دکتر بزرگ نادرزاد روز پنجشنبه شانزدهم شهریور 1396 درگذشت. من که عجالتاً خودم گرفتار یک ماجرای پزشکی وقتگیر و پیچیدهام از فوت ایشان خبر نداشتم تا با تعجب و تأثر ایمیل دوست روزنامهنگاری را دیدم که گفته بود اگر مایلم یادداشتی به مناسبت فقدان ایشان بنویسم. طبعاً با شرایطی که داشتم و دارم عذرخواهی کردم. اما با همین اوضاع و احوال هم دلم نمیآید هیچ چیزی در این باره ننوشته باشم. پس اجازه بدهید برای شما دوستان “ما کم شماریم”، با دو سه تصویر کوتاه، یادی از این مترجم بافرهنگ آثار فلسفی و فکری بکنم.
نام بزرگ نادرزاد را (که نزدیکانش جهان/جهانگیر صدایش میکردند) از نوجوانی روی کتابهای مهمی دیده بودم، از جمله “رسالهای درباب انسان: درآمدی بر فلسفه فرهنگ” ارنست کاسیرر که دربردارنده چکیدهای است از فلسفه او؛ بیشتر ترجمههای بزرگ نادرزاد را – که از حکمت یونان تا آیین میترا و از اینها تا فلسفه سیاسی را شامل میشد – دیده و خوانده بودم اما هیچ تصور و شناختی از صاحب این اسم – که اندکی هم به نظرم غریب میآمد – نداشتم. اولینبار آقای دکتر شایگان دوازده- سیزده سال پیش در اولین مکالمه تلفنیمان از سر لطف گفتند که “هویتاندیشان و میراث فکری احمد فردید” را آقای نادرزاد هم خواندهاند. یکی دو سال بعد خود ایشان را هم در منزل دکتر شایگان دیدم و اظهار لطف بزرگوارانهشان را راجع به کتابم شنیدم و از این ملاقات به بعد آن اسم غریب در ذهنم مصداقی آشنا یافت. شخصیتی خویشتندار و آرام و بسیار متشخص. اینکه چرا روی این ویژگیها تأکید میکنم صرفاً از جهت توصیف ایشان نیست، بلکه مربوط است به یکی از تصاویری که از ایشان در ذهن دارم و میخواهم اینجا بنویسم. در یکی از ملاقاتها به آقای نادرزاد گفتم که بیشتر ترجمههایشان را خواندهام و به ویژه با ارنست کاسیرر – که دوستش دارم – نخستینبار به واسطه ترجمه ایشان آشنا شدهام (البته اکنون آثار کاسیرر به لطف آقایان محسن ثلاثی و بیش از او نجف دریابندری و بیش از همه و بهویژه یدالله موقن به نحو جدی و گستردهتری به فارسی برگردانده شده و در دسترس است). در واقع چیزی نگفتم جز این حقیقت که خواندن این ترجمهها چه اندازه برایم مفید و راهگشا بوده است و اصولاً در جوامعی مانند جامعه ما ترجمه بستری جدی برای اندیشیدن است. شادی و ذوق نهفته پشت واکنش ظاهراً آرام آن شخصیت تودار را در آن لحظات هیچوقت فراموش نمیکنم. به وضوح خوشحال شد. چرا؟ اینکه جوانی بیست و هشت – نه ساله بگوید ترجمههای مترجمی باسابقه و فرهیخته را خوانده و بهره برده کمترین چیزی است که آن مترجم باید شنیده باشد. اما متاسفانه گویا در جامعه ما همین مقدار را هم راحت به کسانی مانند دکتر نادرزاد نگفته بودند؛ گفتنهایی که کمترین حد قدرشناسی است.
تصویر دیگر مربوط است به یک تلفن از جانب ایشان. دوره “دانشنامه جهان اسلام” را تا آنجا که ده-دوازده سال پیش منتشر شده بود پس از دیدارشان از دانشنامه به ایشان هدیه دادیم. چند روز بعد زنگ زدند برای تشکر و تعریف کردند از اینکه کار حتیالمقدور “علمی” و “منصفانه” است و “مفید”. حتیالمقدور علمی و منصفانه بودن حداقل انتظاری است که میشود از یک دایرهالمعارف داشت. اما این برای ایشان و امثال ایشان که در برخورد با آنها این حداقل هم ازشان دریغ شده بود یک امتیاز محسوب میشد. مرحوم بزرگ نادرزاد از رجال پیش از انقلاب بود، از رایزن فرهنگی ایران در فرانسه تا معاون وزیر. داماد تیمسار پاکروان هم بود. برای او همین که در کاری به او و امثال و اقران او – به سبک برخی روزنامههای در ظاهر ارزشی و در باطن زرد – دروغی نسبت داده نشده بود کافی بود و جای بسی تشکر داشت!
آخرین بار دکتر نادرزاد را در مراسمی که به مناسبت اعطای نشان لژیون دُنور به آقای دکتر شایگان در سفارت فرانسه برگزار شده بود دیدم. چند سالی بود که ندیده بودمشان. گمان میکنم بیماری و عمل سختی را هم پشت سر گذاشته بودند و شکسته و خسته به نظر میرسیدند. اما موقع سلام و علیک همان قدر آدابدان و موقر و متین و مهربان بودند که اولین باری که دیده بودمشان، با اینکه راستش را بخواهید مطمئن نیستم اصلاً مرا شناختند یا نه. همسرم و دوستانم هم اولین واکنششان پس از دیدن ایشان این بود که فردی بسیار متشخص و موقر و مؤدب را دیدهاند.
میان نسل من و به ویژه قشر فرهنگی و اجتماعیای که من در آن بودهام و نسل دکتر نادرزاد و قشر فرهنگی که او از آن برآمده بود یک کهکشان فاصله بود، اما هیچیک از ما آدمها این را که کی و کجا به دنیا آمده باشیم و در چه فضایی رشد کنیم انتخاب نکردهایم. میان ما “یک انقلاب” فاصله بود، ولی من در ملاقاتهای کوتاهم با آقای نادرزاد به این نتیجه رسیدم که حتی فاصلههایی به این بزرگی هم چندان بزرگ نیست اگر بنا را بر این گذاشته باشیم که شرافت و نجابت و صداقت و متانت و علم و ادب و مانند اینها ارزش است. بزرگ نادرزاد به این ارزشها باور داشت. او در این سالهای اخیر سعی داشت آن یک کهکشان فاصله را بیشتر و ژرفتر دریابد و توضیح بدهد، برای همین هم بود که عمده توانش را در تمام این مدت وقف معرفی کاملتر و جامعتر الکسی دو توکویل کرد، اندیشمندی که مسألهاش فهم انقلاب فرانسه و تحلیل دموکراسی آمریکا بود.