تردید ندارم که حدود اختیار و انتخاب ما آدمها بسیار محدود است، اما این محدوده همهی آن چیزی است که ماییم. از عوامل ژنتیک و بیوشیمیایی تا عوامل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی همگی در محدود کردن دایرهی اختیار و انتخاب ما دخیل و موثر است. در این جای بحث نیست. ولی نکته اینجاست که هر یک از ما به مثابه انسان، به مثابه یک فرد، با آنچه در گسترهی اختیار ماست و با انتخابها و تصمیمهایمان است که هویت پیدا میکنیم؛ قوام شخصیت ما، قوام بودن ما، مبتنی است بر تصمیمهایی که میگیریم و انتخابهایی که میکنیم بهرغم همهی محدودیتها. ما چیزی نیستیم جز همان محدودهی اختیار و انتخاب و تصمیم.
عوامل و محدودیتها در پیدا شدن مشکلات روانپزشکی و روانشناسی و اختلالات شخصیتی و مانند اینها قطعاً موثر است، باید آن عوامل را شناخت و به فکر چاره و کاستن از محدودیتها بود. اما جز با ارادهی خودمان با هیچ چیز دیگر سراغ آن شناخت و چارهجویی نمیرویم. حالا اگر ما در جامعهای بزرگ شده باشیم که اصولاً در آن از بچگی یاد میدهند هم خدا را بخواهیم و هم خرما را، در جامعهای که گفته باشند هم میتوانی این بشوی و هم “در کنار”ش آن، اگر در فضایی بزرگ شده باشیم که به تعبیر اریش فروم فضای “گریز از آزادی” بوده باشد و به اقتضای این فضای قیممآبانه تمایل داشته باشیم همیشه دیگری و دیگران برایمان تصمیم بگیرند و ما تنها خط مشیهای کلیشهای موجود را دنبال کنیم تا مسئولیتی بر عهدهیمان نباشد، در چنین جامعهای حتی اطلاع از روانشناسی و روانپزشکی و تنگناهای اقتصادی و اجتماعی هم به جای اینکه داده و دانش باشد و محمل بهتر و بیشتر اندیشیدن و حل مسأله، تبدیل میشود به گریزگاههایی برای مسئولیتناپذیری. شاید حتی بشود گفت خود این دادهها هم در دست کسی که نمیخواهد مسئولیت بپذیرد و جرأت تصمیم گرفتن و مواجه شدن با واقعیت را داشته باشد بدل میشود به نوعی مکانیسم دفاع روانی نابالغانه برای مسئولیتگریزی.
در چنین شرایطی است که گمان میکنم باید کتابهایی از قبیل کتاب مشهور ویلیام گلسر را یادآوری کرد: کتاب “تئوری انتخاب؛ درآمدی بر روانشناسی امید”. این کتاب و رویکرد نویسندهاش همهی حقیقت نیست، ولی دربردارندهی بخش مهم و بصیرتبخشی از حقیقت است و به ویژه در جامعهی کلیشهها و افکار قالبی و توجیههای مهرطلبانه و مسئولیتگریزانه و هراس از تصمیم، باید بر آن تأکید کرد.
تصمیم گرفتن و انتخاب کردن جرأت میخواهد، جرأت مواجه شدن با واقعیت. ما وقتی تصمیمی میگیریم و گزینهای را انتخاب میکنیم بینهایت گزینهی دیگر را از دست میدهیم. اگر شجاعت دیدن و پذیرفتن این واقعیت را نداشته باشیم همیشه موجودات بلاتکلیفی خواهیم ماند که مسیرهای جاافتادهی جامعه را بدون فکر دنبال میکنند و هیچوقت به نتیجه نمیرسند (درس خواندن اکثر اشخاص در ایران از این مقوله است!). در چنین جامعهای پیشنهاد میکنم کتاب روانپزشک صاحب نظری را نیز بخوانیم که به صراحت یادآوری میکند: “زیرساختهای اصلی اختلالات روانشناختی و و نشانههای مرضی بیماران، نه تجربههای گذشته یا سرکوبها و خاطرات واپسراندهشده به حوزهی ناخوآگاه فرد، که مسئولیتگریزی و نادیدهانگاری واقعیت است”.
تئوری انتخاب
درآمدی بر روانشناسی امید
نوشتهی ویلیام گلسر
ترجمهی علی صاحبی
انتشارات سایه سخن