رد کردن و رفتن به مطلب
منو
  • دوست داشتنی‌های من
  • خواندنی ها
  • خبرها
  • نوشته ها و گفته ها
  • دفتر یادداشت های بد
  • شنیدار/دیدار
  • دیدگاه‌های شما
    • دیدگاه‌های شما
    • ارسال دیدگاه
  • درباره نویسنده / درباره سایت
    • درباره نویسنده / درباره سایت
    • زندگی‌نامه و فهرست آثار
    • راه های تماس

محمدمنصور هاشمی

ما کم شماریم

منو

از “دفتر یادداشتهای بد”، مجموعه بیست و هفتم

 

در چشم‌انداز بیست ساله آمده است:

ایران در 1404 در فلان زمینه‌ها در منطقه اول است.

 

در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت آمده است:

در 1444 ایران در بهمان زمینه‌ها در منطقه اول است.

 

نه کاری به اسطوره‌ی اعداد دارم

نه کاری به نقاشی آرزوها روی دیوار غار

 

فقط می‌خواهم بگویم مدرسه که می‌رفتم فهمیدم نمی‌توانم برای شاگرد اول شدن برنامه بریزم،

چون برخلاف نمره و معدل که به خودت مرتبط است، اول شدن امری است نسبی و به برنامه‌های دیگران هم ربط پیدا می‌کند.

 

حالا پرسش ساده‌ام این است که این همه اِل و بل که با کلی هزینه و بودجه نشسته‌اند با هم اینها را نوشته‌اند، درباره‌ی وضع دیگران علم غیب دارند؟

یا اندازه‌ی منِ بچه‌مدرسه‌ای هم نمی‌فهمند؟

یا شاید هم به قول معروف ما را گرفته‌اند و رسماً اُسکل گیر آورده‌اند، نه؟!

 

فاجعه فقط وضع فجیع اقتصادی کشور با این برنامه‌ریزان نیست؛

فاجعه اینجاست که مجبورم فکر کنم برای وطن عزیزم ساده‌لوحان صادق برنامه بریزند بدتر است یا حقه‌بازهای زرنگ!

 

————

 

در نخواستن قدرتی است که در به دست آوردن همه‌ی خواسته‌ها نیست

قدرتِ رهایی.

 

قدرتِ مطلق

رهاییِ مطلق است

نه کنترلِ محض.

 

—————–

 

شاهکار

اثری است ساختگی

ولی چنان ساخته شده که ازلی-ابدی به نظر می‌رسد.

 

فرق شاهکار با اثر معمولی در دوست‌داشتنی بودن یا نبودنش نیست

سلیقه‌ها مختلف است.

 

فرق شاهکار با اثر معمولی در این است که در شاهکار هیچ تغییری نمی‌توان داد.

 

——————-

 

یکی از وسواس‌های ذهن من:

به جایی که کار خطایی کرده‌ام یا حرف نادرستی گفته‌ام

برگردم و اشتباهم را تصحیح کنم.

 

نه اینکه آن اشتباه را نکرده باشم

چیز بسیار کوچکتری می‌خواهم

تنها می‌خواهم بتوانم اشتباهم را تصحیح کنم تا نماند و گسترش پیدا کند.

 

اما

آن لحظه رفته است

تا ابد رفته است

برای همیشه رفته است

 

گفتن اینکه “چه مهیب” چیزی از مهابت ماجرا نشان نمی‌دهد، فقط قضیه را مبتذل می‌کند.

 

————

 

ایده ی خدای بدن‌مند در مسیحیت از جای دوری نیامده است

 

من که هر وقت به خودم نگاه می‌کنم و ناباورانه می‌بینم چقدر چاق شده‌ام می‌فهمم همه‌ی ایده‌های دوگانه‌انگارانه از کجا آمده است!

 

ذهن ما با تخیل‌اش قدرت محض است

بدن‌مان با مادّیت‌اش محدودیت محض

 

باید خدایی بیاید در بدنی به صلیب کشیده شود تا شاید به بهشت گمشده‌ی خیال محض راهی بیابیم

خیال محض، عین آزادی است، عین زیبایی.

