رد کردن و رفتن به مطلب
منو
  • دوست داشتنی‌های من
  • خواندنی ها
  • خبرها
  • نوشته ها و گفته ها
  • دفتر یادداشت های بد
  • شنیدار/دیدار
  • دیدگاه‌های شما
    • دیدگاه‌های شما
    • ارسال دیدگاه
  • درباره نویسنده / درباره سایت
    • درباره نویسنده / درباره سایت
    • زندگی‌نامه و فهرست آثار
    • راه های تماس

محمدمنصور هاشمی

ما کم شماریم

منو

گنگ خوابدیده و شعبده کلمات

سال 1383 که چاپ اول کتاب هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید منتشر شد درباره آن یادداشتها و مقالات مختلفی به چاپ رسید (از جمله مقاله‌ها و یادداشتهایی از حمیدرضا ابک و محمد حسین صدیق یزدچی در روزنامه شرق و سید حسام فروزان در روزنامه همشهری). پیشتر از میان مطالب نوشته شده درباره کتابهای دین اندیشان متجدد: روشنفکری دینی از شریعتی تا ملکیان و قهقهه در خلأ، دو نوشته درباره هر کدام از آنها در این سایت نقل شده است. برای هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید هم همان قاعده آوردن دو مطلب رعایت شده است و از میان نوشته‌ها نقدی که در سوره منتشر شده بود نقل شد.
در پایان سال 1383 استاد بهاءالدین خرمشاهی در پاسخ به نظرخواهی سالانه مجله ارجمند نگاه نو از سر بزرگواری و چنانکه در یادداشتشان مشاهده می‌شود بدون آشنایی شخصی با نویسنده، این کتاب را برگزیده و در مطلبی با نام گنگ خوابدیده و شعبده کلمات معرفی کرده بودند. در کنار آن نقد پیشگفته، نوشته استاد خرمشاهی نیز در اینجا نقل می‌شود. بیش از هر چیز برای سپاس از کرامت ایشان و نیز ذکر این که نویسنده هویت‌اندیشان در سالهای آخر دبیرستان و آغاز دانشگاه گه گاه به دائره المعارف تشیع می‌رفت و از راهنمایی‌هایی استادانه جناب خرمشاهی در حوزه ترجمه و تحقیق در خوان کرمی که ایشان و استاد کامران فانی در آنجا گسترده بودند بهره‌مند می‌شد. طبیعی است که استاد خرمشاهی آن تازه‌جوانی را که برای سوال گه گاه مزاحم ایشان شده بود و نام ونشان و معرفی نداشت به خاطر نداشته باشند. اما طبعا “نکویی” ایشان در خاطر آن مراجع همیشه ماندگار است. متاسفانه تا پیش از این هیچگاه برای نویسنده کتاب برگزیده ایشان در آن سال، این مجال پیش نیامده است که آن بزرگ‌منشی را یاددآوری کند. قطعا ایشان و امثال ایشان نیازی به این یادآوری‌ها و سپاسگزاری‌ها ندارند، اما ذکر آن گونه بزرگواری‌ها در برخورد با مراجعان جوان برای دیگرانی از جمله همان مراجع کم سن و سال آن روزها ضرورت دارد و آموزنده است.

