عصر روز دوشنبه اول خرداد 1396 در هفته ادبیات دانشگاه شریف جلسه “روز نثر” با حضور هوشنگ مرادی کرمانی، محمد منصور هاشمی و داود ملکی برگزار شد. گزارشی از گفتار محمدمنصور هاشمی در این جلسه را در ادامه میتوانید بخوانید:
محمد منصور هاشمی در ابتدای جلسه صحبتش را با مثالی ساده شروع کرد و گفت اگر به خلاصه فیلمهای خارجی که پشت جلد دیویدی آنها آمده است دقت کنیم میبینیم که خلاصههای اصلی انگلیسی درست و مفید نوشته شده و واقعا خلاصهای از فیلم است، اما اگر به کاورهایی دقت کنیم که پشت آنها چکیده فارسی اضافه شده میبینیم که چکیدهها در حقیقت خلاصه درست و دقیقی از فیلم نیست. او این مطلب را به عدم آموزش نوشتن ربط داد و گفت خلاصه کردن مستلزم دو توانایی مهم است: درست خواندن و فهمیدن (قرائت کردن هر جور متن و نه فقط نوشته) و درست نوشتن و روشن بیان کردن، که اینها در آموزش ما غایب است. برای همین حتی بخش قابل توجهی از تحصیلکردگان و دانشگاهیانمان از بیان نظر و احساس خود عاجزند.
او به ربط بین نوشتن و اندیشیدن اشاره کرد و گفت فکر امری زبانمند است و این تصور که فکری داریم اما نمیتوانیم آن را بگوییم اشتباه است؛ در حقیقت در این موارد فکری وجود ندارد و آنچه هست توده مبهمی از امیال و عواطف و تأثرات است. نوشتن کمک میکند بتوانیم فکر کنیم و فرایند اندیشیدن به یک موضوع را پیش ببریم. خواندن و نوشتن میتواند کمک کند گستره زبانی و امکانات فکریمان وسیع تر و بیشتر گردد و دقت نظری و پختگی روانی در شخصیتمان رشد نماید.
وی همچنین گفت نوشتن کمک میکند خودمان را بهتر بشناسیم. نوشتن باعث میشود با عواطف و احساسات و هیجاناتمان مواجه شویم. نوشتن خلاق ترکیبی از فعالیت خودآگاه و ناخودآگاه است و به واسطه آن ما میتوانیم با آن بخش بزرگ از ذهن و روانمان که مانند کوه یخ پنهان است بهتر و بیشتر آشنا بشویم. به لطف نوشتن فردیت ما به عرصه عمومی میآید و با معجزه ادبیات تجربههای زیستهمان را با هم قسمت میکنیم و به درک حضور دیگری نائل میگردیم و به ارتباط واقعی با یکدیگر میرسیم.
محمد منصور هاشمی در ادامه گفتارش به اهمیت تالیف اشاره کرد و گفت اینکه فضای فکر و ادبیات ما الان پر از ترجمه است از جهتی خوب و مثبت است و از جهت دیگر جنبه منفی جدیی دارد که حتما باید به آن توجه کرد. جنبه مثبت این قضیه گسترش دانش ما و وسعت یافتن زبان فارسی است و در اهمیت ترجمه و لزوم آن تردید و تشکیک نباید کرد. اما باید توجه داشت که ترجمه تفکر نیست؛ ما اگر میخواهیم خودمان “سوژه” باشیم و عالم را از منظر خود بشناسیم باید حتما اندیشهها و تجربههای زیستهمان را بیان کنیم و آثار فکری و ادبی اینجایی و اکنونی پدید بیاوریم و آنها را نیز بخوانیم. مشارکت ما در فرهنگ و ادبیات و فلسفه دنیا جز از راه بیان مسألهها و دغدغهها و تجربهها و دستاوردهای خودمان نمیتواند باشد؛ کپی و تقلید آثار و تجربههای دیگران هم در واقع همان ترجمه است حتی اگر به اسم تألیف منتشر شود. نوشته اصیل پیوند دارد با مسألهها و تجربههای شخص نویسنده به مثابه “یک فرد” از “یک جامعه”. فلسفه و ادبیات ماندگار و ارزشمند باقیمانده در طول تاریخ چیزی غیر از این نیست.
هاشمی به جنبههای مدنی نوشتن و ادبیات و تأثیر آنها در تکوین فرهنگها و تمدنها و پدید آمدن آگاهی سیاسی اشاره کرد و در پایان گفت در “451 درجه فارنهایت” – رمان ری بردبری که توصیف یک مدینه ضاله است و فرانسوا تروفو با اقتباس از آن فیلمی مشهور ساخته – شاهد جامعهای هستیم که حکومت در آن کتابها را میسوزاند و رسانه و رفاه و سرگرمی را کافی میداند، در حالی که درمییابیم زندگی تنها آن رفاه مادی ظاهری و سرخوشی فراموشکارانه نیست، آدمی موجودی است که میخواهد بشناسد و شگفتانگیزیاش هم در همین است. محمدمنصور هاشمی گفت بد به حال جامعهای که نه حتی حکومتش که خودش خود را از معجزه کتاب و کتابخوانی محروم کرده باشد. کتاب خواندن از روی برنامه و علاقه، آرامش میبخشد و اعتماد به نفس میآورد و فردیت و اصالت ما را به عنوان شخص و مدنیت و هویت ما را به مثابه اجتماع شکوفا و تثبیت میکند. لذت خواندن و نوشتن را که در فاجعه “دیستوپیا”ی فارنهایت 451 قدرتی قاهر از مردم دریغ کرده است خودمان از خودمان دریغ نکنیم.