3. دربارة «دائرة المعارف قرآن» يا ترجمة فارسي ايکيو
ترجمة فارسي ايکيو يا دائرةالمعارف قرآن حاصل تلاش جمعي از محققان و مترجمان فعال در عرصة مطالعات اسلامي است که جلد نخست آن اخيراً به بازار نشر کتاب عرضه شده است. پيش از ورود به چندوچونِ اين اثر بهجاست که از جايگاه و نحوة نگرش به مطالعات قرآني غربيان در ايران بهطور کلي و بازتاب ايکيو در جامعة قرآنپژوهي خودمان توصيفي کلي بهدست دهم.
گفتمان مطالعات قرآني غرب، بهمثابه کليتي واحد، تقريباً در هيچ دورهاي آنگونه که بايد در محافل علمي و پژوهشي ايران جدي گرفته نشده و در جاي خود قرار نگرفته است. پژوهشهاي قرآني به زبانهاي اروپايي عمدتاً در مواضع ردّ و نقد مورد توجه بودهاند؛ گاهي صرفاً کارکردي تزئيني داشتهاند؛ و در بهترين حالت نقشي حاشيهاي در ادبيات و فضاي پژوهشهاي قرآني به زبان فارسي ايفا کردهاند. البته نبايد از نظر دور داشت که بهويژه در چند دهة اخير، برخي از اين آثار به فارسي برگردانده شدهاند و تعدادي از آنها نيز در مقالهها و پاياننامهها موضوع نقد و بررسي بودهاند، اما واقعيت آن است که اين مطالعات در دانشگاهها و مراکز پژوهشي جامعة ما به عنوان توليدکنندگان دانش ناديده انگاشته ميشوند. استادان و دانشجويان دانشگاه در حوزة پژوهشهاي قرآني نگاه مهربانانهاي به اين قبيل مطالعات ندارند؛ در برنامههاي آموزشي دانشگاهها جاي اين مطالعات خالي است و در پاياننامههاي دانشگاهي نيز منابع غربي جايي ندارند. به عبارت ديگر، مطالعات اروپاييزبان در مکتوبات قرآنپژوهي در ايران بهمثابه بخشي از ادبيات موضوع به شمار نرفتهاند و نميروند. احساس بينيازي از اين مطالعات و بدبيني عمومي نسبت به پژوهشهاي غربيان و، شايد مهمتر از اينها، ناآشنايي با زبانهاي اروپايي بخش مهمي از دلايل اين بيتوجهي و بيمهري را تشکيل ميدهند.
متأسفانه در سالهاي اخير تلقي نادرستي در مواجهه با مطالعات قرآني غربيان در جامعة ما رواج يافته است. اصولاً به نظر ميرسد که تصور عمومي و حتي تصور بسياري فعالان علمي و دانشگاهي ما اين است که در هر پژوهش قرآني منابع فارسي و عربي مسلمانان کافياند و به مطالعة ديگر منابع نيازي نيست. بر اساس اين تلقي عمومي، چنانچه نيازي به مطالعة آثار غيرمسلمانان و غربيان باشد، صرفاً از سر اجبار و براي دفع و رفع شبهات مطرحشده در آنهاست، و فايدة احتمالي ترجمة اين آثار آن است که نقدي مفصل بر آنها صورت بگيرد تا از اين طريق غرضورزي غيرمسلمانان و کمدانشي و بياطلاعي نويسندگان غربي دربارة قرآن بار ديگر هويدا شود. اتفاقي که در اين قبيل تلاشها رخ ميدهد از اين قرار است که ناقد عموماً مطابق با الگويي معين و گاه حتي بدون آشنايي با زبان و ادبيات اثر موردنظر به نقد «شبهات مستشرقان دربارة قرآن» ميپردازد و نتيجة کلي اين نوع نقد ـ که ناقد بهنحو پيشيني از آن باخبر و به آن مطمئن است ـ چيزي نيست جز يادآوري اهداف مغرضانة مستشرقان و اثبات بياطلاعي اسلامشناسان غربي از آموزههاي اسلامي. درحاليکه در بسياري موارد ميتوان نشان داد که چنين نتيجهاي ناشي از بدفهمي متن و زمينة يک اثر خاص و ناآشنايي با مباني و رهيافت نويسنده در نگارش آن اثر است.