———————————————————–

باز تا کلاهی چرخ نداده زمستان شد و نوبت تهیه و تدارک شماره آخر سال نگاه نو. امسال هم مثل پارسال درست در دقیقه نود کتاب خوبی به دستم رسید و درست در گرماگرم ناراحتی چشمی زودگذری که داشتم رعایت بهداشت را – که نباید می‌خواندم یا می‌نوشتم – پشت گوش انداختم و خواندمش و این چند صفحه را درباره آن می‌نویسم.
کتاب که به دستم رسید هنوز نمی‌دانستم خوب است و به خواندنش می‌ارزد یا نه. تک‌نگاشتی است به نام هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید از مجموعه اندیشه ایرانی چاپ انتشارات کویر. چشمم حتی با کمک عینک و ذره‌بین یاری نمی‌کند که دریابم تاریخ نشرش 1382 یا 1383است. در هر حال در محدوده یکساله مورد نظر جناب آقای علی میرزایی سردبیر کوشای نگاه نو می‌گنجد.
از زمستان پارسال تا زمستان امسال با این که توفیق کتاب‌خوانی کمتر دارم در حدود 8 – 10 کتابی خوانده‌ام از جمله یک دور خمسه نظامی را دوره کرده‌ام و کتاب محمد رسول خدا ( ترجمه آقای حسن لاهوتی) و شرح اشارات حافظ ( نوشته آقای علی اکبر رزاز) و در جستجوی صبح ( خاطرات دو جلدی آقای عبدالرحیم جعفری) و درس حافظ ( شرح دو جلدی آقای دکتر محمد استعلامی) و چند کتاب دیگر را خوانده‌ام و بر دو کتاب اخیر نقد و نظر نوشته‌ام. این کتابها همه عالی و متعالی‌اند اما کتاب مورد بحث “متفاوت” است.
وقتی به فهرست‌نگاری همراه کتاب در صفحه شناسنامه نگاه کردم دیدم که نویسنده این تک‌نگاشت، آقای محمدمنصور هاشمی ، خیلی جوان است، متولد 1354، و تازه این کتاب را در سال 1382 (پارسال) نوشته است. در یک صحبت تلفنی با استادم جناب آقای دکتر داریوش شایگان در ضمن صحبت، صحبت از این کتاب به میان آمد و ایشان کتاب را خوانده و پسندیده بودند. حتی تحسین می کردند. دیگر تردید را برای پرداختن به فردید کنار گذاشتم . نام این مقاله در حقیقت از یکی از فصلهای همین کتاب برگرفته شده است.
پروا و پرهیزی که برای نوشتن درباره مرحوم استاد سید احمد فردید دارم، به جای آنکه مانع نوشتنم شود به نحو متناقض‌واری مشوق می‌شود. اما قول می‌دهم که کوتاه بنویسم حتی اگر متهم به کوتاهی و اهمالی شوم.
درباره استاد فردید یا از آثار و گفته‌های او کتاب قابل توجهی هم به نام دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان به کوشش آقای محمد مددپور منتشر شده است (1381). بسیاری از صاحبنظران از جمله دکتر داریوش شایگان، دکتر احسان نراقی، دکتر رضا داوری، و همان آقای محمد مددپور و آقای محمد رضا جوزی و شهریار زرشناس و و جمعی دیگر مقاله و کتاب یا اشارات داستان‌وار نوشته‌اند ( جدی‌تر و در عین حال طنز‌آمیزتر از همه آقای دکتر رضا براهنی در آواز کشتگان). حرفهای من به دست اولی و ارج و اعتبار برداشتهای آنان نمی‌رسد (حال چه مثبت گفته باشند، چه منفی). منفی‌تر از همه آقایان دکتر عبدالکریم سروش و دکتر نراقی و داریوش آشوری سخن گفته‌اند و مثبت‌تر از همه آقای مددپور و سپس گویا آقای محمدرضا جوزی و منصفانه‌تر ( با فحوای منفی) از همه، به قول نویسنده کتاب مورد بحث این مقاله و اعتقاد بنده، استاد داریوش شایگان در زیر آسمانهای جهان و مقالات و مصاحبه های دیگر از جمله در مصاحبه با کتاب هفته. همچنین دکتر نصرالله پورجوادی (در صفحه 48 کتاب مورد بحث در اینجا). پس بعید است چیز تازه ای در چنته من مانده باشد. تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند.
