رد کردن و رفتن به مطلب
منو
  • دوست داشتنی‌های من
  • خواندنی ها
  • خبرها
  • نوشته ها و گفته ها
  • دفتر یادداشت های بد
  • شنیدار/دیدار
  • دیدگاه‌های شما
    • دیدگاه‌های شما
    • ارسال دیدگاه
  • درباره نویسنده / درباره سایت
    • درباره نویسنده / درباره سایت
    • زندگی‌نامه و فهرست آثار
    • راه های تماس

محمدمنصور هاشمی

ما کم شماریم

منو

تاریخ‌نگاری اندیشه (بخش دوم)

* شما در آثارتان بالاخص هویت‌اندیشان، تا حدودی به مفهوم‌پردازی هم پرداخته‌اید. پرسش این است که تا چه حدوحدودی می‌توان به مفهوم‌پردازی پرداخت که از اصل اندیشه آن متفکر دور نشد؟ به‌عنوان مثال فردید، شریعتی یا سروشی را ارائه داد که اساساً مختص خود من باشد و صرفاً با مفهوم‌پردازی‌های من قابل درک باشد.

محمدمنصور هاشمی: پاسخ ساده و سرراستش این است که به میزان لازم! واضح است که هر پژوهشگر اهل اندیشه‌ای روایت خود را از اندیشه مورد بحث به دست می‌دهد و اساساً غیر از این کاری نمی‌تواند بکند. اما این روایت‌ها طبعاً باید مستند و متکی بر شواهد باشد و از این آزمون با موفقیت بیرون بیاید. به یاد داشته باشیم که هر تفسیری موجه نیست اما تفسیرهای موجه گوناگون ممکن است و از این میان تفسیرهای روشنگرتر و کارآمدتر و جالب‌توجه‌تر اهمیت بیشتر پیدا می‌کنند. درباره مفهوم‌پردازی هم چنانکه گفتم باید ضرورت را دید و سنجید. من مفهوم “هویت‌اندیشان” را ساختم چون برای نامیدن متفکرانی که وجه مشترک بارزی میانشان دیده بودم نامی وجود نداشت. مفهوم “دین‌اندیشان متجدد” را هم ساختم به رغم این که مفهوم “روشنفکری دینی” وجود داشت، چون این تعبیر صرف نظر از اختلاف نظرها و پیش‌داوری‌هایی که درباره‌اش وجود داشت، متضمن تفتیش عقایدی بود که من نمی‌پسندیدم و دوست نداشتم در فضای فکری‌مان به آن دامن زده شود. وقتی می‌گویید روشنفکر دینی فوراً در مقابلش روشنفکر غیر دینی قرار می‌گیرد، در حالی که مثلاً بعضی هویت‌اندیشانی که درباره‌شان بحث کرده بودم دیندار بودند. اصولاً تعبیر “روشنفکری دینی” بار ایدئولوژیک‌اش زیاد بود و بار فکری‌اش کم. حالا همان بار ایدئولوژیک گاهی از این طرفی دامن اصطلاح روشنفکر را می‌گیرد و می‌پرسند روشنفکر لاییک هستی یا نه. گمان می‌کنم این که در زبان‌های اروپایی معادلی برای این اصطلاح نمی‌توان یافت و مثلاً متفکران برجسته مسیحی خودشان را با چنین تعابیری متمایز نساخته‌اند ناشی از تجربه‌ای تاریخی بوده است. تجربه و درکی که اینجا نبوده و حاصلش شده این تعبیر پرکاربرد و مناقشه‌برانگیز که برای نامیدن متفکران دوره‌ای خاص خیلی مناسب است و برای ادامه یافتن نامناسب. این را هم اضافه کنم که هر مفهوم‌سازی بر مبنای نیاز و نگرشی خاص به وجود می‌آید بنابراین چنین نیست که خیال کنم فقط مفاهیمی که من ساخته‌ام خوب یا کارآمد است و فردا اگر دیگرانی بر مبنای نگرشی دیگر مثلاً هویت‌اندیشان را چیز دیگری نامیدند کارشان ناموجه است. اهل اندیشه در حدی که لازم می‌بینند و به ذهن‌شان می‌رسد مفاهیمی می‌سازند و آنکه غربال به دست دارد هم بر مبنای نیازها آنها را غربال می‌کند.