اين تصور رايج را البته بايد پديدهاي فرهنگي دانست که همچون هر پديدة فرهنگي مسألهاي چندوجهي است و در تحليل آن بايد به جنبههاي سياسي و اجتماعي موضوع نيز توجه کرد. از جمله در تحليل اين طرز تلقي عمومي از مطالعات قرآني در غرب بايد توجه داشت که در دورة خاصي از روابط اسلام و مسيحيت ميسيونرها در قالب برنامههاي تبليغي مسيحيت و فعاليتهاي «تبشير»ي آثاري بر ضد اسلام و قرآن نوشتهاند و اين پديده تأثير منفي ماندگاري بر ذهن عموم مسلمانان گذاشته است. همچنين عموم تلاشها و فعاليتهاي غربيان دربارة فرهنگ، دين، زبان و ادبيات مشرقزمين و بهويژه مسلمانان زير چتري کلي قرار گرفته است که از آن با تعبير عمومي «استشراق» (يا شرقشناسي) ياد ميشود. اين دو مفهوم اغلب همنشين يکديگر بوده و همنشين سومي به نام مفهوم «استعمار» نيز به آنها افزوده شده که اوضاع را بسيار پيچيدهتر کرده است، بهنحويکه تبشير و استشراق و استعمار اضلاع سهگانة پديدهاي واحد دانسته شدهاند که سلطة غرب و هجمة غربيان به جهان اسلام و دين و فرهنگ مسلمانان را تداعي ميکنند. نه اين مقاله جاي بررسي و تحليل اين پديده است و نه من قصد چنين کاري را دارم؛ بيشک اين مسألة چندبُعدي نيازمند پژوهشي بنيادي است. اما فقط مايلم به موضوعي اشاره کنم که به پروراندن و تثبيت اين انديشه در قرن بيستم ميلادي کمک زيادي کرده است يعني پژوهشهاي ادوارد سعيد و ديدگاههاي محققان پيرو نظرية پسااستعماري در مطالعات ادبي. بيگمان اين جريان فکري و به طور خاص کتاب اورينتاليسمِ سعيد بر ذهن و زبان بسياري از متفکران مسلمان عرب و ايراني تأثيرگذار بوده است. شايد منتقدان مطالعات غربيان دربارة قرآن در ايران واقعاً کتاب سعيد را بهدقت نخوانده باشند يا ندانند که او غيرمسلمانِ مسیحی بوده و مسأله اش اصولاً نه مطالعات ديني و اسلامی بلکه مطالعات ادبي و فرهنگي بوده، اما انديشه هاي او به ويژه بر جهان عرب بسيار تأثیرگذار بودهاند، و حاصل آن انتشار نقدهاي ايدئولوژيک و سياستزده و رديه هاي جدلي فراوان بر ضد غرب و سنت شرقشناسي آنان بوده است. اين نوشته ها در دسترس نويسندگان ايراني قرار گرفته و ردپاي آنها در نقدهاي فارسي بر قرآنپژوهي غربيان بهسادگي قابل مشاهده است.
