جنگ ایران و عراق 31 شهریور 1359 شروع شد. و ادامه یافت. و ادامه یافت. هشت سال، با معیارهای تاریخ، عدد کوچکی است و حتی در زندگی فردی آدمها هم میتواند عدد بزرگی نباشد. اما برای جنگ در دوره جدید و با سلاحهای ویرانگری که زندگی تمامی مردم سرزمینی را تهدید میکند هشتسال به طور قطع عددی است بسیار بزرگ. کافی است بدانیم جنگ هشتساله ما و حکومت صدام یکی از طولانیترین جنگها، یا از منظری دیگر طولانیترین جنگ، در قرن بیستم بوده است تا اهمیت مدتزمان این جنگ به خاطرمان بیاید.
در فرایندی طبیعی و قابل فهم آثار ادبی و هنری ناظر به این جنگ در مراحل اولیه به طور عمده آثار تبلیغی و شعاری بود برای روحیه بخشیدن به مردمی که ناگزیر بودند در برابر حمله دیگری مقاومت کنند و این کار را هم انصافاً قهرمانانه انجام دادند. آثاری هم بود که به بلایای جنگ میپرداخت و ویرانیها را ترسیم میکرد، اما این آثار در آن زمان معدود بود. پس از پایان جنگ رفتهرفته فضای متفاوتی شکل گرفت و حتی گروهی از کسانی که خود در جنگ شرکت کرده بودند مجالی یافتند تا از نظرگاههایی دیگرگون به ماجرا بنگرند. این فرایند نیز طبیعی بود. دیگر لزومی برای تهییج مردم احساس نمیشد و در عوض کشوری که طرفِ مقابل ما بود خود درگیر جنگهایی دیگر شده بود و سپس در ادامه این جنگها حکومت صدام مضمحل شد و جایش را به حکومت کسانی داد که دوست ما محسوب میشدند. به همین سادگی “کشور”ی که “دشمن” ما بود به “دوست” تبدیل شده بود. حالا میشد از منظری انسانیتر نیز به آنها که در طرف مقابل بودند نگریست.
در ادامه این فرایندهای طبیعی اکنون آن جنگ هشتساله خود را به صورتهای دیگری در ادبیات و هنر آشکار میکند. نسلی که در زمان جنگ کودک و نوجوان بودند حال مدتی است که به عرصه نقشآفرینی اجتماعی و تولید آثار ادبی و هنری پا گذاشتهاند و طبعاً از دیدگاه این گروه جنگ چیزی است به کلی متفاوت از آنچه پیشتر بود. منظومه ادراکی این گروه درباره جنگ در کودکی تکوین یافته است و از منظر کودکان به این پدیده مینگرند. از منظر من به عنوان نویسنده این سطور جنگ هشتساله بسیار طولانی به نظر میرسد چون در این باره خواندهام و استمرار زمانی آن را مثلاً با طول هر یک از جنگهای جهانی اول و دوم مقایسه کردهام. این منظر من است به عنوان فردی در دهه پنجم زندگی. اما نگاه من به جنگ در کودکیام چیزی متفاوت با نگاه راوی داستان چهارم کتاب زنگ هفتم نبود که اصلاً معنای تمام شدن جنگ و علت خوشحالی مادرش را از این موضوع نمیفهمد. جنگ برای کودکان تجربهای است کاملاً متفاوت که اثرات مخرب خود را بر زندگی آنها بیشتر در دهههای بعد آشکار میکند.
این که نسلی که در زمان جنگ کودک و نوجوان بوده اکنون تجربه خود را از این اتفاق مهیب بیان و آن را از حیطه تجربه خود روایت میکند فرصت بهراستی مغتنمی است؛ فرصتی برای شناخت بیشتر “پدیده” جنگ و تأثیری که بر روح و روان نسلی میگذارد که ناخواسته کودکیشان را در اینجا و آنجا زیر آوار آن میگذرانند.
دیوار علیرضا غلامی اثری است در این حال و هوا. اثری که در آن جنگ را نه از منظرهای متعارف قبلی که از منظر کودکی میبینیم که برایش همه چیز به نحو هولناکی عادی است. نوعی بیاعتنایی و بیتفاوتی و سردی نه فقط در لحن این راوی کمسنوسال که در نگاه او به دنیا وجود دارد که تن آدمی را میلرزاند. در طول مدتی که این رمان کوتاه (یا شاید به عبارت بهتر “داستان بلند” چون در واقع یک شخصیت و یک فضا بیشتر ندارد) را میخواندم احساس میکردم گوشم از صدای انفجار گرفته است و خوب نمیشنوم. این تنها به واسطه انفجاری نبود که در همان ابتدای داستان روی میدهد، بلکه به سبب لحن راوی بود که گویی ارتباطش با دنیای اطراف بهکلی مختل شده است. “عاطفه” راوی آسیبی شدید دیده است و این چندان عجیب به نظر نمیرسد وقتی برای نمونه آن مراسم قالبی صبحگاه را در مدرسه مشاهده میکنیم یا وضعیت دانشآموزان را در آن میبینیم یا وضع راوی را در خانواده بررسی میکنیم و الیآخر. راوی دیوار “طفل معصوم” نیست بیش از همه برای اینکه محیط اطرافش جایی برای طفولیت و معصومیت او باقی نگذاشته است. زندگی او از ابتدا تا انتهای روایت بیستوچهارساعتهاش چیزی نیست غیر از سوءتفاهم؛ سوءتفاهمی که برای یک کودک یا نوجوان شاید صرفاً خستهکننده یا حتی مضحک به نظر میرسد ولی از منظری بالغانهتر فاجعهای است دردناک. چرا که از این منظر ماجرای دیوار و راوی آن پایان یک رخداد مهیب نیست، آغازی است که ابعاد وحشتناکش را بعدها آشکار خواهد کرد.
به مناسبت 31 شهریور و سالگرد شروع جنگی که کودکی ما را بلعید بیاینکه بفهمیم، چند دهه پس از آن جنگ، کتاب دیوار علیرضا غلامی – نویسنده و روزنامهنگار معتبر حوزه ادبیات – را به دوستان ارجمند “ما کم شماریم” پیشنهاد میکنم.
دیوار
نوشته علیرضا غلامی
انتشارات مروارید
چاپ اول زمستان 1393
چاپ دوم تابستان 1394