انديشه سنگلجی
محور انديشة شريعت را سه موضوع اساسي تشکيل ميدهد: 1) بازگشت به آموزة توحيد و دستکشيدن از اعتقاد به شفاعت امامان و امامزادگان؛ 2) انکار برخي عقايد متأخر همچون رجعت؛ 3) نکوهش خرافات که در تمايل طبيعي انسان به شرک ريشه دارد و مانع تعامل مسلمانان با تمدن جديد است.
توحيد
توحيد پيام اصيل اسلام است و از اين رو، اصلاحگران جديد مسلمان بر پالايش و پيرايش دين براي بازسازي آموزة توحيد تأکيد کردهاند. تثبيت چنين ايدهاي در ميان شيعيان شايد دشوارتر از اهلسنت باشد، زيرا شيعيان براي ائمه جايگاهي کمابيش فوقطبيعي قايلاند و بهطورخاص غيبت و ظهور امام دوازدهم را امري اعجازآميز ميدانند.
سنگلجي کتابي را بهطورکامل به مسئلة توحيد اختصاص داد. او در کتاب توحيد عبادت. يکتاپرستي به انواع گوناگونِ شرک حمله ميکند ازجمله امامزادهها، پوشيدن حلقهها و سنگهاي گرانبها (او مينويسد که خودش نيز بهتازگي در سفرش به مکه از اين گونه چيزها خلاص شده است)، تبرک به درخت و سنگ و نظاير اينها، قرباني براي غيرخدا (بهگفتة وي، منشأ اين عقيده مسيحياناند که ميگويند عيسي خودش را فدا کرد تا گناهان مردم پاک شود، و برخي شيعيان نادان نيز معتقدند که امام حسين (ع) به همين سبب شهيد شد)، نذر براي غيرخدا، دعا و استغاثه به غيرخدا، تنجيم و تطيّر و تشؤم و نظاير اينها.(17)
بخش عمدة کتاب در نقد آيينها و اعمال افراطي گروهي از شيعيان در مواجهه با انبيا و اولياي دين است که گاه آنها را به مقام خدايي ميرسانند. به نظر سنگلجي، واسطهگرفتن ميان خالق و مخلوق ـ يعني درخواست ياري و روزي و شفا از آنها ـ به معناي اعتقاد به اوليايي غير از خداست، که همان شرک است. انبيا و اوليا را نبايد همچون وزيران پادشاهان دانست که چون به درگاه الهي نزديکترند عرايض بندگان را پيش خدا ميبرند. خدا به بندگان از رگ گردن نزديکتر است (سورة ق، آيات 15-16) و نياز به خبردهنده يا واسطه ندارد. او را نبايد همچون پادشاهان بد دانست! انبيا و اوليا بهعنوان تعليمدهنده و نه شفاعتکننده براي ما فرستاده شدهاند. توسل به اين شفيعان گروهي را به جايي رسانده است که برايشان آثار ربوبيت قايل شدند و آنان را سجده و عبادت کردند. اعتقاد به شفاعت [شرکيه] در عقايد پيش از اسلام و تعاليم کاهنان ريشه دارد، و اين معنا در تضاد با دعوت انبياست؛ و مثل اين است که «به طفلي بگويي در مدرسه بايد درس بخواني، ولي اگر هم نخواندي از معلم نترس؛ من ميآيم و وساطت ميکنم.»(18) در واقع، شفاعت بدون عمل به فضايلي که در توان فرد است و بدون اذن خداوند محال است.
دومين موضوع محوري در انديشة سنگلجي يعني اهميت و جايگاه قرآن موضوع نخستين کتاب او يعني کليد فهم قرآن(19) است. اين کتاب نه تفسير قرآن که مقدمهاي تحليلي بر شناخت قرآن است که به گفتة نويسنده براي تصحيح برخي اشتباهات نوشته شده است. سنگلجي در مقدمه آورده که از طريق انس دايم با قرآن خداوند فهم قرآن را به او عطا کرده است.