بيشک نبايد تأثير انگيزههاي سياسي و اجتماعي در تحقيقات برخي غربيان دربارة اسلام بهويژه در سدة گذشته را انکار کرد، اما پيش از پرداختن به اين موضوع بايد در دو مسألة مهم تأمل کرد. نخست اينکه حتي اثبات چنين ادعايي هم نيازمند کار علمي جدي و پژوهش روشمند است؛ شرقشناساني که سوداي شناخت اسلام را ـ به هر انگيزهاي ـ در سر ميپروراندهاند و آثاري در اين زمينه تأليف کردهاند چند زبان اروپايي و چند زبان اسلامي ميدانستهاند، آيا ما از دانش و توان علمي کافي براي مواجهه با آثار خاورشناسان برخورداريم و تصوري واقعي و دقيق از مکاتب و ادوار گوناگون شرقشناسي و مثلاً تفاوت خاورشناسي آلمان و فرانسه و بريتانيا در ذهن داريم؟ دوم اينکه بهفرض که بپذيريم در دورهاي تاريخي برنامة اسلامشناسي غربيان بخشي از برنامة بزرگتر «اسلامستيزي» آنها بوده و همة تلاشهاي آنان صرفاً به کار اهداف سياسي ميآمده است، آيا اين وضع تا به امروز ادامه يافته و همچنان در قرن بيستويکم نيز در بر همان پاشنه ميچرخد و هر پژوهشي به زبانهاي اروپايي را بايد در امتداد آن آثار دانست؟
نکتة مهم ديگري که در تحليل اين تصور عمومي بايد بدان توجه کرد اين است که در نوع نگرش به قرآن و مطالعات قرآني ميان محافل علمي غربي و دانشگاهها و مراکز پژوهشي جامعة ما اختلاف اساسي وجود دارد. بهدلايل مختلفي که قسمتي از آنها در بخشهاي پيشين مقاله گفته شد، به نظر ميرسد که اين دو اردوگاه از دو منظر گوناگون به پديدهاي واحد مينگرند. نگاه حاکم در اين سو مشوق رويکردي تبليغي و مدافعانه است، درحاليکه نگاه غالب در آن سو بر رويکردي نقادانه و آکادميک استوار است. از اين رو، غالب نقدهاي واردشده در نوشتههاي فارسيزبان را نميتوان پاسخ يا نقد و ردّ نوشتههاي غربي دانست، زيرا نويسندة غربي و منتقد ايراني در دو گفتمان متفاوت ميانديشند و قلم ميزنند؛ پيشفرضها، دانستهها، روشها، ابزارها، هدفها و انگيزههاي آنان در مواردي هيچ سنخيت و تناسبي با يکديگر ندارند و ميان آن دو بهاصطلاح «مفاهمه» رخ نميدهد. در عمدة اين نقدها آداب نقد منصفانه و محققانه رعايت نميشود. براي نقد صائب يک گفتمان يا يک کتاب يا حتي يک مقاله، منتقد بايد از ويژگيهايي عمومي همچون تسلط بر زبان اصلي نوشته و آگاهي از ادبيات قديم و جديد موضوع برخوردار باشد و همچنين آدابي ازجمله استناد به منابع اصيل و دستاول، پرهيز از جدل و پيشداوري و رعايت انصاف علمي را مراعات کند. متأسفانه در بخش عمدة نقدهايي که حتي در نشريات علمي و تخصصي ما به چاپ ميرسند همه يا بخشي از اين آداب و قواعد مغفول ماندهاند.
اين توصيف کلي تصويري عمومي است از آنچه در گفتهها و نوشتههاي بيشتر فعالان در عرصة پژوهشهاي قرآني در ايران در مواجهه با مطالعات غربيان رخ ميدهد، هرچند گهگاه آثار پژوهشي درخورتوجه و قابلقبول اعم از تأليف، نقد، تحقيق، يا ترجمهونقد منتشر ميشوند که ميتوان آنها را مصداق پژوهش نقادانه و آکادميک و استثنايي در برابر قاعده دانست. اگرچه گاه ايکيو در ايران با اقبال اهل فن روبهرو بوده، نحوة مواجهة عمومي با آن را نيز کموبيش بايد در چهارچوب همين قاعده گنجاند.
