همشهری: مردم اين روزها سكه، دلار و ماشين ميخرند و در خانه پسانداز ميكنند. اين مردم را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد؛ كساني كه در فكر آنند سرمايهشان كم نشود و عدهاي كه ميخواهند يك شبه در بازار ملتهب پولدار شوند. اين دسته كساني هستند كه منافع شخصي را بر منافع ملي ترجيح ميدهند. در حالي كه خيلي از آنها ساز ناسيونالیست بودنشان همواره كوك است و شعارهاي وطندوستي ميدهند. اين چه تناقضي در جامعه امروز است؟ چطور ميتوان هم دلال بود، هم ناسيوناليست؟ اين شكاف چگونه به وجود آمده است؟
محمدمنصور هاشمی: از منظر فلسفی پیش از هر چیز بايد دلالتهای هر مفهوم مورد بحث را روشن کرد. دلالی در زبان فارسی دو نوع دلالت و معنا دارد؛ دلالت و معنای فنی اقتصادی، و دلالت و معنای عرفی. در معنای نخست، دلالی نوعی فروش خدمات است. دلال واسطه میشود دو نفر که امکان ارتباط اقتصادی دارند با یکدیگر مرتبط شوند و حقالعمل این وساطت و فروش خدمات را میگیرد. در این معنا، دلالی شغلی است کنار سایر مشاغل. اگر در حوزهای فایده و کارکرد داشته باشد باقی میماند و اگر نه، طبعاً طرفین مجبور نیستند خدماتی را بخرند که برایشان فایدهای ندارد. بهاینمعنا کموبیش همه مغازههای بازار چیزی نیست جز مراکز دلالی، چون واسطهای است بین تولیدکننده و مصرفکننده و از آنجا که وجود آنها ارتباط تولیدکننده و مصرفکننده را تسهیل میکند تداوم مییابد. اما در معنای عرفی دلال موجود بیفایدهای است که تولیدکننده نیست و ارتباط تولیدکننده و مصرفکننده را نیز تسهیل نمیکند و چهبسا آن را مخدوش كند و گاهی به احتکار روی میآورد. در شرایط اقتصادی سالم و در بازار آزاد و ایدهآل، این دومی چون کارکرد و فایده ندارد اصلاً نباید مشتری داشته باشد و به طور طبیعی باید از چرخه اقتصادی حذف شود. اگر چنین نمیشود در ساز و کار اقتصاد و سلامت و آزادی بازار مشکلی وجود دارد. اگر بازاری ثبات نداشت و در آن انواع و اقسام رانتها دخالت میکرد طبیعی است که در آن دلالی به این معنای دوم به وجود بیاید. وقتی زمینه چیزی وجود داشت حتماً همیشه کسانی هم هستند که از آن زمینه استفاده یا سوءاستفاده کنند. حالا این کسان ممکن است هر شعاری هم بدهند، چه درباره ملیت و چه دین و چه انسانیت؛ اینکه چرا این شعارها را میدهند میشود در سطوح مختلف جامعهشناختی و روانشناختی تحلیل کرد، مثلاً ممکن است این نوع شعار دادنها کارکرد اجتماعی داشته باشد برای موجه جلوهدادن خود و رانتخواری بیشتر یا کارکرد روانشناختی داشته باشد برای فرایند جبران و سرپوش گذاشتن بر وجدان. در هر حال دلالی به معنای منفی دومی که به آن اشاره کردم وقتی به وجود میآید که زمینهاش باشد و سودی بر آن مترتب شود؛ وقتی هم که یک بازار شفاف سالم آزاد وجود داشته باشد خودبهخود بیفایده و بلاموضوع میشود و جایش را خلاقیت در تولید و خدمات میگیرد.