در آغاز کتاب، سنگلجي نظرية رايج داير بر تحريف قرآن به دست اهلسنت را رد ميکند، با اين استدلال که مصحف عثمان را امام علي و بزرگان شيعه پذيرفتهاند. کساني که در اصالت قرآن ترديد ميکنند بذر نفاق را در امت اسلام ميپرورانند.(20) سنگلجي سپس اين اصل را مطرح ميکند که قرآن ـ که براي هدايت بشر نازل شده است ـ کتابي قابلفهم است. وي استدلال گروهي را که ميگويند اگر انسان قرآن را بهطورکامل ميفهميد ديگر قرآن منزلتي نداشت، بيوجه ميداند. فهم قرآن مبتني بر شناخت اسباب نزول و احوال عرب زمان پيامبر است. آنچه نياز داريم بدانيم در خود قرآن بهوضوح بيان شده است. اما منظور از آن مسلماً علوم طبيعي نظير ميکروبشناسي يا ستارهشناسي نيست، بلکه مباني اخلاق و ايمان و اعتقاد ديني است. او مينويسد:
قرآن انسان درست ميکند. غرض از قر آن اين است که مردم را به رشد حقيقي برساند، وقتي رشيد شدند هر کاري کنند صحيح و هر علمي بياموزند پسنديده است.(21)
سنگلجي سپس تلقياش از ظاهر و باطن قرآن را توضيح ميدهد. بهگفتة سنگلجي، مراد از باطن قرآن چيزي نيست که باطنيه ميگويند که «خلاف عقل و منطق و حقيقت، و کفر و ضلالت است»،(22) بلکه «مقصد و مراد قرآن» است که با زدودن معاني تحميلشده به قرآن که از تمايلات شخصي نشأت ميگيرد به دست ميآيد. دستآخر اينکه هر فردي با اجتهاد خود ميتواند به فهم قرآن بپردازد، زيرا بايد حکم خدا را بفهمد و در زندگياش به کار بندد. تقليد عيبي است که بايد از ميان برود.
بهنوشتة سنگلجي، سه اصل اساسي در قرآن از اين قرارند: توحيد، راه رسيدن به خدا، و معاد. در قرآن همچنين از احوال انبيا و اوليا و مؤمنان و نيز کسانيکه از خدا روي گرداندهاند (نظير فرعون، قارون و قوم لوط)، و نيز مسائلي دربارة اخلاق و فقه همچون خوردنيها، ازدواج و طلاق، و سياست و نظاير اينها که براي اصلاح کار مؤمنان لازم است سخن گفته شده است.
به نظرسنگلجي، قرآن اولاً و بالذات متوجه توده و اصلاح عوام بوده است، و وقتي توده صالح شد رجال و علما و اشرافِ برآمده از اين توده نيز صالح خواهند بود. سنگلجي ميگويد که فيلسوفان عکس اين فکر ميکنند: تعليم و تربيت آنان منحصر به طبقة نخبة جامعه است و معتقدند که در نتيجة اين کار توده نيز پيشرفت خواهد کرد.
قرآن، بهگفتة سنگلجي، راهنمايي براي فهم حقيقت اشيا و تفکر در امور است. قرآن مخالف تنبلي و کنارگذاشتن عقل است و در نتيجه با تقليد يعني تکرار انديشهها و کارهاي گذشتگان مخالفت ميکند. بهگفتة او، قرآن غذاي معرفت و بينش است، درحاليکه کاهنان و خشکدينان مردم را از علم منع کردهاند و آن را پليد دانستهاند. حتي مولوي در شعري جهل و بلاهت را ستوده است؛(23) مردان بزرگ اشتباهات بزرگ ميکنند، و به همين دليل است که ما نياز به افراد معصوم داريم. دربارة «متفقهة جامد» ميگويد که آنان مسلمانان را از علوم نظري و فلسفي و طبيعي بازداشتند؛ و مسلمانان را از قافلة ترقي عقب نگاه داشتند.(24)
بهنوشتة سنگلجي، تقليد از موانع تعقل است.(25) انسان بهطورطبيعي تمايل به تقليد دارد، چنانکه پسر از پدر تقليد ميکند و پدر دوست دارد که پسر کارهاي او را تکرار کند. سنتها و عادتها نزد مردم مقدس است، درحاليکه نبايد چنين باشد. تقليد را بايد کنار گذاشت؛ در دورة پيري ذهن چابکي جواني را از دست ميدهد و خسته ميشود، و در نتيجه به تقليد ميگرايد و توجيهاتي براي اين رفتار ميتراشد. انزوا نيز موجب ميشود که شخص کمتر در معرض تغيير قرار بگيرد. همة اين عوامل، در کنار «هوا و هوس»، مانع آزادي انديشهاند. اسلام ما را از اطاعت غيرخدا آزاد ميکند و همة مردم را برابر ميداند؛ هيچ کس کامل نيست؛ و بنابراين، از هيچکس نبايد بهعنوان الگو تقليد کرد.
