ مکتوب باز فرهنگ خواص خواهد بود و فرهنگ شفاهی، ولو با تصاویر و حروف، فرهنگ همگان
چه بهتر!
من رسماً نخبهگرا هستم.
——-
مرید متوهم است
مراد هم متوهم است و هم دروغگو
مرید بیشخصیت است
مراد بیاخلاق
—
هر وقت هر کس بر هر چیزی زیاد اصرار کرد
یا درباره هر چیزی زیاد اعتراض داشت
مشکوک شوید
اگر کسی اصرار دارد همه فاسدند
میخواهد فساد خودش را توجیه کند
اگر کسی اعتراض دارد چرا همه بیسوادند
میخواهد بیسوادی خودش را بپوشاند
هیجان افراطی دربارهی هر امری
نشاندهندهی گیر و گوری در ذهن شخص است دربارهی موضوع
———–
خیلی از مدافعان عدالت اجتماعی در وطن عزیز
تنها در ظاهر دغدغهی طبقهی محروم را دارند
مسألهی خیلی از آنها این است که چرا برای بچهی همسایه وقتی پنجساله بوده پیانو خریدهاند برای آنها وقتی هفتساله شدهاند!
خیلی از مدافعان مبارزه در راه عدالت اجتماعی در وطن عزیز
فقط با ایدهها لاس میزنند
آنها نه فقط از محلههای محروم رد نمیشوند بلکه جرأت نمیکنند به آن محلهها و منطقهها بروند
چپبودن شیک و روشنفکرانه است
تازه خوشایند هم هست چون به آن خیلی تنها چیزی را که از آن محروم بودهاند میدهد
“احساس” ماجراجویانهی مبارزه برای بقا!
نوشته محمد منصور هاشمی