پس از انتشار نخستين جلدهاي ايکيو به انگليسي، نام اين مجموعه براي اولين بار در نوشتههاي فارسي اوايل دهة هشتاد شمسي در چند نشريه مطرح شد. برخي از اين نوشتهها صرفاً جنبة اطلاعرساني داشتند و برخي ديگر به ترجمة کامل و خلاصه از برخي مقالات کوتاه آن اختصاص يافتند. حدود ده سال پيش، يکي از مقالههاي مهم و بلند ايکيو يعني «تفسير در دورة جديد» به قلم نگارندة اين سطور به فارسي برگردانده شد و با عنوان «جريانشناسي تفاسير قرآن در دورة معاصر» در نشرية آينة پژوهش (شمارة خرداد و تير 1383) به چاپ رسيد. گذشته از اين تلاشهاي آغازين در معرفي و ترجمة ايکيو به زبان فارسي، از آن زمان تا به امروز، مدخلهاي اين مجموعه، بهويژه مقالههاي بلند آن، توجه برخي فعالان عرصة مطالعات قرآني در ايران را جلب کردهاند، چنانکه ترجمة برخي از آنها همراه تعليقاتي منتشر شده و نقد تفصيلي پارهاي از آنها نيز موضوع مقالهها و پاياننامههاي دانشگاهي بوده است. اما وضعيت کلي و برآيند عمومي اين مکتوبات چندان اميدبخش نبوده و نيست و قصه همان قصة ناآشنايي، احساس بينيازي و در نتيجه بياعتنايي و بيمهري نسبت به اين آثار است و روش مواجهه نيز بهاصطلاح «اِسکات خصم». از جملة اين مکتوبات در چند سال اخير ميتوان به مقالات دوفصلنامة قرآنپژوهي خاورشناسان (با نام قبليِ قرآن و مستشرقان) اشاره کرد که از سال 1385 تاکنون سيزده شمارة آن در قم انتشار يافته است و چندين مقالة کوتاه و بلند ايکيو در شمارههاي مختلف آن نقد و بررسي شدهاند. در اين مجله (و نيز برخي نوشتههاي مشابه) نهتنها ترجمة بسياري از مقالات بهصورت گزينشي انجام شده و داراي ايرادهاي اساسي زباني است، آنچه در قالب نقد عرضه ميشود اغلب مبتني بر پيشفرضهاي اعتقادي است و بيش از هر چيز رنگ وبوي جدل و رديهنويسي دارد. بيشک نقص و اشکال به هر روي به کار بشري راه مييابد و مقالات ايکيو هم از اين قاعده مستثنا نيستند، اما سخن بر سر نحوة مواجهه با کار پژوهشي و رعايت آداب و قواعد گفتمان علمي است.
تصميم به ترجمه و انتشار دائرةالمعارف قرآن (ترجمة فارسي ايکيو) در چنين فضايي اتخاذ شد. متوليان پروژة ترجمة ايکيو از همان زمان تصميمگيري براي آغاز پروژه به تلقي جامعة ايراني از مطالعات قرآني غربيان ـ که پيشتر وصف آن رفت ـ واقف بودند و ناهمواريهاي راه و دشواريهاي احتمالي مسير کار را پيشبيني ميکردند. آنان نيک ميدانستند که نفس انتشار ترجمة دائرةالمعارفي غربي از نويسندگاني غيرمسلمان دربارة قرآن در جامعة ما از يکسو ممکن است در عرصة عمومي و براي مخاطب عام ماية شگفتي و ترديد باشد و از ديگرسو احتمالاً مخالفتهايي را در ميان گروهي از عالمان سنتي برانگيزد. طرفه اينکه بخشي از اين پيشبينيها و احتمالات به واقعيت پيوست و بعدها در اثناي کار، برخي فعالان در حوزة پژوهشهاي قرآني در مذمت اين پروژه سخنها گفتند و موانعي در مسير راه آن ايجاد کردند. اما متوليان انتشار ترجمة فارسي با آگاهي از مزايا و محاسن ايکيو از يکسو و البته کاستيها و برخي نواقص آن از سوي ديگر تمام اهتمام خود را بر اين گذاشتند که اين اثر را «آنگونه که هست» و با کمترين حذف و اضافة ممکن نسبت به متن اصلي منتشر کنند (در پيشگفتار ويراست فارسي توضيحاتي تفصيلي دربارة محاسن و کاستيهاي ايکيو آمده که براي پرهيز از اطناب از تکرار آنها خودداري ميکنم و خوانندة محترم را به صفحات چهار تا ششِ جلد نخست ارجاع ميدهم). انگيزة جدي دستاندرکاران انتشار نسخة فارسي ايکيو، که کمابيش با انگيزة پديدآورندگان نسخة انگليسي آن شباهت داشت، آنان را به انجام اين کار به بهترين شکل ممکن ترغيب ميکرد. همانطورکه انگيزة اصلي گروه ويراستاران نسخة انگليسي از همان نخستين جلسات گفتوگو «روشن نگه داشتن مطالعات قرآني در آستانة قرن بيستويکم از سويي و علاقه به تداوم حيات اين رشته در هزارة جديد از ديگرسو» بود، آنچه ويراستاران نسخة فارسي را به اين تصميم واداشت تلاش براي هرچه فروزانتر شدن چراغ مطالعات آکادميک قرآني در زبان فارسي و علاقه به تثبيت و استمرار گفتمان علمي در ميان نسلهاي آيندة قرآنپژوهان ايران بود.
