12آنچه شاید در همین ابتدا لازم باشد آن را یادآوری کنم این نکته جالب توجه است که مولف کتاب “سهروردی و افکار او: تأملی در منابع فلسفه اشراق” یعنی استاد گرامی من آقای دکتر کریم مجتهدی اولا متخصص در فلسفه غرب هستند و بیشتر وقتشان هم تا به حال صرف تدریس فلسفه غرب و تالیف درباره آن شده است. پس همین ابتدای کار میشود پرسید در سهروردی چه جنبه یا جنبههایی بوده است که ایشان لازم دیدهاند به تحقیق درباره او بپردازند؟ من ابتدا نکات بسیار مجملی درباره سهروردی میگویم و بعد به کتاب “سهروردی و افکار او” و رویکرد مولف آن در تالیف کتاب میپردازم و در پایان هم نکتهای درباره سبک این کتاب میگویم که از برخی وجوه متفاوت است با دیگر آثار آقای دکتر مجتهدی. گمان میکنم با توضیحاتی که در طول صحبتم خواهم داد پاسخ پرسشی هم که مطرح کردم روشن خواهد شد.
شهابالدین یحیی سهروردی یا به تعبیر دیگر شیخ اشراق را چه بسا بتوان ایرانیترین فیلسوف ایران دانست. همین امر به اندیشه سهروردی چه در روزگار خودش و چه در روزگار ما اهمیتی فرهنگی و حتی اجتماعی و سیاسی میداده است و میدهد. سهروردی شاید در مقام فیلسوف در تاریخ فلسفه اسلامی اهمیت فارابی در مقام موسسی هوشمند یا ابنسینا در مقام فیلسوفی بهراستی بزرگ و جامعنگر را نداشته باشد، شاید فلسفهاش از نظریهپردازیهای مدنی فارابی و علمشناسی ابنسینا خالی باشد، اما او در یکی از بزنگاههای تاریخ ما ترکیب و تألیفی را تصور و تصدیق کرده است که ابعاد مختلف آن تا روزگار ما بحثانگیز و اثرگذار بوده است.
فراموش نکنیم به لطف سهروردی و آثار اوست که سنت ایران باستان به متون فلسفی راه مییابد و نام شخصیتهای واقعی باستانی ما و نیز شخصیتهای حماسی مانند کیخسرو در این متنها برده میشود. حتی جاهایی که خود او خیلی به مسالهای نپرداخته باز آثارش راهی باز کرده است که دیگران به آن بپردازند. مثلا نام زردشت (به صورت زرادشت) در حکمهالاشراق تنها یکبار و در حد اشاره مطرح شده است. به “فرهنگنامه سهروردی” تالیف آقای حسن سیدعرب که مراجعه کنیم میبینیم در دیگر آثارش هم نامی از زردشت نیامده است. اما کافی است فقط دو شرح حکمهالاشراق شهرزوری و قطبالدین شیرازی را پیش چشم داشته باشیم تا ببینیم همان اشاره چگونه تفصیل یافته و در این کتابها از زردشت نبی و حکیم سخن گفته شده است. در حقیقت سهروردی راهی را گشوده است که در آن ایرانیان حکمت پیش از اسلام سنت خود را با حکمت پس از اسلام سنتشان پیوند بزنند و استمرار فرهنگی خود را حفظ کنند و نشان دهند. صرفا در این حد هم نیست او روش فهمی را مطرح میکند مقابل روش ظاهرگرایانه.
از سویی چنانکه اشاره کردم او تاریخ ایران پیش از اسلام – یا به عبارت دقیقتر اساطیر ایران باستان و حماسه پهلوانی ما را – را با اندیشه اسلامی و نیز فلسفه یونان پیوند داده است و از سوی دیگر جنبههای باطنی و شاید بشود گفت غنوصی فرهنگهای گوناگون را کنار هم نشانده و از آنها مجموعهای پدید آورده که به موجب آن درک باطنی از دین نسبت به درک ظاهر آن رجحان دارد. او اهل شهود و اشراق است و البته از سوی دیگر اهل منطق تا آن حد که در آن نوآوریهای شایان تأمل داشته باشد. از سویی فیلسوفی بوده است اهل استدلال و از سویی نویسنده حکایاتی تمثیلی، از سویی نویسنده کتابی در علم اصول فقه است و از سوی دیگر شاعر. زندگی شخصی سهروردی هم سرشار بوده است از راز و رمز. او جوانی بوده است زودرس که با همان سرعت و شتاب که مراتب رشد و پختگی را طی میکرده مرگ را نیز ملاقات کرده است، پیش از آنکه چهل ساله شود، مرگی که همان قدر با اعتقادات فلسفیاش پیوند دارد که با تأثیر اجتماعی و سیاسی آن اعتقادات.
