کسانی که ماجراهای مربوط به نواندیشان دینی را دنبال کنند قاعدتاً توجهشان به این موضوع جلب میشود که سروش دباغ دو منبع و مرجع تازه به چهارچوب ارجاع “روشنفکری دینی” افزوده است و به عنوان عضوی از نسل متأخر روشنفکران دینی گستره موضوعات مورد توجه این گروه را نیز بسط داده است. آن دو منبع و مرجع نویافته به طور مشخص “سهراب سپهری” و “لودویگ ویتگنشتاین” هستند و آثار مختلف آنها، و آن گستره موضوعی جدید فلسفههای اگزیستانس و سینما و ادبیات داستانی و روانکاوی و شعر معاصر فارسی است.
دو کتاب تازه دکتر سروش دباغ “حریم علفهای قربت: سلوک معنوی در روزگار کنونی” و “در باب فلسفه تحلیلی، با محوریت ویتگنشتاین” عمدتاً آثاری است در جهت گفتگو با آن دو منبع و مرجع مذکور و گزارش آراء و اندیشههایشان و تأمل در آنها.
“حریم علفهای قربت” که در اصل روایتی از درسگفتارهای مولف است دربردارنده هشت فصل است درباره اخلاق و عرفان و دغدغههای معنوی و وجودی و در هر فصل به احوالی نظیر غم، سکوت، مرگ، عشق، بیزمانی، بیخودی، باخودی، دعا، خشم، حسد، فروتنی، آفات زبان، قضاوت، عادات ذهن و مانند اینها پرداخته شده است. هر بحث علاوه بر سایر ارجاعات شامل ذکر شعرهای فراوانی است از سهراب سپهری و مولوی که وقت خواننده را خوش و کام او را شیرین میکند. خواندن “حریم علفهای قربت” که به نوعی میتوان آن را در امتداد کارهای پیشین نویسنده درباره سهراب سپهری – از جمله “فلسفه لاجوردی سپهری” – و نیز به ویژه سلسله مقالات “طرحوارهای از عرفان مدرن” دانست برای کسانی که دغدغههای معنوی-اخلاقی دارند میتواند تجربهای خوشایند باشد. البته شخصاً – همانطور که به دوست عزیزم سروش دباغ هم گفتهام – تصور میکنم ذیل برخی عناوین و مفاهیم جایی برای توجه بیشتر به روانشناسی و جامعهشناسی و مردمشناسی و خلاصه علوم انسانی و دستاوردهای آنها بوده و میشده است در کنار نگرش عرفانی که به جای خود زیباست اما در جامعه ما گاه متورم به نظر میرسد از دیگر دادهها و تحلیلها هم بهره گرفت، اما این نکتهای فرعی است و مهم این است که “حریم علفهای قربت: سلوک معنوی در روزگار کنونی” مجالی فراهم میکند برای ژرفتر نگریستن خواننده علاقهمند به خویشتن خویش و عالمی که در آن به سر میبرد.
“در باب فلسفه تحلیلی، با محوریت ویتگنشتاین” حال و هوایی دارد به کلی متفاوت، اما باز مرتبط با سنت “روشنفکری دینی”. “روشنفکری دینی” دستکم در دورهای عمدتاً متأثر از سنت فلسفه تحلیلی بود و در آن گفتمان فلسفی میزیست و از قِبل آن تغذیه میکرد. اما لودویگ ویتگنشتاین در مقام یکی از نقاط عطف در این فلسفه و به مثابه یکی از حلقههای ارتباط میان سنت تحلیلی و سنت قارهای کمتر محل توجه و ارجاع “روشنفکران دینی” بود. سروش دباغ همانطور که سخن گفتن از سهراب سپهری و فروغ فرخزاد را با “روشنفکری دینی” آشتی داده، کوشیده است میان فلسفه ویتگنشتاین و “روشنفکری دینی” متأخر نیز انس و همسخنی ایجاد کند.