قرآن از علم و عالم تمجيد ميکند، براي پرهيزدادن ذهن از تنبلي به مسلمانان دستور ميدهد تا يکديگر را در مراسم حج در مکه ملاقات کنند، و از اطاعت پيشينيان و عالمان دين بازميدارد. اما صوفيه در امر تبعيت افراط کردهاند و گفتهاند که مريد در مقابل شيخ بايد همچون جسد در برابر مردهشوي هيچ ارادهاي نداشته باشد. هيچ الگوي کاملي در ميان بشر وجود ندارد؛ يگانه الگو قرآن است که آزادي را به روح و عقل بشر هديه ميکند. فقط کساني که به نگاهداشتن مردم در زندان خرافات علاقهمندند، آنان را از استفاده از عقلشان بازميدارند.
انکار آموزه رجعت
در نوشتههاي سنگلجي بهکرّات به مواضع قاطع او دربارة معاد برميخوريم. بسياري از همرديفان سنگلجي او را به انکار عقيدة رجعت ميشناسند و به همين سبب از او انتقاد ميکنند. با اين حال، او از اينکه عقايد سنتي شيعه را بهطور علني و بهتندي انکار کند پرهيز داشت. انکار آموزة رجعت از جانب سنگلجي در نوشتههاي شاگرد نزديک او يعني عبدالوهاب فريد تنکابني و در دو کتاب اسلام و رجعت (1316) و اسلام چنانکه بود (1356) بروز و ظهور يافت.(26)
بنا بر معادشناسي سنتي شيعه، اعتقاد به رستاخيز بهکرّات در قرآن تأييد شده است و بخشي از عقايد شيعه محسوب ميشود.(27) در کلام شيعه از رستاخيز با الفاظ گوناگوني چون بعث، قيامت، معاد، اعادة معدوم، حشر و رجوع ياد شده است. بسياري از عالمان مسلمان در بحثهاي فلسفي و کلامي در پي توضيح اين نکتهاند که جسم معدوم چگونه پس از جدايي از روح بهصورت مادي خودش بازميگردد، که در اين ميان، برخي از حکيمان مسلمان از معاد جسماني دفاع کردهاند.
شيعه بيش از اهلسنت بر اهميت معاد تأکيد دارد. معاد در کنار امامت از اصول مذهب شيعه است و اين همنشيني ممکن است با اين واقعيت مرتبط باشد که امام غايب بهيکمعنا به جهان ديگر تعلق دارد. از ديگر سو، اهلسنت به مشروعيت حکومت جامعة اسلامي توجه بيشتري کردهاند. ظهور مهدي جايگاه مهمي در معادشناسي شيعه دارد، زيرا پيروزي کساني را که تحت ظلم و ستم بودهاند ممکن ميسازد. شيعيان، با وجود ابهام در برخي متون، عموماً معتقدند که امام غايب پيش از وقوع قيامت بازخواهدگشت. بسياري از آنان نيز بر اين عقيدهاند که پيش از قيامت انسانهاي خوب و بد رجعت خواهند کرد. شيخ مفيد (د. 403ق) نوشته است:
اماميه متفقاند بر اينکه بسياري از مردگان قبل از روز قيامت به دنيا بازميگردند، هرچندکه دربارة معناي رجعت با يکديگر اختلاف دارند …
ما معتقديم که خدا گروهي از مردگان را در صورت پيشينشان به اين دنيا بازميگرداند، و برخي از آنها را عزيز ميدارد و برخي را ذليل ميدارد و دولت را از اهل باطل به اهل حق و از ظالمان به مظلومان منتقل خواهد کرد. اين امر در زمان قيام مهدي آلمحمد رخ خواهد داد.(28)
با اين حال، فلاسفه و متصوفة شيعه توجهي به اين موضوع نداشتهاند. مثلاً در گوهر مراد عبدالرزاق لاهيجي ذکري از اين موضوع نرفته است.(29)
سنگلجي در تفسيرش بر آيات قرآن، اگرچه مراقب است تا بهطورمستقيم از آموزة رجعت صالحان و بدکاران پيش از قيامت انتقاد نکند، اعتقاد واقعياش دربارة قيامت را بهصراحت گفته است. به گفتة او، هيچ چيزي تصادفي ايجاد نشده و چون انسان کاملترين موجودات است انتظار ميرود که کمال اخلاقي و عقلانياي که روح او در زمين کسب ميکند پس از مرگ و نابودي جسم به شکلي ديگر تداوم يابد. قرآن دلايل متعددي بر بعث عرضه ميکند. افزون بر اين، قرآن در سخن از قيامت و معاد از نابودي جسم و خلق دوبارة آن سخن نميگويد بلکه فقط به تغيير شکل اشاره دارد. مرگ صرفاً گذار از دنيايي به دنياي ديگر است. اگر مسلمانان قرآن را خوب بخوانند، ديگر از بحث دربارة اين قبيل مسائل دست خواهند برداشت. رستاخيز «درجات» مختلفي دارد و ميتواند انتقال جهان در آخرالزمان باشد؛ رستاخيز هر انسان روز مرگ اوست.