* اگر اجازه بدهید، این پرسش را معطوف به خودِ شهید مطهری کنیم. برخی معتقدند مهمترین مسئلۀ استاد مطهری که در آراء وی، دیده می‌شود، احیاگری دینی است. برخی نظیر دکتر داوری، در کتاب «ما و تاریخ فلسفۀ اسلامی»، مهمترین مسئلۀ وی را در راستای سنت فلسفۀ اسلامی، جمع میان دین و فلسفۀ می‌دانند. برخی وی را روشنفکری دینی معرفی می‌کنند و برخی وی را نمایندۀ فلسفۀ نوصدرایی می‌دانند. به نظر شما می‌توان میان احیاگری دینی یا به تعبیر دیگر، حوادث منتهی به انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی (ره) و نظریات فلسفی ایشان، و به عنوان مثال، نظریۀ فطرت، جمع کرد؟

محمدمنصور هاشمی: میان این صفات ظاهراً تناقض یا تضادی نیست و لذا مانعه‌الجمع نیستند. اما این هم که حتماً ملازمه‌ای میانشان باشد معلوم نیست. ممکن است پژوهشگری با تاکید بر جنبه‌هایی بتواند برخی پیوستگی‌ها را میان مثلاً فیلسوف صدرایی بودن و اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی ایشان نشان بدهد و پژوهشگر دیگری هم با تاکید بر جنبه‌هایی دیگر گسستگی‌های میان جنبه‌های مختلف کارهای ایشان را آشکار کند. بستگی دارد به مسأله‌های پژوهش. اگر هم مسأله اصلاً همین نسبت‌ها باشد طبیعتاً پس از انجام تحقیق و فیش‌برداری از همه آثار و تحلیل آنهاست که می توان پیوستگی‌ها و گسستگی‌های احتمالی را نشان داد.

* دکتر رضا داوری اردکانی، در کتاب «ما و تاریخ فلسفۀ اسلامی» معتقد است شهید مطهری، متکلم جدید است؛ مراد دکتر داوری از کلام جدید، کلام مابعد خواجه‌نصیرالدین طوسی است که مسائلش، جدید می‌شود و با امتزاج دین و فلسفه، می‌کوشد به شبهات و مسائل دینی پاسخ گوید. به این معنا، ایشان متکلم جدید است و درد دین داشته است. دکتر داوری معتقد است آثاری مانند داستان راستان یا خدمات متقابل اسلام و ایران و دیگرآثار ایشان، همگی پاسخ به مسائل جدید در مواجهه با همان مسئله، یعنی جایگاه دین در دنیای جدید است. از این منظر، آراء شهید مطهری، حول یک مسئلۀ ثابت می‌گردد. از سویی، آثار و آراء شهید مطهری، در یک بستر تاریخی و در طول زمان مطرح یا منتشر شده‌اند. در تدوین نظام جامع اندیشه، چگونه می‌توان این دو مسیر را با یکدیگر جمع کرد؟ (بالاخص که ایشان معتقد است نوعی ثبات فکری، حتی در دورۀ طولانی 20 سال در آرائش وجود دارد).

محمدمنصور هاشمی: در جنبه متکلمانه داشتن اغلب فعالیت‌های فکری مطهری که تردید نمی‌شود کرد. ایشان دغدغه دین داشته و از این منظر به مباحث پرداخته است. این هم که سنت کلامی شیعه پس از خواجه نصیر فلسفی شده امر روشنی است. با ملاصدرا هم که سنت های فلسفی و کلامی و عرفانی ما کاملا در هم تنیده شده است. طبعاً مطهری به عنوان میراث‌دار این سنت متکلمی است با تمایلات فلسفی یا فیلسوفی است با تمایلات کلامی. اما شاید بهتر باشد در به کار بردن تعبیر متکلم جدید احتیاط کنیم. کلام جدید را الان گاهی به عنوان معادل modern theology به کار می‌برند و “متکلم جدید” خواندن ایشان ممکن است این را تداعی کند که به حوزه کلام یا به عبارت بهتر الهیات جدید ارتباطی دارند. الهیات جدید مبتنی بر درک و دریافت و نگاه جدیدی است که دنیای جدید برای ما ایجاد می‌کند و کارهای کسانی مثل “بولتمان” یا “تیلیش” یا “بونهافر” را به یاد می‌آورد که متمایزند از کارهای متعارف در الهیات سنتی. (در “ما و تاریخ فلسفه اسلامی” که متأسفانه آن را هم نخوانده¬ام، با توضیحی که درباره مراد از متکلم جدید ذکر کردید مسلماً چنین خلطی نشده است. اما صرفاً برای خوانندگانی که ممکن است تعبیر مذکور برای‌شان سوءتفاهم ایجاد کند فکر می‌کنم بهتر باشد الان تعبیر متکلم جدید را به کار نبریم). از این ملاحظه جزیی که بگذریم می‌رسیم به همان قضیه نظام جامع اندیشه. من فرض را بر این می‌گذارم که منظورتان تألیف تک‌نگاری مفصلی است که حداکثر آراء و آثار آقای مطهری را در بر بگیرد. طبیعی است این که ایشان اندیشه‌شان تغییراتی داشته یا نداشته است یا این که همۀ مسأله‌هایی که طرح کرده‌اند حول محور دین قرار می‌گیرد یا نه، پس از فیش‌برداری از همۀ آثار ایشان و مقایسه و تحلیل فیش‌ها روشن می‌شود. عجالتاً تا جایی که من با آثار ایشان آشنا هستم می‌توانم بگویم به معنایی هر دو نکته‌ای که ذکر کردید درست است یعنی ایشان یکی از مهمترین دغدغه‌هایش دین در دنیای جدید است و به علاوه به نظر نمی‌رسد در طول زمان این دغدغه و اندیشه‌های اصلی¬ تغییر کرده باشد. اما تک‌نگاریی را که به آن اشاره کردم توجه به جزئیات و همچنین تحلیل‌های ظریف پس از تحقیق و اطلاع ارزشمند می‌کند. وگرنه کلیات که کم و بیش روشن است. مثلاً آیا ایشان در جاهایی که نقش فیلسوف صدرایی و شارح اندیشه‌های ابن سینا و ملاصدرا و حاجی سبزواری را بازی می‌کنند هم دغدغه‌شان دین در دنیای جدید است؟ یا مثلاً آیا در سال چهل و دو نظرشان درباره مشارکت سیاسی زنان با پس از انقلاب تفاوتی نداشته است؟ یا مثلاً تغییر مناسبات مطهری با شریعتی مبتنی بر تغییر نظر و فکر یکی یا هر دو بوده است یا اختلاف سلیقه‌ها و مسأله‌های شخصی. اینها را صرفاً مثال زدم برای تأکید مجدد بر این که باید ببینیم به دنبال چه می‌گردیم و چرا، تا بعد ببینیم به چه نتیجه‌ای می‌رسیم.