نخستين حرکت اجرايي دربارة تدوين دائرةالمعارف قرآن گفتگويي بود که در سال 1385 ميان من و دوست خوبم امير مازيار بهعنوان مدير علمي انتشارات حکمت دربارة فرآيند تدوين مجموعه انجام گرفت. پس از مدتي کوتاه جمعي چهارنفره با عنوان «گروه برنامهريزي و تدوين» شامل ما دو نفر، حسين خندقآبادي و مسعود صادقي شکل گرفت. اين گروه پس از مدتي پروژه را کليد زدند و در جلسات متعدد به اين وظايف عمده پرداختند: تدوين مدخلنامة فارسي، تنظيم خطمشي کلي براي تهية شيوهنامة ترجمه و ويرايش مقالهها، و تعيين مترجمان و مشاوران. پس از آن بهتدريج کار سفارش مقالهها به مترجمان آغاز شد. پس از دريافت ترجمههاي مربوط به جلد نخست، کار مقابله، بازبيني و ويرايش علمي و فني مدخلها را نيز همان اعضاي «گروه برنامهريزي و تدوين» به انجام رساندند که از اين پس «گروه ويراستاران ترجمة فارسي» نام گرفتند. حدود پانزده مترجم از دوستان و همکاران فعال در حوزة مطالعات اسلامي کار ترجمة مدخلهاي جلد نخست را بر عهده داشتهاند؛ قريب به سي تن از استادان و محققان بزرگوار نيز در مراحل گوناگونِ ترجمه و ويرايش متن مقالات طرف مشورت ويراستاران بودهاند؛ و جمعي از همکاران انتشارات حکمت نيز در امور پشتيباني علمي و فني گروه ويراستاران را در بهسامان رساندن جلد نخست ياري کردهاند.
يکي از مهمترين انگيزههاي متوليان انتشار دائرةالمعارف قرآن، چنانکه در پيشگفتار ترجمة فارسي آمده، نماياندن تلاشها و پژوهشهاي غربيان و غيرمسلمانان دربارة قرآن بوده است تا از اين طريق ضمن آشنايي با رهيافتها و ديدگاههاي آنان، امکان الگوگيري از ابزارها و روشهاي آنان در تحقيق دربارة اسلام و قرآن براي جامعة قرآنپژوهي ما فراهم آيد:
شکل و صورت اين اثر نمايشگر اثري مرجع بنا بر معيارهاي رايج در مجامع علمي معاصر است. چه خوب است که بتوانيم چنين آثاري را راهنماي خود قرار دهيم و از امتيازاتشان بهره بگيريم و کاستيهايشان را جبران کنيم … همچنين ترجمة اين دائرةالمعارف ميتواند ديدگاههاي «ديگران» را نسبت به قرآن و آموزهها و مضامين اسلامي بهخوبي براي ما روشن کند. دانستن نظر «ديگران» هم ميتواند منظرهاي جديدي براي نگريستن به قرآن فراهم آورد و هم ميتواند ما را در مواجهه با اين ديدگاهها و اصلاح، تکميل يا رد احتمالي آنها توانا کند. (صفحة هفت)
اصل محوري گروه ويراستاران دائرةالمعارف قرآن عرضة تصويري درست و حتيالامکان مطابق با واقع از اثري معيار متعلق به حوزة مطالعات قرآني در غرب بوده است. متوليان اين اثر مدعي تکميل و ترميم مقالههاي ايکيو يا در پي نقد و رد نظريات و ديدگاههاي نويسندگان ايکيو يا به دنبال پاسخگويي به اشکالات و ايرادات پديدآورندگان ايکيو نبودهاند، زيرا اين کار مجالي گسترده و تواني عظيم ميطلبد به اندازة «نگارش يک دائرةالمعارف قرآن جديد». از اين رو، در مواردي که خطاهاي فاحش در اصل مداخل وجود داشته … ويراستاران کوشيدهاند بدون حذف يا دخل و تصرف اصل مطلب پانويسهايي روشنگر بر آن بيفزايند … اگر مدخلي رويکرد نادرست يا اشتباهاتي داشت که با تذکرات معمول حفظ کليت آن ممکن نبود ويراستاران رأي به حذف آن دادهاند … برخي از خطاهاي کوچک مانند خطا در شمارة آيات يا سورهها … بدون نگارش پانويس در متن تصحيح شدهاند. (صفحة هشت- نه)
بدين ترتيب، تنها به دليل برخي محدوديتها و بهدلايل مختلفي که توضيح آنها در جاي خود آمده تنها دو مدخل از جلد نخست حذف شده و در پانويسِ چند مدخل جملاتي کوتاه اضافه شده، اما نهايت تلاش بر اين بوده است که اصل محوري گروه بهقوت خود باقي بماند.
