زندانی بند هشت دوست من است. زندانی بند هشت در ایام زندان بیکار نبوده است. زندانی بند هشت با یک مداد و یک رواننویس و یک پاککن کارتونهایش را کشیده است، کارتونهایی که هم تمنای آزادی است و هم تسخر زندانبانبودن. زندانی بند هشت مدرسه هم که میرفتیم طراحی میکرد و کاریکاتور میکشید، از جمله کاریکاتور معلمهایمان را، یکی از دو طراح مجلهای هم بود که در دبیرستان فرهنگ درمیآوردیم، مجلهای به نام “نسیم” که باید ماجرایش را جایی دیگر بنویسم، مجلهای که در آن نام و اثر تعداد قابل توجهی از چهرههای فرهنگی ایران امروز آمده است، چهرههایی که آن زمان تنها دانشآموزانی بودند با سرهایی پرسودا. زندانی بند هشت به دانشگاه که رفت نقاشی خواند. زندانی بند هشت که خیلی زود همکار مجله “گل آقا” شد، بعدها دبیر سرویس طرح و کاریکاتور یک-دو جین روزنامه و مجله توقیفشده و توقیفنشده شد تا امروز. زندانی بند هشت از زندان که آزاد شده، داده است کارتونهای زندانش را چاپ کردهاند. پدر زندانی بند هشت، که الان نماینده مردم تهران در مجلس است، در تبلیغات انتخاباتیاش در معرفی خود، دو سه عبارت نوشته بود. آخری این بود: پدر هادی حیدری. یادم هست وقتی این عبارت را دیدم لبخند زدم و کیف کردم.
پیشتر به مناسبت انتشار کتابی از کارهای هادی حیدری ذکری از او بر “ما کمشماریم” به میان آمده است (اینجا)، پس در این یادداشت فقط همین قدر بنویسم که خوشبختانه کتاب دیگری از هادی منتشر شده است. کتابی جالب و دیدنی که دربردارنده طرحهای او در زندان است. “زندانی بند هشت” کتابی است که آرزوی آزادی را فریاد میکشد و این از همان طرح روی جلد کتاب هویداست. سادگی و بیپیرایگی و سیاهوسفیدبودن کارتونها تناسب خوشایندی دارد با محتوای کتاب (کتاب پیشین هادی مجموعهای از آثار رنگی بود). در اکثر این کارها قفس حضوری چشمگیر دارد، قفسی که بیش از آنکه اسباب گرفتاری زندانیان باشد خود زندان ذهنی کسانی است که سرهایی از قفس دارند، نگاههایی قفسزده و ضمیرهایی قفسآلود. زندانساز و زندانیکننده در این طرحها البته که زورشان میرسد زندانیان را به قفس بیندازند، اما با این حال در بند زندان ذهن خودشان هستند و از نشانههای نشاط زندگی عاری، نشانههایی که بهرغم همه گرفتاریها در تکاپوهای زندانیان میتوان آنها را حس کرد و سراغ گرفت.
در میان طرحهای کتاب، کاری هست با مشخصات “اوین 4/2/1395” این کار سادگی خیلی خوشایندی دارد و ایهامی که برای من بسیار دوستداشتنی است. این طرح استیلیزه قفس و پرندهها را میشود دو جور دید و تفسیر کرد: از سویی خوشبینانه میشود گفت میلههای قفس یکییکی پر میکشند و پرندههایی آزاد میشوند، و از سوی دیگر میشود بدبینانه گفت خود پرندهها اگر منطق قفس را پذیرفته باشند میآیند و کنار هم نقش میلههای محصورکننده قفس را بازی میکنند و با هم زندانی بزرگ میسازند. نمیدانم هادی خودش چنین ایهامی را در ذهن داشته است یا نه، ولی به هر حال آنچه کشیده است مثل هر اثر هنری خوشایند، تأویلپذیر از کار درآمده است و زیبایی و ژرفای ویژهای یافته است. این طرح هم رؤیای رهایی و آزادی را به تصویر میکشد و هم خطر بزرگ و تهدیدکنندهای را که اریش فروم آن را “گریز از آزادی” خوانده است.
“زندانی بند هشت: مجموعه کارتونهای هادی حیدری” البته بهتازگی منتشر نشده است. هادی بخشهایی از سالهای 94 و 95 را در اوین گذراند و کتابش هم در همان 1395، پس از سپریشدن دوران حبساش منتشر شده است. طبعاً در جریان زندان رفتن او بودم اما متأسفانه از انتشار این کتاب دیر خبردار شدهام. هادی را دو سه هفته پیش در یک دورهمی دوستانه چندتایی از بچههای مدرسه فرهنگ دیدم و گفت که خوشبختانه نه فقط در ایام زندان بیکار نبوده، بلکه حاصل کارش در آن ایام منتشر هم شده است.
به عنوان پایانبخش این یادداشت بسیار کوتاه عکسی از آن مهمانی دوستانه را در زیر میآورم، با این توضیح که چنانکه مشاهده میکنید بسیاری از کسانی که در عکس هستند نیاز به معرفی ندارند (دوستانی که به “ما کمشماریم” سر میزنند قاعدتاً ذکر خیر خیلی از این دوستان و کارهایشان را در نوشتههای خودم نیز دیدهاند از جمله در اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا). دورههای نخست دبیرستان فرهنگ، به عنوان اولین مدرسه آبرومند علوم انسانی در ایران، تأییدی بود بر این عبارت احمد شاملو که “تنها توفان کودکان ناهمگون میزاید”.
زندانی بند هشت
مجموعه کارتونهای هادی حیدری
نشر نظر
1395
![]()
ایستاده از راست: زهیر یاری، محسن آزرم، شهابالدین حداد عادل، مسعود خسروپور تهرانی، حنیف افخمی ستوده، مهدی یزدانی خرم، هادی حیدری، مصطفی رستگاری (جای یاسر رستگاری عزیز خالی، که زودتر از بقیه جلسه را ترک کرد و در عکس نیست؛ و البته جای دوستان دیگری که باید میبودند اما آن شب در آن جلسه نبودند)
نشسته از راست: یاسر جلیلیان، امیر نصری، احمد شکرچی، محمدمنصور هاشمی، حامد ابریشمکار