شريعت سنگلجي زمانيکه در سخنراني عمومي در 1313 بهنحوي جسورانه اعتقاد به رجعت انتقامجويانة امام دوازدهم را ـ بهسبب تعارض با عقل ـ ضداسلامي خواند، به عقيدة اساسي معاد اشارهاي نکرد؛ او اظهارنظر دربارة صحت اين عقيده را صرفاً به عقل سليم واگذار کرد. چنين موضعي را برخي پيشينيان او نيز با احتياط بيشتري اتخاذ کرده بودند.(30) در همان سال، شيخ عبدالکريم حائري يزدي، مرجع عاليمقام شيعه در ايران، پايبندي سنگلجي به عقايد شيعه را تأييد و تضمين کرد. وي در پاسخ به سؤالي دربارة اين مسئله فتواي زير را صادر کرد که در مجلة همايون به چاپ رسيد:
احقر به واسطة کثرت اخبار اعتقاد به رجعت دارم به نحو اجمال، ولي اين مطلب نه از اصول دين و نه مذهب است که اگر فرضاً کسي معتقد به آن نباشد خارج از دين يا مذهب شمرده شود … گفتگوي اين مطالب به جز تفرقة کلمة مسلمين و ايجاد يک عداوت مضره بين آنها فائده ندارد.(31)
بهرغم اين حمايت غيرمستقيم، بسياري از عالمان ديني بهشدت در برابر سنگلجي واکنش نشان دادند و ضمن تکفير او، از موضع سنتي شيعه دربارة رجعت حمايت کردند. اين جدل تا دهة 1320 ادامه داشت.(32)
سنگلجي اگرچه عالمي تندرو نبود و در حمله به خرافات و آموزة رجعت نيز بدعتگذار بهشمار نميآمد، براي روحانيت شيعه دردسرساز بود. او به شيوة کسروي ـ که برخي نکاتش کاملاً به گفتههاي او شباهت داشت ـ مرتب تکرار ميکرد که خرافات ديني تأثيرات مخرب اجتماعي داشتهاند و مؤمنان را در عقايدي ضدعقلي محصور کردهاند، درحاليکه همين اعتقادات سبب اصلي اختلاف ميان مسلماناناند، و بهدست منفعتطلباني که از آن سود ميبردهاند رواج يافتهاند. دغدغة او اين بود که اين قبيل عقايد شيعيان از موانع گفتگو با اهلسنت است. بهگفتة او، اين اعتقادات از تعاليم کاهنان نشأت ميگيرد که براي کسب شأن و اعتبار نزد مردم چنين جايگاهي را براي خودشان قايل شدند.(33) تأثير تعاليم اديان ديگر بهويژه يهود نيز اسلام را از توحيد حقيقي منحرف کرده است.(34)
نکوهش اعمال خرافي
هدف سنگلجي از گرايش به باورهاي وهابيان در آيينهاي خاکسپاري و زيارت قبور مخالفت با همة اعمال نادرست ديني بود که بيجهت به زندگي مؤمنان راه يافته بود و مانع سازگاري مقتضيات زندگي مدرن با سنت در جامعة متمدن ميشد. حکايت زير نگاه کلي و برنامة فکري او را بهخوبي نشان ميدهد. سنگلجي روزي سربازي را در مسجدي ميبيند که جدا از جماعت گوشهاي ايستاده است و نماز نميخواند. وقتي علت را جويا ميشود، سرباز به پوتينهاي چرمي بلندش اشاره ميکند و توضيح ميدهد که کندن اين پوتينها براي وضو گرفتن برايش دشوار است. اين عالم ديني به او ميگويد که «نگذار اين موضوع مانع نماز خواندن تو شود؛ در مواردي مسح کشيدن از روي کفش يا پوتين مجاز است.» اين موضع سهلگيرانه در تقابل با حکم رسالههاي توضيحالمسائل در اين باره (که ميگويند وضو حتماً بايد روي پوست بدن انجام شود) موجب آزار علما ميشد. اما سنگلجي در پاسخ به آنان گفت که «شما دوست نداريد که من به سربازي اجازه دهم که با پوتينهايش نماز بخواند، اما دوست داريد که زير اين پوتينها لِه شويد.»