 

————————

 

هیچ وقت نفهمیدم این‌هایی که می‌گویند برای فلان مقاله چقدر می‌دهند یا برای بهمان سخنرانی، منظورشان چیست.

 

من از مال دنیا چیزی ندارم، اما حاضرم از زندگی‌ام بزنم تا بتوانم چیزی را که می‌خواهم بگویم، فکری را که به ذهنم رسیده مطرح کنم، چیزی را که دوست دارم بنویسم.

 

وقتی واقعاً حرفی داشته باشی

می‌خواهی هر طور شده آن را بگویی.

 

————————–

 

دیوانه‌ای هست که می‌گوید

اگر خدا می‌توانست عریضه به دادگاه بدهد

از کم‌هوشی خیلی از متکلمان

از بدرفتاری خیلی از مؤمنان

و از گیر دادن‌های این و آن به خودش

شکایت می‌کرد

 

اگر خدا می‌توانست به دادگاهی عارض شود

علیه استفاده‌ی ابزاری کثیری از آدمیان از تصویرش دادخواست می‌داد!

 

——————-

 

حسرت نمی‌خورم

مگر گاهی به وقتِ خوشِ آن‌هایی که واقعاً اهل خواندن‌اند بی اینکه بخواهند بنویسند

 

آرامش‌بخش‌ترین و لذت‌بخش‌ترین کار دنیاست خواندنی که فقط خواندن است

دل دادن به متن، بی دغدغه‌ی از دست رفتن وقت و کاری که باید نوشت…

 

———————

 

وطن عزیز من پر از دانشمندان معظم است

دانشمندان معظم درس‌هایشان را خوانده‌اند

مدارکشان را گرفته‌اند

شغل‌های آبرومند علمی پیدا کرده‌اند

خیلی رسمی

خیلی سخت‌گیر

خیلی همه‌چی‌تمام

همه قدر هم را می‌دانند

همه با احترام از هم یاد می‌کنند

همه خیلی ماه‌اند.

 

تنها مشکل کوچک این است که اغلب نمی‌دانند داده دانش نیست، دانش اندیشه نیست،

نمی‌دانند محفوظات فهم نیست، نمی‌دانند فهم توانایی تحلیل است،

نمی‌دانند هدف غایی همه‌ی این یادگرفتن‌ها رسیدن به خلاقیت است.

 

اخیراً ویراستاران علمی مجموعه‌ای تاریخ چاپ یکی از کتابهایم را در مقاله‌ی خودم تغییر داده‌اند و تاریخ یکی از تجدید چاپهای آن را ذکر کرده‌اند چون آن چاپ را در کتابخانه مجموعه‌شان داشته‌اند و خودشان را متعهد می‌دیده اند ارجاع به چاپی باشد که به آن دسترسی دارند.

یعنی من رسماً هلاک این نظام علمی و آموزشی‌ام با این مقدار دقت و قاعده‌مندی و تعهد!

ویراستارانِ اهلِ علمِ دقیقِ قاعده‌مندِ متعهدِ ماه یک نکته ساده را در تحصیلات عالیه‌شان که خداوند آن را متعالی کند نفهمیده‌اند: یکی از حکمتهای ذکر سال چاپ این است که معلوم باشد هر مطلب “کِی” مطرح شده است؛ نه اینکه تاریخ نقدی که مستقیماً بر کتابم نوشته شده و ذکرش در مقاله‌ام آمده قبل از تاریخ چاپ اصل اثر باشد؛ حاضرم برای مغز پر از داده و ذهن خالی از تحلیل‌شان قسم جلاله بخورم در دنیا این عددها را ذکر نمی‌کنند تا نوشته با آنها شیک‌تر و علمی‌تر به نظر برسد!

 

این فقط یک مورد ساده بود،

بی‌شمار مورد دیگر هم به همین ترتیب.

 

در وطن عزیز

این “دانشمندان معظم”

این داده‌ورزان بی‌فکر

بزرگترین دشمنان دانش و اندیشه‌اند.