همشهری: «دلال شدن آحاد ملت»؛ اين جملهاي است كه اين روزها زياد ميشنويم. آيا ميتوان از چنين گزارهاي استفاده كرد و اگر چنين باشد، اين فعل چه بخشي از اخلاق در جامعه را نشانه گرفته است؟
محمدمنصور هاشمی: چنانکه گفتم دلالی به معنای درست اقتصادیاش فینفسه بد نيست و با اخلاق منافاتی ندارد. دلالی به این معنا شغلي است که در مجموعه مشاغل خدماتی قرار میگیرد. طبیعتاً بهاینمعنا “آحاد ملت” نمیتوانند دلال باشند یا بشوند چون بازار اشباع میشود و سودی در این کار نخواهد بود. به معنای دوم و منفی کلمه نیز همه ملت نه دلال هستند و نه میتوانند باشند. رانت و احتکار و مانند اینها نه در دسترس همه هست و نه انسانهای خلّاق و اخلاقی و اهل اصول علاقهای به این کارها دارند. اما اینکه مردم جامعهای برای حفظ داراییشان آن را تبدیل کنند به چیزهایی که ارزش خود را از دست نمیدهد یا کمتر از دست میدهد آنها را دلال نمیکند. در چند دهه اخیر نسلی رشد کرده و وارد اقتصاد شده است که از کودکیاش تا امروز یکسره شاهد بیارزشترشدن شدید پول ملیاش بوده است، طبیعی است که این نسل سعی کند پولش را تبدیل کند به چیزی که با آن اصل سرمایهاش محفوظ بماند. وقتی نه طلا و ارز که حتی کالاهایی مصرفی مثل ماشین و موتور را در ایران پس از چند سال استفاده میشود گرانتر از روز خرید، فروخت، نمیشود از مردم توقع داشت پولشان را صرف سرمایهگذاری در بازارهای پرسودتر و باثباتتر نکنند و بروند مثلاً پولشان را بگذارند بانک تا بهرغم سود ظاهراَ بالایی که میگیرند در حقیقت در شرایطی که تورم بیش از سود بانکی است از اصل سرمایهشان کاسته شود. به نظرم در این گونه شرایط بهتر است پای اخلاق را وسط نکشیم. عموم مردم ممکن است در بسیاری زمینهها اخلاقی باشند اما نخواهند به لحاظ اقتصادی ضرر کنند. وقتی شرایط اقتصادی سالم باشد رفتارهای اقتصادی هم سالم خواهد بود.
همشهری: چه نشانههايي را ميتوان در جامعهاي كه مردم به سمت دلالي يا سود بيزحمت ميرود، رصد كرد؟ اين جامعه چه تفاوتي با جامعهاي دارد كه به منافع ملياش فكر ميكند؟
محمدمنصور هاشمی: در جامعه سالم منافع مشروع افراد منافاتی با منافع اجتماعی ملت ندارد، بلکه اینها در یک راستا هم قرار میگیرد. کارآفرین خلّاقی که در حال سرمایهگذاری و خلق سرمایه بیشتر و ایجاد اشتغال و تولید و فروش کالا یا خدمات است در چنین جامعهای هم خودش سود خلاقیت و سرمایهگذاری و فعالیتش را میبرد و هم جامعه از قِبل خلاقیت و سرمایهگذاری او منتفع میشود و سود میبرد. اگر شرایط بهگونهای بود که چنین فردی آیندهای نداشت و در عوض، کندن و بردن از یک اقتصاد دولتی ناکارآمد و رانتخواری و زد و بند نتیجه میداد شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه سالم و کارآمد نیست. در شرایط ناسالم و ناکارآمد هم افراد ناسالم میروند سراغ درآمدهای نامشروع. سوءتفاهم نشود، نمیخواهم به هیچ وجه از مسئولیت اخلاقی تکتک افراد جامعه بکاهم. هر فرد به عنوان فرد باید پاسخگوی رفتارش در برابر قوانین جامعه و نیز وظایفش در مقام شهروند و عضو یک ملت باشد. اما این مسأله را نباید با مسائل ساختاری خلط کرد. راهحل مشکلات اقتصادی یک جامعه در وهله اول دعوت مردم به اخلاق و پیشچشمداشتن تکالیف ملی نیست بلکه رفع زمینههای امکان فساد و اصلاح ساختارهای معیوب و ناکارآمد است. متأسفانه ما در درک علوم انسانی به طور کلی و اقتصاد به طور خاص مشکل داریم چون به جای اینکه درباره انسانهای واقعی حرف بزنیم درباره انسانهایی اخلاقاً آرمانی حرف میزنیم، در حالی که اگر جامعه متشکل از چنین انسانهای وارستهای بود اصلاً نیازی نبود پول و محاسبه و داد و ستد اقتصادی شکل بگیرد. در یکی از مقالات کتاب “اندیشههایی برای اکنون” کموبیش بهتفصیل به این مشکل پرداختهام و در اینجا آن مطالب را تکرار نمیکنم. فقط تاکید میکنم انسانی که ما در علومانسانی میشناسیم انسان واقعی است با رفتارهای معمولش. ساختارهای اقتصادی درست، برای چنین انسانهایی با چنین رفتارهایی طراحی شده است. بخشی از همان مردمی که برای موفقیت تیم ملی ایران بیشترین هیجانات را نشان میدهند میتوانند همانهایی هم باشند که در شرایط عدم ثبات اقتصادی ترجیح میدهند طلا و ارز ذخیره کنند، چنین اشخاصی نه بیاخلاقاند نه خیلیاخلاقی، نه وطنفروشند نه وطنپرست. آدم معمولیاند. ساختارها که درست باشد آنها هم رفتارهای درست نشان میدهند.
گفتگوی زهرا رستگار مقدم با محمد منصور هاشمی
منتشر شده در روزنامه همشهری، یکشنبه 31 تیرماه 1397