داشتم یکی از سخنرانیهای تِد (TED talks) را میدیدم از نویسندهای افریقایی به نام سیسانک مسیمانگ (Sisonke Msimang). گفتارش را با شوخی بامزهای شروع کرد دربارهی اینکه میخواسته اینترنت را هک کند و سخنرانی چیماماندا اِنگُزی آدیچی (Chimamanda Ngozi Adichie) را به نام خودش بخواند! توجهم جلب شد و رفتم آن سخنرانی را نیز در مجموعه گفتارهای تد پیدا کردم و دیدم. نامش بود “خطر یک قصهی واحد” (The danger of a single story). به معنای واقعی کلمه عالی بود. ناگهان یادم آمد کتابی از این نویسنده در کتابخانهام دارم، کتابی که دوست عزیزی آن را هدیه داده بود و وقت نشده بود بخوانم. راستش با ترس و تردید خواندن کتاب را آغاز کردم. آن سخنرانی آنقدر هوشمندانه و درست بود که دلم نمیخواست کتاب خوب نباشد. خوشبختانه خوب بود، خیلی خیلی خوب بود. مجموعه داستان این نویسندهی نسبتاً جوان نیجریهای واقعاً خواندنی بود. پر از زندگی. پر از تجربههایی که دوست داشتم با خواندنشان درکشان کنم. نوجوان که بودم عاشق نوآوریهای فرمی در داستاننویسی شده بودم و کلی کار خواندم از نویسندههایی که آثارشان را با فرمهای نامعمول نوشتهاند، خودم هم در آن ایام از این اداها درآوردم. ولی خیلی زود جاذبهی آن فرمها که اکنون بسیار قدیمی است (گرچه هنوز اینجا برخی آنها را آخرین دستاوردهای داستاننویسی میدانند!) در ذهنم رنگ باخت. الان میدانم هر گونه نوآوری فرمی/صوری فقط تا آنجا ارزشمند است که لازمهی کار بوده باشد. بیش از آن ادا و اطوار است. اگر از فرمی استفاده کنیم که تناسبی با عالَم اثرمان ندارد کار را ناقص کردهایم. برای همین هم بسیاری از آنچه را که به عنوان داستان در فضای روشنفکریمان نوشته و ستایش میشود دوست ندارم. پریشاننویسی ذهنهای ناپرورده و پریشان اذیتم میکند. ادای تجربهی دیگران را درآوردن تجربهی زیسته نیست، زندگی نیست، نوآوری نیست. باز کردن افق تازه نیست. نویسنده باید تجربهی نوی داشته باشد و برای بیان آن تجربه بیانی متناسب پیدا یا خلق کرده باشد. برای همین اتفاقاً داستانهای چیماماندا آدیچی که پر از زندگی است، با بیان متناسب با آن زندگی، خیلی به دلم نشست. نمیفهمم چرا یک عده ترجیح میدهند پنجاه تا کتاب دربارهی یک جا و یک جور زندگی بخوانند و یک کتاب دربارهی جایی دیگر و جوری دیگر از زیستن نخوانند. من از خواندن قصههای این نویسندهی باهوش افریقایی وقتم خوش شد. از دیدن و دریافتن امور از زاویهای دیگر. مجموعه داستان “چیزی که دور گردنت حلقه میزند” (The thing around your neck) تا جایی که میدانم دوبار به فارسی ترجمه شده است. گمان میکنم ترجمهی نخست شوربختانه گرفتار سانسور شده بوده است، چون تنها هشت داستان از دوازده داستان کتاب در آن آمده است. اما ترجمهی زیر خوشبختانه هر دوازده داستان را دارد:
چیزی که دور گردنت حلقه میزند
نوشتهی چیماماندا نگزی آدیچی
ترجمهی سولماز دولتزاده
نشر آفتابکاران