مخاطبان دائرةالمعارف قرآن نيز همچون اصل انگليسي ايکيو در درجة نخست محققان و دانشجويان رشتههاي مطالعات اسلامي و مطالعات اديان و در مراحل بعدي افراد فرهيخته و تحصيلکرده در ديگر رشتههاي علوم انساني و اجتماعي خواهند بود. بيشک براي خوانندة عام بسياري از مطالب کتاب ديرياب خواهد بود و حتي عناوين برخي مدخلها براي او ممکن است سؤالانگيز باشد. دستکم در پارهاي از مدخلهاي فني و تخصصي، واقعيت از اين قرار است که هر فرد فارسزبان به مجرد مسلماني و آشنايي اجمالي با قرآن نميتواند بهسادگي از مطالب کتاب بهرهمند شود. بهعبارت روشنتر، رويکرد اين دائرةالمعارف بههيچروي مؤمنانه و مروجانه نيست و طبيعتاً مخاطب اين اثر انتظار ندارد کتابي تبليغي دربارة دين اسلام و قرآن بخواند، بلکه ميداند که با کتابي محققانه و آکادميک مواجه خواهد بود. مثلاً ميتوان به دو مدخل «اعجاز قرآن» به قلم ريچارد مارتين و مدخل «امر به معروف و نهي از منکر» به قلم مايکل کوک در جلد نخست اشاره کرد. سبک و سياق نوشتهاي ترويجي دربارة چنين موضوعاتي بدون شک با تحقيقي آکادميک کاملاً تفاوت دارد. در مدخل «اعجاز قرآن» مثلاً از اثبات وجوه گوناگون اعجاز قرآن نظير اعجاز علمي و عددي و طبي و نظاير اينها خبري نيست و مطالب تبليغي و وعظي که به قصد تحکيم اعتقادات خوانندگان نوشته شده باشد در آن نيامده است. بلکه نويسنده ـ که پيشتر آثاري در اين زمينه نوشته ـ ديدگاههاي عالمان سرشناس متقدم اسلامي در سدههاي نخستين و دورة شکوفايي آثار کلامي مسلمانان بهشيوهاي تاريخيـ تحليلي نقل و بررسي کرده از تأثير و تأثرات نظرية اعجاز قرآن در ميان فرقههاي اسلامي و در مجادلات بينالادياني سخن گفته است. در مدخل «امر به معروف و نهي از منکر» نيز وضع به همين صورت است و بحثي کاملاً فني و تاريخي ارائه شده است. در اين مدخل، نويسنده ـ که خود صاحب کتابي مستقل دربارة موضوع است ـ ضمن عرضة تصويري کلي از موضوع در قرآن، ديدگاههاي مفسران مسلمان دربارة تفسير آيات مربوط به موضوع را در ادوار مختلف تاريخي بررسي کرده و به اختلافنظرها و رهيافتهاي آنان در اين باب توجه داده است.
دستآخر اينکه پديدآوران دائرةالمعارف قرآن در پي آن بوده اند تا گفتمان آکادمیک مطالعات قرآنی را، آن گونه که در طراز بين المللي در جريان است، به خوانندة فارسي زبان معرفی کنند و گامي کوچک و ابتدايي در مسير تثبيت اين گفتمان و رويکرد محققانه و نقادانه به مطالعات قرآني بردارند. مسألهها، روشها، ابزارها، دادهها، و ديدگاههاي مطرحشده در مدخلهاي اين دائرةالمعارف، منابع معرفيشده در هر مقاله و نوع نگرش و رهيافت نويسندگان آنها، همگي، ميتوانند بصيرتهايي نوين در ذهن دانشجويان و پژوهشگران ايراني ايجاد کنند تا با تحقيقاتي بنيادي و تأليفاتي روشمند زمينهساز رونق و طراوت مطالعات قرآني به زبان فارسي شوند.
نوشته دکتر مهرداد عباسی
منتشر شده در کتاب ماه دین
(قسمت دوم)