* اگر نکتۀ خاصی در پایان به نظرتان می‌رسد، بفرمایید.

محمدمنصور هاشمی: هر پژوهشی برای روشن کردن مطلبی و هر کتابی برای مخاطب خاصی تألیف و عرضه می‌شود. درباره مرحوم مطهری هم مانند دیگر اندیشمندان می‌شود هم تک‌نگاری مختصر و مفید برای مخاطبان عامتر فراهم کرد و هم تک‌نگاری‌های مفصل‌تر و تخصصی‌تر برای مخاطبان جدی‌تر و حرفه¬ای‌تر. می‌شود هم زندگینامه فکری- فرهنگی تدوین کرد هم زندگینامه اجتماعی- سیاسی. می‌شود به ایشان هم از منظر مدرس خوش‌تقریر فلسفه اسلامی نظر کرد هم از منظر متکلم نواندیش، هم در مقام منتقد فرهنگ غرب هم در مقام منتقد تحجر سنت. هم کارهای همدلانه می‌شود نوشت هم کارهای انتقادی (من شخصاً اهمیت ایشان را بیشتر در داشتن ذهن تیز و استدلالی و نوجو به طور خاص در میان روحانیان معاصر می‌بینم و تأثیری که به واسطۀ آن خصایص بر دینداران متجدد داشته‌اند و نقطه ضعفشان را عمدتاً در آشنایی ناکافی و گاهی سخت اندک با فلسفه‌های جدید غربی که به نقد آنها نیز پرداخته‌اند). مهم این است که به تحقیق و تألیف در هر کدام از آن زمینه‌ها که پرداختیم دو نکته را به خاطر داشته باشیم. نخست این که فرق است میان کار تحقیقی با کار ترویجی و تبلیغی، و برای جدی گرفته شدن یک متفکر و مشخص شدن شأن او در تاریخ تفکر، یک کار تحقیقی و اندیشمندانه جدی -ولو کاملاً منتقدانه- بر هزار تا کار تبلیغاتی ترجیح دارد. دوم این که ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که در آن دسترسی به صرف اطلاعات بسیار ساده شده است. امکانات الکترونیک جمع‌آوری اطلاعات و دسترسی سریع به آنها را راحت و ارزان کرده است. در این شرایط به¬ویژه کارهایی که مهمترین جنبه‌شان صرف جمع‌آوری اطلاعات است روز به روز اهمیت و ارج‌شان کمتر می‌شود. در چنین شرایطی هر کاری و از آن جمله کارهای راجع به مرحوم مطهری یا باید متضمن اندیشه و نگرش و دستاورد جدیدی باشد یا باید دست کم در مرحله تدوین و عرضه ترجیح و امتیازی نسبت به کارهای پیش داشته باشد.

گفتگوی محمد رضا قائمی‌نیک با محمد منصور هاشمی، بخش دوم

نوشته شده در نوشته ها و گفته ها

دسته ها

  • خواندنی ها
  • خبرها
  • نوشته ها و گفته ها
  • دفتر یادداشت های بد
  • شنیدار/دیدار
  • دیدگاه‌های شما
  • ارسال دیدگاه
  • درباره نویسنده / درباره سایت
  • زندگی‌نامه و فهرست آثار
  • راه‌های تماس
  • دوست داشتنی‌های من
اجرا شده توسط: منصور کاظم بیکی