کتاب “سهروردی و افکار او” مروری است بر جنبههای متکثر زندگی و اندیشه این فیلسوف نامدار ایران و جستجویی است در منابع فکری او و پیوستگیهای فکری او با پیشینیان گوناگون. پس از “سخن اول” و “مقدمه” که مانند سایر مقدمههای دیگر آثار استاد مجتهدی پیش و بیش از هر چیز بیان دغدغههای فکری ایشان است، در کتاب به ترتیب مطالب و مباحثی آمده است درباره زندگینامه سهروردی، آثار او و افکار او. در بخش اخیر درباره منطق از نظرگاه سهروردی (تعریف، قضیه بتاته، مقولات)، معرفتشناسی اشراقی، حکمت اشراق و وجوه تفارق مشاء و اشراق مباحثی آمده است. در ادامه به صورت جداگانه فصلی آمده است در تحلیل حکایات تمثیلی سهروردی. در تکمیل این بخش بحث بعدی به این موضوع اختصاص پیدا کرده که آیا از سرگذشت حماسی کیخسرو به نحوی که فردوسی آن را سروده است، میتوان تحلیلی اشراقی به سبک شهابالدین سهروردی به دست داد. همچنین از آنجا که در اندیشه سهروردی اشراق و شهود و به عبارت دیگر خودسازی و سلوک عرفانی اهمیت دارد بخشی از کتاب سهروردی و افکار او در مقایسه و سنجش نسبت سهروردی است با فریدالدین عطار که با یکدیگر همدوره بودهاند هر چند همدیگر را ندیدهاند. یکی از بخشهای مهم کتاب نیز اختصاص یافته است به منابع فکری سهروردی که علاوه بر متون اسلامی درک ویژهای از فلسفه یونان هم در آن مدخلیت داشته است؛ از جمله درکی افلاطونی از ارسطو یا چهرهای رازآمیز به نام “آغاثاذیمون” که اندیشههای منتسب به او ریشههای باستانی کهن دارد و حاکی از سنتهایی بسیار قدیمی است.
در کتاب به بستر فرهنگی – اجتماعی رشد و نمو اندیشههای سهروردی نیز توجه شده است، از جمله به سیاست فرهنگی ایلخانان و توجه آنها به فرهنگ کهن ایران؛ دو تصویر دیدنی هم در این باره در کتاب هست برگرفته از تحقیقات آقای سورن اسدالله ملیکیان، دو کاشی از آن دوره که بر یکی مصرعی از فردوسی هست و بر دیگری نقش سیمرغ. دو بخش پایانی سهروردی و افکار او دربردارنده مطالبی است در معرفی چهرهها و شخصیتهای متاثر از آراء و اقوال سهروردی یا معرف او: از سویی شهرزوری و قطبالدین شیرازی و ابنکمونه و دوانی و میرداماد و ملاصدرا و عبدالرزاق لاهیجی و ابن ابیجمهور احسایی و قاضی سعید قمی و ملا محمد صالح مازندرانی و ملاهادی سبزواری و از سوی دیگر رینولد الن نیکلسون و هلموت ریتر و لویی ماسینیون و هانری کربن.