“در باب فلسفه تحلیلی، با محوریت ویتگنشتاین” شامل سه بخش است. بخش نخست دربردارنده مقالاتی است در معرفی فلسفه تحلیلی و مرور تاریخچه این سنت فلسفی و بررسی جنبههای مختلفی از آن که همانگونه که از نام کتاب برمیآید مقولات و مفاهیمی از فلسفه ویتگنشتاین در آن به طور خاص مورد توجه قرار گرفته است. بخش دوم شامل گفتگوهایی است درباره فلسفه تحلیلی و فلسفهورزی که در آن به مباحث انضمامیتر چون فلسفهخوانی در ایران هم پرداخته شده است. بخش سوم هم دربرگیرنده یادداشتها و نقدهای مولف کتاب است در حوزه چند موضوع و مبحث فلسفی از جمله پلورالیسم و علم حضوری. شایان ذکر است که در هر سه بخش کتاب مطالب قابل توجهی نیز درباره جان هیک و فلسفه دین او هست که حتما میتواند برای علاقهمندان به هیک و اندیشههای او در باب دینداری مغتنم باشد.
در ابتدای کتاب “درباب فلسفه تحلیلی، با محوریت ویتگنشتاین” دوست نازنینم، سروش دباغ، جملهای بسیار مهرآمیز نوشته و با آن کتاب را به من هدیه کرده است. دوست دارم همینجا از لطف او صمیمانه تشکر کنم. برای من – که گاهی فکر میکنم صاف از دل فیلمهای آقای کیمیایی درآمدهام! – دوستی و رفاقت نه فقط ورای منافع که فراتر از عقاید است. دوستداشتن و رفیقبودن یک نحوه زیست خاص است که توضیحش برای کسانی که آن را تجربه نکردهاند مشکل است. کسانی خیال میکنند لازمه دوستی و رفاقت با “الف” و “ب”، دشمنی با “ج” و “د” است؛ چنین نیست. اتفاقاً آنکه دوستی و رفاقت را احساس کرده باشد میداند که لازمه دوست داشتن رفیقان خود، دشمن داشتن دیگران نیست، فهم قدر و منزلت دوستی و رفاقت است و پاس داشتن آنها، هر جا و هر زمان و میان همه آدمیان. من و سروش عزیز الان هفت-هشت سالی هست که همدیگر را “ندیدهایم” (حتی با ابزارهای ارتباطی عالم مجازی) و درباره موضوعات گوناگونی هم تفاوت نظر و اختلاف سلیقه داشتهایم و داریم (نمونه دست به نقدش اینکه سروش همان کتاب پیشگفته “حریم علفهای قربت” را به مرحوم شریعتی اهدا کرده که مورد انتقاد من بوده است و هست) اما هنوز هم وقتی گهگاه تلفنی با هم حرف میزنیم انگار نه انگار که در دو طرف کره زمین هستیم؛ گپ میزنیم و بحث میکنیم و تا دلتان بخواهد قاهقاه میخندیم (گاهی فکر میکنم اصلاً یکی از لازمههای رفاقت و شکلگیری و تداوم آن، داشتن حس شوخطبعی است، به عبارت دیگر هر جور حساب کنید از “گرانان جهان” “دوست” درنمیآید). حالا با اجازه شما دوست دارم در پایان این یادداشت کوتاه و اعلام خبر انتشار دو کتاب مذکور، راحت و فارغ از همه حواشی بنویسم: “سروش جان، خیلی ممنونم از لطفت، امیدوارم هر جای دنیا هستی خوب و خوش و سلامت و شاد باشی”.
حریم علفهای قربت
سلوک معنوی در روزگار کنونی
سروش دباغ
اچ اند اس مدیا
لندن 1396
در باب فلسفه تحلیلی
با محوریت ویتگنشتاین
سروش دباغ
اچ اند اس مدیا
لندن 1396