پیشتر در مجموعه پیشنهادهای سریع به مناسبت تاسوعا و عاشورا از “گنجشک و جبرییل” حسن حسینی (اینجا) و شعرهای علی معلم دامغانی (اینجا) یاد کردهام. امسال فکر کردم شعری کوتاه و خیلی ساده از قیصر امینپور را ذکر کنم که یادآوریاش در این ایام خالی از لطف نیست. شعری به نام “کودکان کربلا”.
با زندهیاد قیصر امینپور آشنایی شخصی نداشتم، اما او را دو سه بار دو دههای پیش این طرف و آن طرف دیده بودم، از جمله یکبار در بوفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران؛ او در گروه ادبیات درس میداد ولی بی کمترین تکلفی آمده بود در فضایی تنگ در زیرزمین دانشکده کنار دانشجویانش نشسته بود چیزی بخورد. هر دو سه باری که دیدمش واقعا رفتارش خوشایند و دوستداشتنی بود. آثارش را البته بسیار بیش از اینها میشناختم. او نویسنده کارهایی برای نوجوانان بود و ما نوجوانهایی که در فضای مذهبی بزرگ شده بودیم مخاطب کارهایش بودیم و آنها را میخواندیم. از شاعران جدی نسلی بود که بعد از انقلاب شاعر شدند. کارهای اولیهاش عاری از شعارگونگی نبود، اما هر چه شعرهایش جلوتر میآمد صمیمیتی که در آنها بود با پختگی بیشتری همراه میشد و کمکم نگاه و نیز زبان و بیانی یافت خاص خودش؛ جوری سوار وزن بود که انگار بی تصنع و زحمت مشغول درد دل کردن با خودش و مخاطبانش است، معنویت و مهر و حیرت هم عالم شعرهایش را پر کرده بود.
او شاعر زمانهاش شد و گواه این امر چاپهای مکرر دفترهای شعرش و مجموعه کامل اشعار اوست. از قیصر امینپور شعرهایی به حافظه و خاطره زبان فارسی راه جسته است و این به هیچ وجه کامیابی کمی نیست.
“کودکان کربلا” قطعا جزء بهترین شعرهای شاعرش نیست اما پرسش صادقانهای که مطرح میکند و پاسخی که ناگفته میگذارد (هرچند کاملا از فحوای شعر بر میآید) آن را برای این روزهای ما مناسب میکند و باعث میشود فراموش نکنیم روزی که سدههاست بزرگ میداریم و ماجرایی که هر سال آن را یادآوری میکنیم بر سر چیزی کمتر از آزاده زیستن و آزاده ماندن و آزاده جان دادن شکل نگرفته است. مبادا که آن را در حد روزمرگیهای ابتدایی فروبکاهیم.
کودکان کربلا
راستی آیا
کودکان کربلا، تکلیفشان تنها
دائما تکرار مشق آب! آب!
مشق بابا آب بود؟
“دستور زبان عشق”
مجموعه کامل اشعار قیصر امین پور
چاپ اول 1388 و تجدید چاپهای مکرر در سالهای بعد
انتشارات مروارید