سنگلجي بهطورويژه دشمن خرافات بود. بهگفتة او، بايد از دو اعتقاد خطرناک حذر کرد: نخست اينکه اسباب عالم مادي خودکفاست و جايي براي ارادة الهي نيست؛ و ديگر اينکه در عالم مادي چيزي (مثلاً سنگ عقيق يا نعل اسب) بهطرز جادويي بر چيز ديگري (مثلاً سرنوشت انسان) تأثيرگذار است. او براي مسألة زيارت قبور نيز تابع همين منطق بود: بايد از اعمال خرافي نظير ادعيه در مزارها، و ساختن بناهاي يادبود براي مقبرهها و مرمت قبور پرهيز کرد. البته در زيارت قبور پيامبر و ائمه تذکر و تدبر در سيرة صاحب قبر را پسنديده ميدانست.(35)
اسلام دين عقل و منطق و فطرت بود، اسلام دين توحيد و يکتاپرستي و برانداختن بتها بود؛ اسلام دين صبر و شجاعت بود، اسلام دين علم و عمل صالح بود، اسلام شريعت انسانيت بود، اسلام به بشر مزيت نفس و علم و عقل داد. اسلام بشر را از رقّيت کاهنان نجات داد. اسلام قائل به واسطه ميان خلق و خالق نبود. اسلام قبرپرستي و سنگپرستي و عبادت غيرخدا را ملغي کرد. وقتي که شخص مسلمان ميشد و هر فرد پناه به قرآن ميآورد ديگر احتياج به واسطه ميان خود و خدا نداشت. اسلام تقليد کورکورانه را حرام کرد. اسلام عمل به ظن را نهي فرمود.(36)
جملة اخير نشاندهندة مخالفت سنگلجي با اصل تقليد است که بيشتر اماميه آن را پذيرفتهاند. سنگلجي شيعيان را به احياي روح اصيل اسلام و ترک اعمال خرافياي ترغيب ميکرد که عمدة آنها را ساختة دورة صفويه ميدانست.(37)
سنگلجي اگرچه در زمرة علماي دين بود، با همقطارانش تفاوت داشت؛ اصلاحات موردنظرِ سنگلجي تهديدي براي جايگاه و منزلت آنان در ميان مردم به شمار ميآمد. اگرچه او پرورشيافتة سنت روحانيت بود، به دنياي مدرن نگاهي مثبت داشت، و با اينکه چيز زيادي از آن نميدانست، به قدرت نفوذ آن واقف بود. هدف او بيش و پيش از هر چيز حفظ ارزشهاي بنيادين قرآن بود، اما نيک ميدانست که اين ارزشها تنها زماني تحقق خواهند يافت که از حصار آهنين سنتهاي متأخر روحانيت خلاصي يابند. از منظر او، اسلام نبايد از دنياي جديد کناره بگيرد و به زهد و انزواطلبي پناه ببرد، و نبايد هويت خويش را از دست بدهد. سطرهاي زير از فريد تنکابني تصويري گويا از موضع سنگلجي به دست ميدهد:
جمعي از مفاد حديث «الدنيا سجن المؤمن» سوء استفاده کرده و دنيا را زندان مؤمن ميپندارند … اين نادانان هم خود را مسلمان ميدانند. حتي بعضي از دعات دين ـ آنانکه فهم حقايق دين را مخصوص به خود ميدانند ـ دستهاي اسلام را منافي با ترقي و تمدن، سعي و کوشش و مخالف با جميع شئون حيات اجتماعي انسان معرفي مينمايند و رسماً آن را يک آئين رهبانيت و فلسفة رياضتطلب نمودار ميکنند و بهنام آن همواره توده را به تنبلي، کسالت، کثافت، فقر و خمودي و جمودت فکر و زبوني؛ مخصوصاً به غفلت و ناداني خلاصه به هرگونه وسيلة بدبختي سوق ميدهند. خلاصه اين آئين پاک را طوري تفسير کردهاند که فقط جمعي مردمان افراطي را ميتوان پيروان آن دانست؛ دستة ديگر که اخيراً پيدا شده و فعلاً رو به فزوني گذاردهاند و بيش از همه خود را از غرب متأثر نشان داده و پيوسته سنگ آن را به سينه ميزنند آن را موافق با جميع شئون تمدن دروغي غرب ميدانند و همواره در صددند مقررات متين وي را با نظريات هر ناداني که از آن سرزمين برميخيزد مطابقه نمايند.(38)
خاتمه
واکنش سنگلجي به تجددگرايي و جمود علماي سنتي را نبايد پديدهاي اتفاقي دانست. سنگلجي مدتي در عراق زيست و به حجاز سفر کرد و در آنجا با نوشتههاي عالمان معاصر عرب آشنا شد. در آثار سنگلجي نشانههايي از تأثيرپذيري عميق از جنبش وهابيت ـ که در آن دوره در اوج شکوفايي بود (ابنسعود در 1924 مکه را تصرف کرد) ـ ديده ميشود. بهرغم ماهيت ضدشيعي عقيدة وهابيت (ازجمله مخالفت با زيارت و شفاعت، و نيز حمله به کربلا در 1802 و تخريب قبرستان بقيع در 1924)، اين عقيدة متعصبانة حنبلي و بنيادگرايي آن و نيز مخالفت آن با تقليد براي سنگلجي خوشايند بود. سنگلجي بيشک کتابهاي ابنتيميه (د. 728ق) و ابنقيمجوزيه (د. 751ق) را به دقت خوانده بود.