من استاد فردید را در دوره استادی ایشان و دانشجویی خودم در دهه چهل در دانشگاه تهران دیده بودم اما هیچ‌وقت کنجکاو نشده بودم که به عنوان مستمع آزاد یا شنونده به سر کلاسها یا سخنرانیهای ایشان بروم. بحثهای تلویزیونی ایشان را هم که قرار بود منشور دیالکتیک انقلاب سفید پهلوی دوم را با کمک همفکرانشان بنویسند یا درباره‌اش بحث کنند، چون تلویزیون نداشتم ندیده بودم. اما مصاحبه‌هایی از ایشان در تحکیم و توجیه شکوهمندی آن انقلاب در در روزنامه رستاخیز (به کوشش آقای میبدی) و جاهای دیگر خوانده بودم. تا در ایام اوایل بعد از انقلاب ایشان از ترس انقلاب خود را به دامن انقلاب پرتاب کرد و سخنرانیهای هفتگی در انجمن فلسفه و دانشگاه تهران گذاشت و بنده در معیت دوستانم آقایان شایگان و آشوری و دوستان دیگر یا به تنهایی در 5-6 جلسه از آنها به عنوان مستمع شرکت کردم و از این که اکثر مستمعان ایشان، در حد نود درصد، جوانان کم سواد هستند که از سخنانش با غلطهای املایی فراوان یادداشت برمی‌دارند، هم دلم سوخت و هم به اندیشه فرو رفتم. به این اندیشه که سخنان آن استاد مخاطبانش استادان دیگرند. او که آسان‌گویی مرحوم دکتر شریعتی را ندارد. تازه استادان هم از حرفهای چهل تکه او که بهترین ملغمه‌اش حرفهای ژرف‌نمای هایدگر و متافیزیک‌پردازی‌های ابن‌عربی است چیز محصلی دستگیرشان نمی‌شود.
شریعتمداران نیمه‌سواد مجذوب و در واقع مرعوب اصطلاحات نیمه‌اسلامی او شده‌اند که غالبا در جای درستش به کار نمی‌رود. مثالهایی خواهم زد.
” هیدگر را با اسلام تفسیر می‌کنم. یگانه متفکری که در جهت جمهوری اسلامی است هیدگر است” (ص 84 کتاب هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید)؛ شطحی بالاتر از این نمی‌توان گفت. هیدگر مسیحی را با مسیحیت هم نمی‌شود تفسیر کرد. زیرا چنانکه در همین کتاب آمده است او مسیحی غیرمسیحی و بی‌خدا بود. هر کس هایدگر را فیلسوف یا متفکری خداشناس بداند او را نشناخته است. در ترجمه‌های انگلیسی آثار او احتمالا همه جا یا در اغلب موارد به جای God با حرف اول بزرگ god آمده است که به معنای خداوند نیست. او از خدایان و غروب آنها ( درست‌تر: افول آنها) سخن می گوید و عنوان وصیت‌نامه‌اش که طبق توصیه‌اش پس از مرگش در اشپیگل چاپ شد این است: “فقط خدایی می‌تواند ما را نجات دهد”. بنده با مزجات‌ترین بضاعت فلسفی و و اطلاع اندکی که از فلسفه غرب و اندیشه و آثار هایدگر دارم، هیچ فیلسوفی را ندیده‌ام که با بی‌اعتنایی و استکبار او از “خدا” حرف بزند.
اما درباره خداشناسی مرحوم فردید هم جای حرف و سخن بسیار است. در همین کتاب آمده است که “او متشرع نبود” (ببخشید که صفحه را یادداشت نکرده‌ام اما اگر کسی سند بخواهد همه کتاب را از نو تورق می‌کنم و این قول و شرح و حمل به صحت آن را پیدا می‌کنم). شرح و حمل به صحت آن نوشته آقای مددپور است که آری او متشرع نبود اما عین شریعت بود.
از او کرارا شنیده شده است که در سخنرانی‌های قبل از انقلابش می‌گفت قرآن یونانی‌زده است. یا به گوش خود شنیدم که در جلسه‌ای در دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات، گفت: “حالا یک مقدار آیات قرآنی مصرف کنیم” و “بل مکر اللیل و النهار” را خواند و تفسیر نادرست کرد. جلسه بعد هم از ترس غیرت مذهبی مخاطبان جوان (غالبا پاسدار و بسیجی) گفت: “ما را نرسد که به آیات قرآنی تفوه کنیم”. اغلب اگر قرآن را به همراه داشت برای قسم خوردن به این گونه مسائل بود که فی‌المثل به همین قرآن که بازرگان دین ندارد یا “فلاطوری در این مجلس هر چه گفت از آغاز تا پایان همه‌اش دروغ است” ( که اگر می‌گفت نادرست است باز راهی به دهی می‌برد). یکبار هم دکتر عبدالکریم سروش را عامل صهیونیسم و این گونه اباطیل شمرد، که یکی از مستمعان که از علاقه‌مندان و شاگردان دکتر سروش بود، عین سخن / سخنان را با ضبط صوتش ضبط کرده بود و به استاد سروش تحویل داده بود. شکایت کرد و کار به جاهای باریک کشید ولی در نهایت با پادرمیانی ریش‌سفیدان دکتر سروش از شکایت خود صرف نظر کرد. یکبار هم که پس از سخنرانی‌اش همراه دو سه نفر دیگر تا کافه‌ای می‌رفتیم تا چای / قهوه‌ای بخوریم، سرفراگوش من آورد و گفت: “تو که دوست آشوری هستی؟” گفتم بله حتی همشهری خاندان بزرگ آشوریهای قزوینم. گفت: “تو شناسنامه‌اش را دیده‌ای؟” گفتم ضرورتی پیش نیامده، خیر. گفت: “برو و ببین او یهودی است!” و بنده بی‌اختیار از این همه سوءظن و پرونده‌سازی بی‌دلیل بی‌اختیار با صدای بلند قهقهه زدم.