در مورد رویکرد کتاب “سهروردی و افکار او” بگویم که به طور معمول در کتابی راجع به سهروردی این موضوع مطرح میشود و بسط و تفصیل مییابد که سهروردی قائل به اصالت ماهیت است، بحثی که به جای خود درخور توجه هم هست. اما در کتاب دکتر مجتهدی این بحث اهمیتی نداشته است. تصور میکنم بحث اصالت وجود یا ماهیت وقتی اهمیت پیدا میکند که از منظر فلسفه ملاصدرا سهروردی را قرائت میکنیم، یعنی با توجه به بعد. اما کتاب آقای مجتهدی از این منظر نوشته نشده و شاید بتوانم بگویم در آن سهروردی با توجه به قبل قرائت شده است؛ یعنی همان سنتهای رازآمیز باستانی که به آنها اشاره شد. کتاب در جهت پژوهشهای اخیر ایشان است در این سنتها. در کتاب پیشین ایشان یعنی “فلسفه در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب” هم این توجه به سنتهای کهن هست، کتاب تازهای هم که در دست انتشار دارند یعنی “افلاطونیان متأخر” کلا ناظر به همان سنتهاست. بیسبب نیست که خواننده کتاب میبیند که در کتابی راجع به سهروردی نام گمیستوس پلتون و فیچینو میآید. اینها در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب چیزهایی گفتهاند که شباهتهایی دارد با اندیشههای مطرح شده از سوی سهروردی. چراکه ظاهرا سهروردی و بعد آن اندیشمندان دوره نوزایی به منابع مشترکی توجه داشتهاند.
درباره رویکرد کتاب این را هم بگویم که در همه حال مبتنی است بر ترجیح نگاه عقلانی بر نگاه عرفانی و اشراقی به معنای محدودی که متضمن نفی عقلانیت باشد یا نفی زندگی سالم. در تصویری که دکتر مجتهدی نه فقط از سهروردی و اندیشه او که به طور کلی از عرفان و اشراق ترسیم کرده، جا به جا و به انحاء مختلف تأکید شده است که غرض از پرداختن به فلسفه اشراق تأیید بیخویشی و نفی سلامت تن و نفی خردمندی نیست، بلکه بسط آنهاست؛ این تأکید به ویژه در جامعه ما تأکیدی است بهجا و ضروری.
علاوه بر این جنبه کتاب که به رویکرد مولف آن مربوط میشود، هنگام خواندن این کتاب توجه من به سبک نگارش آن هم جلب شد که سبکی است گاه کاملا متفاوت است با سبک معمول و معهود دیگر کتابهای آقای دکتر مجتهدی و در نگارش بخشهایی از آن – مثلا بخش مربوط به تنهایی پیش از مرگ سهروردی و بخش مربوط به کیخسرو – گاه تخیل و ذوقورزی ادبی هم مجال بروز یافته است. این تفاوت لحن و تغییر سبک مرا به یاد سخنان عمیق تئودور آدرنو انداخت در نسبت اندیشه و سبک، و فلسفه و نحوه بیان. واقعیت این است که تفکیک صورت(فرم) و محتوا حاصل انتزاع ذهن ماست؛ مانند تفکیک ماهیت و وجود، در عالم واقع یک موجود بیشتر نداریم ولی در ذهن آنها را میتوانیم تفکیک کنیم. صورت و محتوا هم همین طور است. آنها همزاد هماند و هر ظرفی قابلیت بیان هر محتوایی را ندارد. نکتهای که میگویم صرفا ناظر به کتاب “سهروردی و افکار او” نیست؛ ناظر به خود فلسفه سهروردی و آثار او هم هست. سهروردی نمیتوانسته است همه اندیشههایش را در قالب کتابهای فلسفی معمول بیان کند؛ پس داستانهای رمزی و تمثیلی هم نوشته است. توجه به این نکته شاید کمک کند دریابیم که برخی آرزوها سودای محال است، مثلا نمیشود فلسفههای اگزیستانس را به صورت تحلیلی بیان کرد، همان لحظه که بخواهید این کار را بکنید هر دو یا دستکم یکی از آنها تغییر ماهیت داده است. به گمان من مسأله سبک و صورت در فلسفه موضوع مهمی است که کمتر به آن توجه شده است؛ گرچه فیلسوفان بزرگ هر یک به خوبی این مسأله را میشناختهاند و اندیشههایشان آگاهانه یا ناخودآگاه در قالب متناسب زاده شده است.
متن گفتار محمد منصور هاشمی در جلسه نقد و بررسی کتاب “سهروردی و افکار او: تاملی در منابع فلسفه اشراق”
موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
دوشنبه 21 دی ماه 1394