در همان دوره، اين جريان فکري همچنين بر محمد رشيدرضا (د. 1935)، انديشمند اهلسنت که انديشههايش بيشباهت به سنگلجي نيست، تأثير گذاشته بود. رشيدرضا، که به فرقة صوفي نقشبنديه منتسب بود و بعدها به ردّ آن پرداخت، در قاهره به تکميل اثر تفسيري شيخ محمد عبده (د. 1905)(39) عالم تجددگراي مصري با سمتوسويي بنيادگرايانهتر پرداخت. بهنظر رشيدرضا، تنها بازگشت به اسلام سلف ميتوانست وضع حکومتهاي روبهزوالِ کشورهاي اسلامي را تغيير دهد. آرمان رشيدرضا اين بود که مطالبي را که افزودههاي خيالي و اسطورهاي يهوديان مسلمانشده ميدانست از آموزههاي سنيان و بهويژه شيعيان بزدايد و ميان اين دو مکتب صلح و آشتي برقرار کند.
مخاطبان سنگلجي در دورة حيات او محدود بودند. او گفتمان ايدئولوژيکِ مترقياي را به گروهي از نخبگان جامعه عرضه کرد که ازيکسو با سنت اسلامي عجين بودند و از ديگرسو در بند قالبهاي سنتي روحانيت نميگنجيدند. اين نکته معنادار است که استاد محمدتقي شريعتي، پدر علي شريعتي، که خود يکي از عوامل اصلاح دين در مشهد بود، در آن دوره با اينکه چيزهايي دربارة سنگلجي شنيده بود، حتي يک سطر از آثار او را نخوانده بود.(40) فريد تنکابني، که تا زمان وقوع انقلاب اسلامي پيرو انديشههاي استادش بود، فعاليت چنداني نداشت؛ او عالمي اصيل و مستقل و در عين حال منزوي بود.
شايد بتوان مشابهتهايي ميان شريعت سنگلجي و علي شريعتي نشان داد، چنانکه نقد شريعتي بر تشيع «صفوي» يادآور ديدگاههاي سنگلجي است. اما تا جايي که من ميدانم، شريعتي هرگز به سنگلجي اشاره نکرده و ممکن است هرگز چيزي دربارة او نشنيده باشد. به نظر ميرسد که اين دو ادلّهاي مشابه يا موازي براي اصلاح اسلام اقامه کردهاند، اما شريعتي که تحصيلاتش را در دهة 1960 در فرانسه گذرانده بود، زندگياش را وقف امور اجتماعي کرد، درحاليکه سنگلجي محتاطانه از اين کار پرهيز داشت.
عجيب اينکه در اثري جدلي در سالهاي اخير نام شريعت سنگلجي دوباره مطرح شده است. در کتابي که بهشدت بر ضد علي شريعتي است و در بهار 1362 منتشر شده است، يکي از ايدئولوگ/ مورخهاي جمهوري اسلامي ميکوشد تا تحولات «پروتستانتيسم اسلامي» را ـ که به نظر او به انقلابيهاي ايران سرايت کرده است ـ رديابي کند. نويسنده در ميان اتهاماتي که وارد ميکند، سنگلجي را ـ در کنار احمد کسروي ـ به اجراي طرحي استعماري براي تخريب اسلام متهم ميکند.(41) چنين حملهاي به سنگلجي نشان ميدهد که نهاد روحانيت در دورة حاضر همچنان به نقد عالمي اصلاحگرا که چهل سال پيش از دنيا رفته حساس است؛ همچنين اين نکته را آشکار ميکند که ايدة اصلاح و احياي اسلام در دورة جديد مسيرهاي متعدد و گاه متعارض دارد. به هر روي، آثار سنگلجي بهکلي فراموش نشدهاند. کليد فهم قرآنِ او ـ که چاپ چهارم آن در 1347 منتشر شده بود ـ در دورة جمهوري اسلامي تجديد چاپ شد و من نسخهاي از آن را در 1361 در يکي از کتابفروشيهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در تهران پيدا کردم.