تا اینجا که فقط یک مشت غیبت تحویل خواننده داده‌ام. در حال دو سه کلمه از ابن‌عربی‌نشناسی ایشان بگویم. گفته است و در کتاب مورد بحث آمده است: “در وجود و زمان (کتاب مشهور هایدگر) رواق وجود، ساحت اسماء و ساحت فیض اقدس است” (ص86). حال آنکه اهل نظر می‌دانند ساحت اسماء در متافیزیک عرفانی ابن‌عربی در حد یا ساحت فیض مقدس است. باز می نویسد: “مقام عنقایی و هویت غیب…” که هویت غیب سهواللسان است و درستش غیبت هویت است. به هایدگر “ولایت” نسبت می‌دهد ( که اصلا بعید است در زبان آلمانی با همه گستره واژگانش کلمه‌ای معادل ولایت اسلامی با فحواهای قرآنی / عرفانی / کلامی / فلسفی / دینی و عقیدتی وجود داشته باشد) و می‌گوید: “هرمس با ادریس هم‌ریشه و هیدگر یکی از هرمنوتیکی‌هاست و و همواره سعی می کرد پس پسکی به منطق نرود. او در انسان فنا می‌شود که هرمس پیش می‌آید. زندآگاهی (اصطلاح و معادل خوب آن مرحوم در برابر هرمنوتیک) همان قرب نوافل است”(ص 86). کمتر کسی این گونه آسمان را با ریسمان به هم بافته است. در پایان بگویم که شادروان استاد فردید، مشکل آسیب‌مندانه ذهن و زبانی داشت و لابد در این باب شیفتگان ایشان چنین توضیح می‌دهند که: هر که را اسرار عشق آموختند / مهر کردند و دهانش دوختند.
اما درباره اصل کتاب ( هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید ) و اصالتش و انسجام و انتظام و روشمندی علمی و انصاف اخلاقی و همدلی لازمه این چنین تحقیقهای دشوار هر چه بگویم کم گفته ام. جوانی بیست و هشت ساله این کتاب را نوشته است که شاید مهم ترین و درستترین تحلیل درباره شخصیت و اندیشه این متفکر کم‌شناخته اما سرشناس و حتی جنجالی و جنجال‌انگیز است؛ خواندن این کتاب را به هر کس که به تاریخ اندیشه و فلسفه و تحولات فکری – اجتماعی و حتی انقلاب اسلامی در دهه‌های اخیر علاقمند است، توصیه می‌کنم. تک‌نگاشت دیگری از همین سلسله درباره استاد دکتر داریوش شایگان است ( نوشته علی اصغر حقدار) و طبعا چاپ همین انتشارات کویر که آن هم کتاب ارزشمندی است.
سخن آخر: در پایان وقتی که نوشته خود را مرور می‌کردم دیدم که انصاف را رعایت نکرده‌ام و هیچ از ویژگی‌های مثبت شخصیت فریدی چون استاد فردید سخن نگفته‌ام. فردید با همه ضعف بیانش و و گرفتاری روزافزونش به آسیب روانی “خردشکندی” (معادل خوبی که خود آن بزرگ مرد در برابر شیزوفرنی یا اسکیزوفرنی گذاشته بود) مردی صاحب احوال و چه بسا مقامات بود. دانشمندی متفاوت و شخصیتی اوریژینال (اصیل و مبتکر) بود. بارقه‌های ذهن و زبان او را در کمتر کسی از بزرگان این سرزمین دیده‌ام. اما آن بارقه‌ها نمی‌توانست بر تاریکنای ذهن او نوری همیشه روشن بتابد. گره‌خوردگی‌های زبانش هم عمری او و مخاطبانش را کلافه کرد.
هر کس که تاریخ فکر یا فلسفه قرن ما را بنویسد نمی تواند و نباید شادروان استاد سید احمد فردید را نادیده بگیرد.

نوشته بهاءالدین خرمشاهی
منتشر شده در نگاه نو، زمستان 1383؛ و نیز منتشر شده در از سبزه تا ستاره (مجموعه‌ای از مقالات استاد بهاءالدین خرمشاهی)، نشر قطره 1386.

گنگ خوابدیده و شعبده کلمات

نوشته شده در خواندنی ها

دسته ها

  • خواندنی ها
  • خبرها
  • نوشته ها و گفته ها
  • دفتر یادداشت های بد
  • شنیدار/دیدار
  • دیدگاه‌های شما
  • ارسال دیدگاه
  • درباره نویسنده / درباره سایت
  • زندگی‌نامه و فهرست آثار
  • راه‌های تماس
  • دوست داشتنی‌های من
اجرا شده توسط: منصور کاظم بیکی