به آن کوه نگاه کن
به این آسمان
به آن دریا
این تکه سنگ
آن قطعه گیاه
روی این کره خاکی
تنها آدمی است که موجود تازهبهدوران رسیدهای است
و نصف سوالات و مسالههایش هم ناشی از همین تازه به دوران رسیدگی است
—————————————–
شاید
در تنازع بقا
کمهوشها حذف شدهاند
خیلی باهوشها هم خود را حذف کردهاند
————————-
ستمگرها فقط جایی هستند که ستمکشها بوده باشند
ستمکشها هم فقط وقتی مورد ستم قرار میگیرند که پیشاپیش منطق ستم را پذیرفته باشند
کار روشنفکر جنگیدن با آن منطق است
————————
بعضی کارهای عوامانه دوست دارند
بعضی شاهکاهاری ماندگار
عیبی هم ندارد.
جز وقتی
دوستدار کارهای عوامانه
تصور میکند کارشناس شاهکارهای ماندگار است
وای چه خطابههای حوصلهسربری!
این عیب را هیچ مباحثهای رفع نمیکند
سطح فرهنگ
یعنی دانش و بینش
هر دو هم یعنی انس و ممارست در طول زمان
پس به تنبلها و تازه به دوران رسیدهها امیدی نیست
————————-
فحش وسیلهای است برای این که وقتی زورت نمیرسد زبانت برسد
مشروط به این که زور به زبان آوردنش را داشته باشی!
——————————-
نمیدانم اگر همه خیالات و تصوراتی را که در ذهن تک تک آدمها میگذرد بقیه هم میدیدند و میدانستند دنیا اخلاقیتر میشد یا به کلی عاری از اخلاق
گاهی فکر میکنم برای آدمهایی که ظرفیتش را داشتند عرفیات دست و پاگیر کمتر میشد
برای بیشتر آدمها هم دنیا همان جنگلی میشد که در اول بوده است
چون چنین ظرفیتی در بیشتر آدمها نیست
برای همین هم خیالات و تصورات خودشان را فقط خیالات و تصورات خودشان میدانند
———————————————
“زرنگ” بازی
راهی است برای رسیدن به چیزهای کوچک
تسکینی برای دلهای کوچک
کلاه بزرگی که بر سر “خود” میگذارند
———————-
فرشته سمت راست
فرشته سمت چپ
روی شانههایم
دوستان کودکیام
نوجوان که شدم نبودند
بزرگتر که شدم فهمیدم هر وقت نگاهشان کنم هستند هر وقت نگاهشان نکنم نیستند
چه تجربه شگفتی!
—————-
گفته بودند که میشنوی
گفته بودند که میبینی
گفته بودند که پاسخ میدهی
اما نگفتهاند شرمنده میشوی یا نه؟
من سوال دارم سوالها دارم…
—————————–
ویتگنشتاین گفت “زندگی شگفتانگیزی داشتم” و مرد
کانت گفت “خوب است” و مرد
نرون گفت “میمیرم و چه هنرمندی از دست میرود” و مرد
دیگران اما نتوانستهاند حرف دلشان را بگویند
یا گفتهاند و کسی نبوده است که ثبت کند
حرف دل همه آنها یا “زرشک” بوده است یا…
این یای دوم آرزوی بشر است، امید است، آرمان است
——————–
دوست تو کسی است که وقتی دیگران به تو حمله میکنند کنارت میایستد وقتی دیگران تحسینت میکنند اختلاف نظرهایش را با تو حفظ میکند
دوست تو فرد است جماعت نیست
—————————-
از بهشت پرسید.
پاسخ دادم چنین است و چنان.
گفت: “بیکارند؟!”
————-
میخواستم قصهای بنویسم درباره آدمی و خدا
نوشتم “یک روز من و خدا در بهشت قدم میزدیم…”
گفتند “چه از خود راضی. خجالت نمیکشد، من و خدا”
خط زدم و نوشتم “یک روز من در بهشت قدم میزدم”
گفتند “چه از خود راضی. خجالت نمیکشد، من در بهشت”
خط زدم و نوشتم “یک روز خدا داشت در بهشت قدم میزد”
گفتند “چه از خود راضی. خجالت نمیکشد، قصه خدا”
نمیدانستم ته جهنم نمیشود قصه نوشت
نمیدانستم ته جهنم نمیشود خیال کرد
ته جهنم فقط میشود بود
هر جا تخیل ممنوع باشد آنجا جهنم است
خیال امید است جهنم یأس
————————–
گاو باشی و خرت داند خلق
هیچ فرقی نمیکند با اینکه خر باشی و گاوت دانند
گور پدر نظر دیگران
آدم باش
—————-
حسد نداشتن فضیلت من نیست
قوه برانگیزانندهاش را ندارم
انصاف داشتن فضیلت من نیست
حسد و غیظ و حب و بغضهای مانند آنها را ندارم
غرور نداشتن فضیلت تو نیست
ابزارش را نداری
تواضع فضیلت تو نیست
عزت و حرمت نفس و غرور و مانند اینها را نداری
کوشش برای تحمل دیدن تو فضیلت من است
کوشش برای تحمل بودن من فضیلت توست
——————-
تسلیم.
فقط شما خوبید.
که بیکارترین مردم جهانید
————
بعضیها یک جوری میگویند بعضیها جاهطلباند انگار خودشان چاهطلباند!
——–
نه، شاید تقصیر او نیست
او شلپ شلوپ نمیکند
شاید این آب بد جوری خُرد است؟!
——————–
به جهنم اعتقاد ندارم اما ظاهرا بدون اعتقاد من هم میسوزاند
به بهشت اعتقاد دارم اما گویا خودش به خودش اعتقاد ندارد
—————————-
خدایا دلالان مفید نیستند
واسطهها را از رابطه خودت و ما حذف بفرما
الهی آمین
————–
فلسفه تامل در دستاوردهای علم است
تحلیل و طبقهبندی دانش است
تامل در فرهنگ و ادب و هنر
حالا به عشق فلسفه
علم و دانش را نفی کن
ادب و هنر را نفی کن
تنگ نظر و بیسواد بمان و با کلمهها نظام بباف
عزیزم
Ex nihilo nihil fit
بفهم!
نوشته محمد منصور هاشمی