يادداشتها
1. براي نمونه بنگريد به:
Shahrough Akhavi, Religion and Politics in Contemporary Iran: Clergy-State Relations in the Pahlavi period, Albany: State University of New York Press, 1980;
علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ج2، تهران: بنياد فرهنگي امام رضا، [1360]، ص107-170.
2. [علياکبر] حکميزاده، اسرار هزارساله، [تهران:] پيمان، 1322.
3. براي نمونه بنگريد به: محمدعلي همتآبادي، رسالة پاسخنامة اسلامي ـ ردّ بر اسرار هزارساله، [تهران]: علمي، 1364.
4. روحالله خميني، کشف الاسرار، بيجا، بيتا.، ص132. دربارة ابوالفضل گلپايگاني بنگريد به:
D. MacEoin, ‘From Babism to baha’ism …”, Religion 13 (1983), 229ff
5. کشف الاسرار، ص55، 77، 333.
6. منابع مورداستفاده براي اين بخش از مقاله از اين قرارند: ابوالحسن بيگدلي (ويراستار)، بهمناسبت يکمين سال رحلت شريعت، مجموعهاياست حاوي اشعار و مقالاتي که دانشمندان ايران در رثاي آن مرحوم سروده و يا نوشتهاند …، [تهران]، 1323 (از اين به بعد در اين مقاله: يکمين سال…)؛ ناشناس، «شرح حال و آثار مرحوم حاج شريعت سنگلجي»، مجموعة شاهين، 2، تهران 1326، ص120-124. همچنين کساني از سر لطف پذيرفتند تا با من دربارة شريعت سنگلجي گفتگو کنند بهويژه دو پسرش و دکتر محمدجواد مشکور، که از آنها سپاسگزارم. تا جايي که ميدانم، تنها پژوهش به زبانهاي اروپايي دربارة سنگلجي از اين قرار است:
Amir Abbas Haydari, “Some Aspects of Islam in Modern Iran with Special Reference to the Work of SangalajÊ and R§shid,” unpublished M.A. thesis, Department of Graduate Studies, McGill University, Montreal, August 1954
7. مطابق منبعي ديگر، نام «رضاقلي» براي سنگلجي نه به سبب نام پدربزرگش بلکه برگرفته از نام شيخي است که پدرش مريد او بود.
8. بنگريد به: محمدحسن شريفالدين مشکور، «نام و نسب مرحوم شريعت سنگلجي»، آينده، 12، ص1-3، 1365، ص73.
9. همان.
10. بنگريد به:
A. Hairi, Shi’ism and Constitutionalism in Iran. A Study of the Role Played by the Persian Residents of Iraq in Iranian Politics, Leiden: Brill, 1977, p. 149
11. بنگريد به:
A. Hairi, ‘H§’iri, Shaykh ‘Abd al-KarÊm YazdÊ’, EI2, Suppl.; Akhavi, op. cit., pp. 41-42
بنا بر توصيف محمد شريفرازي (گنجينة دانشمندان، ج1، تهران: اسلاميه، 1352، ص294)، شيخ عبدالکريم حائري را نزاعها و کشمکشهاي پايان عمرش از پاي درآورد.
12. ديوان حافظ، چاپ قزويني و غني، ش 428.
13. بنگريد به: عبدالوهاب فريد [تنکابني]، اسلام و رجعت، [تهران]، 1318؛ همو، اسلام چنانکه بود، [بيجا]، 1357.
14. بنگريد به: حسينقلي مستعان، «صحبت با دکتر تاگور»، ايران، ش 3798، سال شانزدهم، 18 ارديبهشت 1311 (نيز در يکمين سال …، ص کاـکز).
15. شريعت سنگلجي، کليد فهم قرآن، تهران: دانش، چاپ سوم، 1345، ص5.
16. برادران لنکراني به دشمني با شريعت شهره بودند؛ محمد لنکراني در برابر نفوذ وهابيت در ايران تلاش ميکرد (بنگريد به: محمد شريف رازي، همان، ج4، تهران 1353، ص546. دربارة حسين لنکراني بنگريد به: همو، ج7، ص29، ش7). يکي ديگر از دشمنان شناختهشدة شريعت حاج ميرزا عبدالله واعظ سبوحي بود.
