از مهیبترین مهیبهای دنیاست خواب دیدن
نه فقط کابوسهای ترسناک
که شیرینترین رویاها نیز؛
خواب که میبینی در بند دروغی هستی که تشخیصاش نمیدهی و کارهایی میکنی که نقشی در آنها نداری. مهار چیزی در دست تو نیست و نه حتی مهار خودت – البته این دومی را وقتی بیدار میشوی میفهمی.
شاید هم خوبی بیداری این است که از آن بیدار نمیشویم!
——————————————————————–
در ایران یا مولف مرده است
یا مردم با دست خودشان او را میکشند
تاویل سنت دیرینه ماست!
————————————————-
یا مثل حافظ
به زبان خوش مردهای و مردم کتابت را مقدس میدارند
یا “مولف نمرده است” و
جای کتابت سطل زباله است
—————————————————————
میگویند فلانی مرد شریفی بود
چون جانش را پای اعتقادش داد.
هیتلر و موسولینی که جانشان را پای اعتقادشان دادند شریفتر بودند
یا گالیله و ارسطو که ندادند؟
جان دادن پای اعتقاد تنها وقتی ارزشمند است
که هیچ راه شرافتمندانه دیگری باقی نمانده باشد.
———————————————————————–
چپها بر آرمان سوارند
راستها بر علم
آرمان نیاز بشریت است
علم محدودیتش
حدود علم محدودهای از حداقلها را تضمین میکند
نامتناهی آرمان اما…
—————————————-
نهادهای دنیا را متوسطها میسازند و دو گروه را در آنها راهی نیست
نادانان و بسیاردانان
———————————————————————–
عشق حس عجیبی است
نفرت حس عجیبتری است
———————————-
کسی که با غم تو غمگین میشود
الزاما دوست تو نیست
کسی که با شادی تو شاد میشود اما
قطعا دوست توست
——————————————-
دوستان سادهترین راه را پیشنهاد میکنند تا مثل آنها باشم
من سختترین راه را میروم برای خودم بودن
——————————————————-
خدایا
برای تو که کمال مطلقی
درد کشیدن نقص است
یا درد نکشیدن؟
——————————
اگر کسی بگوید ازدواج میکنی یا نه
اگر کسی بگوید بچه دار میشوی یا نه
اگر کسی بگوید شغل خوبی خواهی داشت یا نه
“پیشگو”ست
ولی اگر از مهمترین و قطعیترین و معنیدارترین ماجرای پیش رویت حرف بزنند
“پیشگویی” نیست؟!
“تو میمیری”.
——————————————————————
مرگ یک جایی در وجود ما زندگی میکند
——————————————–
یک “من” به این گندگی
چگونه در این “هیچ چیز” جا شده است؟!
——————————————
جهان سوم یک جایی است در فکر
جایی که در آن در آن واحد میتوان
هم ایدئولوگ بود هم پستمدرن
هم مسلمان هم مارکسیست
هم لیبرال هم فاشیست
هم اخلاقگرا هم نسبیتباور
در جهان سوم توالی و ترتیب در فهم و فکر نیست
درزمانی ایدهها در آن جای خود را به همزمانی میدهد
چون در آن ایدهها تبدیل به اسمهایی بیمسما میشوند
————————————————————
بیماری مسری
شریرانهترین خباثت طبیعت است
از آدمها
امکان ساده کنار هم بودن را هم دریغ میکند
————————————————–
حساسیت یکی را هوای پاییز تحریک میکند
یکی را هوای بهار
یکی را سیب
یکی را هلو
من ظاهرا به هستی آلرژی دارم!
———————————————
زمان معنای همه چیز را عوض میکند
آنچه امروز اینجا…
فردا آنجا…
پسفردا…
از منظر ابدیت همه چیز یا بیمعناست
یا معنای به کلی متفاوتی دارد که ما نمیفهمیم
معنایی حکمتآمیز
زمان طعم همه چیز را عوض میکند
چه شیرینی را، چه تلخی را
این شیرینی و تلخی را هم بیمعنی میکند
نوشته محمد منصور هاشمی