همدستی آن‌ها با هم یعنی پیروزی قطعی بلاهت؛

یعنی نظامی که در آن

مستضعفان فکری

خوش و خرّم

پول مردم را حرام می‌کنند

تا مستکبرانه به همان مردم پز دانشمند معظم بودنشان را بدهند!

 

—————

 

تا وقتی حرص می‌خوری از نادرستی‌ها

تا وقتی تعجب می‌کنی از حقارت

نگران نباش

خوبی و هنوز چیزی در وجودت، در ژرفای جانت زنده است.

تا وقتی دغدغه داری و حیرت می‌کنی، خشمگین می‌شوی و غصه می‌خوری

خوشحال باش

هنوز انسانی و در این زامبی‌ستان “زامبی” نشده‌ای!

 

————————

 

هر کس می‌گوید کاری را انجام خواهد داد ولی حاضر نیست زمان تقریبی پایان کار را بگوید آن کار را بلد نیست.

توانایی محاسبه‌ی زمان، خودش جزئی است از بلد بودنِ کار.

 

———

 

در قاموس من

دوستی

بزرگترین دستاورد بشریت است

بی‌معرفتی، نابخشودنی‌ترین گناه

 

رفاقت

یک نحو بودن است

 

—————–

 

آنقدر محافظه‌کار نیستم که بترسم از محافظه‌کاری دفاع کنم در مملکتی که همه فکر می‌کنند محافظه‌کار فحش است!

محافظه‌کاری یعنی یک سرِ سیاست خواهی نخواهی شدیداً به واقعیات وصل است،

محافظه‌کاری یعنی بشر تنها عقل نیست که بشود همه را با استدلال قانع کرد،

محافظه‌کاری یعنی بشریت یک آرمان ندارد که بشود راحت از طرف همه حرف زد،

محافظه‌کاری یعنی همه ابناء بشر منافع یکسانی ندارند و سیاست دعوا بر سر منافع است،

محافظه‌کاری یعنی سنتها به عللی ریشه دوانده و تا آن علل هست سنتها هم هست،

محافظه‌کاری یعنی انشانویسی‌های شورمندانه درباره سیاست، کمتر از مناسبات قدرت موثر است.

محافظه‌کاری نوعی نگرش واقع‌بینانه است نسبت به ذهن انسان و روابط آدمیان.

اما محافظه‌کاران دو دسته‌اند:

آنها که نمی‌خواهند چیری تغییر کند و آنها که می‌خواهند.

من از گروه دومم؛ خواهان آزادی و عدالت.

اصلاً چون پروای آزادی و عدالت را دارم محافظه‌کارم.

سیاست عرصه‌ی بسازبفروش‌ها نیست که عادت کرده‌اند “بکوبند” بعد بسازند.

سیاست عرصه‌ی شهروندی و توسعه‌ی آن است.

 

—————–

 

همانقدر که حرص دنیا را نباید زد

“حرص” دین را هم نباید زد

حرص شناخت نسبت خدا و انسان را.

 

فردوسی را دوست دارم که می‌داند عالم رازناک است و بسیاری سوالها بی جواب؛

مولوی جان در مثنوی هی به خودش می‌پیچد چیزهایی را توضیح بدهد که توضیح‌دادنی نیست.

 

——————-

 

همیشه چقدر حرف هست که نگفته می‌ماند

 

تاریخ

تراژدی ناگفته‌هاست

نه گفته‌ها.

 

 

نوشته محمد منصور هاشمی

نوشته شده در دفتر یادداشت های بد

دسته ها

  • دوست داشتنی‌های من
  • خواندنی ها
  • خبرها
  • نوشته ها و گفته ها
  • دفتر یادداشت های بد
  • شنیدار/دیدار
  • دیدگاه‌های شما
  • ارسال دیدگاه
  • درباره نویسنده / درباره سایت
  • زندگی‌نامه و فهرست آثار
  • راه‌های تماس
اجرا شده توسط: منصور کاظم بیکی