17. توحيد عبادات. يکتاپرستي، چاپ دوم، تهران 1362.
18. همان، ص138.
19. کليد فهم قرآن، تهران، چاپ اول، 1361ق. در چاپ سوم (1345) «رسالهاي دربارة براهين القرآن» به آن افزوده شده است. من از اين دومي نقل قول ميکنم.
20. دربارة اين موضوع بنگريد به:
H. Löschner, Die dogmatischen Grundlagen des ši’itischen Rechts, Erlangen-Nürnberg, 1971, pp. 70 ff.; J. Eliash, “The ši’ite Qur’an, a Reconsideration of Goldziher’s Interpretation,” Arabica XVI (1969): 15-24.
21. کليد فهم قرآن، ص38.
22. همان، ص44.
23. همان، ص165.
24. همانجا.
25. همان، ص162 به بعد.
26. بنگريد به يادداشت 13.
27. دربارة معاد جسماني در اسلام ازجمله بنگريد به:
L. Gardet, Dieu et la destinée de l’homme, Paris 1967, pp. 259 ff
28. مفيد، کتاب اوائل المقالات، [بیروت 1414/1993، ص46، 77-78]. براي پژوهش شيعي جديد حاوي موضع معيار سنتي و شامل ارجاعات متعدد بنگريد به: محمدرضا طبسي نجفي، الشيعة و الرجعة، ج1، چاپ سوم، نجف 1385/1966؛ ج2، چاپ دوم، نجف 1395/1975. (با تشکر از م. اشکوري از کتابخانة مرعشي قم). اين اعتقاد آخرالزماني با بهرام ورجاوند دادگسترِ آيين زرتشتي قابل مقايسه است.
29. بنگريد به: عبدالرزاق لاهيجي، گوهر مراد، چاپ ليتوگراف، 1271 (افست تهران: اسلاميه، 1377)، بهويژه ص430 به بعد دربارة معاد.
30. بنگريد به: نشريه 5 [؟]، که حاوي گزارشي از سخنرانيهاي سال 1314 اوست که از اين موضوع سخن گفته است.
31. همايون، قم، بهمن 1313، ص1. دربارة اين نشريه بنگريد به يادداشتهاي پيشين.
32. مثلاً بنگريد به: علينقي فيضالاسلام اصفهاني، پاسخ نامة ازگلي، تهران: کتابخانة ايران، 1353؛ همو، رهبر گمشدگان، [تهران]: اسلاميه، 1359. او از سنگلجي نام نبرده اما مطمئناً اشارهاش به اوست. او در صفحات 26 و 176 بهنحوي تمسخرآميز «دارالتبليغ اسلامي» سنگلجي را «دار الارتزاق» خوانده است. در جايي نيز سطربهسطر به کتاب اسلام و رجعت تنکابني پاسخ ميدهد.
33. توحيد عبادات، ص138.
34. کليد فهم، ص91؛ فريد، اسلام و رجعت، ص79 به بعد؛ همو، اسلام چنانکه بود، ص4 به بعد. نزاع ميان اسلام پاک اوليه با اسلام ناخالص نودينان يهودي موضوع جدلي رايجي در ميان سلفيه است. بنگريد به:
A. Hourani, Arabic Thought in the Liberal Age, 1798-1939, London-Oxford-New York: Oxford University Press, 1970, p. 231; J. Jomier, Le commentaire coranique du Man§r. Tendances modernes de l’exégèse coranique en Egypte, Paris: Maisonneuve 1954; G. Vajda, “Isr§iliyy§t,” E12, s. v.
35. توحيد عبادات، ص155-156.
36. همو، ص169.
37. همو، ص171.
38. اسلام و رجعت، ص20.
39. براي مقايسة سنگلجي و عبده بنگريد به: علي جواهرالکلام، يکمين سال…، ص91. فريد از عبده و رشيدرضا زياد نقلقول ميکند.
40. مصاحبه در مشهد، در ارديبهشت [يا خرداد] 1360.
41. علي ابوالحسني منذر، شهيد مطهري افشاگر توطئة تأويل ظاهر ديانت به باطن الحاد و ماديت به ضميمة نقدي از استاد شهيد بر اسلامشناسي دکتر شريعتي، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1362، ص36، 42، 302، 305 و بهويژه ص170 به بعد.
نوشته یان ریشار، ترجمه مهرداد عباسی (قسمت دوم)
قسمت اول
برای دسترسی به نسخه پی دی اف مقاله به اینجا مراجعه کنید.