“ما کمشماریم” در آخر سال 1391 به صورت آزمایشی راه افتاد و حالا با آمدن بهار 1393 یکساله میشود. میخواستم در عالم مجازی کنجی داشته باشم برای آرشیو برخی از مطالبی که نوشته یا گفتهام و البته راهی برای ارتباط با مخاطبانی که نقد و نظری دارند. نه فقط این غرضم حاصل شد بلکه “ما کمشماریم” جایی شد برای آشنا شدنم با دوستان جدید و اطلاع یافتنم از لطف و توجه و دقت و محبتی که خوانندگان مطالبم دارند؛ چنین خوانندگانی صمیمیترین دوستان یک نویسندهاند حتی اگر هرگز همدیگر را ندیده باشند یا نبینند. از همه دوستان دیده و نادیدهای که نظرهایشان را شفاهی و کتبی به من گفتند، دوستانی که ایمیلهای بزرگوارانه فرستادند، دوستانی که در “نوشتههای شما” یادداشت گذاشتند، و دوستانی که به “ما کمشماریم” و مطالب آن لینک دادند صمیمانه تشکر میکنم. امیدوارم سال 1393 برای همگی سالی باشد توأم با شادکامی و بهروزی.
همانطور که نوشتم این وبسایت بنا بود آرشیو باشد و راهی برای تماس، و متاسفانه نویسندهاش به خلاف خواست دوستانی که مایلاند بر آن مطالبی روزمرهتر ببینند، نمیرسد که بر آن چنین مطالبی بنویسد. اما به واسطه لطفی که مراجعان به “ما کم شماریم” نشان دادند کوشش کردهام و میکنم در فواصل زمانی منظم بر روی آن مطالب تازه قرار بگیرد تا کسانی که قبلیها را دیده و خواندهاند از مراجعهشان به این وبسایت دست خالی برنگردند.
“ما کمشماریم” مدیون ذوق و هنرمندی و بزرگواری محمد فدایی و لطف و کاردانی و صحتعمل علی حافظی و طراحی و دقت احسان قاسمی است. در اینجا لازم است از هر سه صمیمانه سپاسگزاری کنم.
میخواستم در این پست نوروزی برای تغییر ذائقه چیز متفاوتی بگذارم. فکر کردم باز چندتایی “یادداشت بد” بگذارم، بعد دیدم ظاهرا طنز و تسخر آنها در واقع بیشتر تلخ است. گفتم یادداشتهای بد را بگذارم برای همان “یادداشتهای بد” و در این پست بهاری یک غزل طنزآمیز بگذارم. در محل کار ما به عنوان یک مرکز پژوهشی پدیدهای هست به نام “کسر کار”. یعنی صرف حضور شما در محل کار کافی نیست و باید در طی مدتی معین حجم کار مشخصی هم تحویل دهید و اگر چنین نشود به سبب کمی کار از حقوقتان کسر میکنند. برای اینکه در مرکزی پژوهشی وقتها به بطالت نگذرد روش معقولی است اما طبعا بعضی وقتها با دقت و زیبانوشتن و دوری از درازنفسی و اطناب و مانند اینها در تعارض قرار میگیرد که البته چون دنیا دار تزاحم است گزیری از آن نیست. همین پدیده دستمایه یکی از همکاران من شده بود برای سرودن قصیدهای طنزآمیز. من هم شیطنت کردم و غزلی برای “کسر کار” گفتم و مدیر عامل موسسهمان هم با غزلی در همین وزن و قافیه پاسخ داد. من چون اجازه نگرفتهام آن قصیده و غزل را در اینجا بیاورم صرفا غزل عاشقانه طنزآمیز خودم را در ادامه میآورم با این امید که اگر گرهای از کار همکاران همگروهم در موسسهمان باز نکرده، این سال نویی گرهای از ابروی شما بگشاید و لبخندی به لبتان بیاورد:
کلا گروه ما شده مهمان کسر کار
هر دم ضیافتی به سر خوان کسر کار
هست ار نشان بیادبی هر شکایتی
شکر خدای کن تو، نه کفران کسر کار
عاشق که اهل فتنه و اظهار رأی نیست
گردن نهادهایم به سلطان کسر کار
گر پا نهادهاند حریفان به قصر خویش
ما سر نهادهایم به دامان کسر کار
چون دلخوشند دیگرِ مردم به وجه نقد؟
کو سرخوشی که فهم کند “آن” کسر کار؟
آرامش همیشه اصحاب عافیت
شرک است در طریقت طوفان کسر کار
قارون شدند یکسره گر خلق روزگار
ما را غمی نباشد، قربان کسر کار!
انواری عزیز ببین! کفر کسب مال
ما را رسانده است به ایمان کسر کار
اینجا نه “فابر” است “هومو” و نه “ساپینس”
داغی نهادهاند بر “انسان کسر کار”
گفتند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به جبران کسر کار
با عقل و علم و فضل و هنر میکنم نحیف
جسم مقاله را که شود جان کسر کار (1)
***
گویند روزی از طرف غرب میرسد
نوری که هست نقطه پایان کسر کار
1) در بعض نسخ: …مختصر کنم حجم مقاله را…؛ گویا در زمان شاعر نسبت معکوسی بوده است میان تواناییهای ذهنی و نگارشی با حق التالیف و غیره!