رد کردن و رفتن به مطلب
منو
  • دوست داشتنی‌های من
  • خواندنی ها
  • خبرها
  • نوشته ها و گفته ها
  • دفتر یادداشت های بد
  • شنیدار/دیدار
  • دیدگاه‌های شما
    • دیدگاه‌های شما
    • ارسال دیدگاه
  • درباره نویسنده / درباره سایت
    • درباره نویسنده / درباره سایت
    • زندگی‌نامه و فهرست آثار
    • راه های تماس

محمدمنصور هاشمی

ما کم شماریم

منو

پست بهاری 8

 

بعد از یکسالِ آزگار سر و کله زدن با کرونا، در پست بهاری فقط می‌شود نوشت “سال عزیز، خیلی ممنون که تمام شدی، ببخشید که به‌رغم همه‌ی مساعی تو هنوز هستیم، شرمنده‌ی زحماتت؛ سال بعد سعی می‌کنیم جبران کنیم، به سلامت!”. از شوخی گذشته، لابد اهل عرفان و فلاسفه‌ی قائل به نظام احسن و کاشفان غیرفروتن معنای زندگی و توطئه‌انگاران پیچیده‌بین سیاسی و اجتماعی هر کدام ملاحظات خیلی ژرفی در آستین دارند تا درباره‌ی معنا و مفهوم و علت این ماجرا مطرح کنند، مثل سایر ماجراها. من اما این مقدار کبر معرفت‌شناختی را نمی‌فهمم. بیشتر اهل حکمت عملی‌ام تا گمانه‌زنی‌های نظری و فکر می‌کنم هستی رازآمیزتر از آن است که ما برای همه‌ی ماجراهایش توضیح قانع‌کننده‌ای داشته باشیم و ساده‌تر و تکراری‌تر از آن هم هست که همیشه در آن دنبال کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه بگردیم. ناخواسته به دنیا می‌آییم، کورمال کورمال تجربه‌هایی می‌کنیم و بی‌سر و صدا می‌رویم. کشمکشی همیشگی هم با طبیعت داریم. تلفات فردی‌مان زیاد است، ولی به عنوان یک نوع و گونه نوع و گونه‌ی نسبتاً مقاومی هستیم که با تصرف روزافزون در طبیعت سرجمع میانگین طول عمرمان را افزایش نیز داده‌ایم. هرچند در هر حال همیشه رنج و درد و مرگ خواهد بود. در چنین شرایطی به جای متافیزیک سنگینی که سودای تبیین هستی را دارد و از پس قانع کردن‌ام برنمی‌آید ترجیح می‌دهم عملگرایانه مطابق بصیرتی که آدمی از روزگاران کهن به آن دست یافته بیشتر به فکر آگاهانه تغییر دادن خودم و هوشیارانه زندگی کردن باشم تا کشف معنای کلان‌روایت هستی. کنار آمدن با بودن و پر و پیمان زیستن به‌رغم شرایط و محترم و مغرور و سربلند به پایان رساندن پیمانه‌ی عمر. در وضعی که قاعدتاً هر کدام‌مان کس یا کسانی را در بستگان و آشنایان از دست داده‌ایم یا نگران از دست دادن‌شان بوده‌ایم، در پیِ بیش از این بودن و به وعظ و خطابه پرداختن با طبع من سازگار نیست. به ویژه اینکه در این یکسال خودم دوبار به کرونا مبتلا بوده‌ام و به عوارض و تبعات درازمدتش همچنان به‌شدت دچارم، از خستگی مزمن فلج‌کننده تا مِه‌آلودگی مغز. البته که این هم تجربه‌ای است و زندگی همه‌اش تجربه است، ولی تجربه‌ای است که اگر نداشتم هم از نظر خودم طوری نبود! پس بگذارید کرونا و اسباب و علل و معانی و مطاوی عمیق‌اش را رها کنیم و برویم سراغ حرف‌های کاربردی‌تر (الان که دوباره خواندم فهمیدم این بند را گویا باید در “دفتر یادداشت‌های بد” می‌نوشتم نه اینجا! ببخشید که کرونا تقسیم‌بندی‌ها را به هم زده است!)

 

در این یکسال متأسفانه افراد زیادی با مشکلات اقتصادی مواجه شدند و مشاغل بسیاری رونق‌شان را از دست دادند. یکی از آن مشاغل تئاتر بود. من عاشق نمایشنامه‌ام. تئاتر به نظرم یکی از زیباترین و عمیق‌ترین تجلی‌های ذهن آدمی و نحوه‌ی هستی رازآمیز و شیطنت‌آمیز او بر روی زمین است، ترکیب چشمگیر ژرف‌نگری و بازی. برای همین فکر کردم در پست بهاری امسال چند تئاتر پیشنهاد بدهم برای دیدن.

 

با تعطیل شدن تئاترها و دیگر جلسات فرهنگی از چند ماه پیش اینترنت لبریز شد از عرضه‌ی نمایش‌ها و سخنرانی‌ها و جلسات مختلف فرهنگی و هنری. آنقدر که بازدیدها سرشکن شد و حتی جاهایی که پیشتر ویدئو عرضه می‌کردند و مخاطبان شایان توجهی داشتند با ریزش محسوس مخاطب مواجه شدند. در واقع عرضه بسیار بالا رفت ولی تقاضا ثابت ماند. کافی است برای نمونه تعداد بازدید ویدئوهای فرهنگی را پیش و پس از کرونا مثلاً روی آپارات مقایسه کنیم و همچنین تعداد کانال‌های تازه‌تأسیس فرهنگی و هنری را پیش چشم داشته باشیم، تا تأیید کنیم در این عرصه عرضه رشدی تصاعدی داشته و تقاضا کم و بیش ثابت بوده است. چرا روی این موضوع تأکید می‌کنم؟ چون گمان می‌کنم تعداد کسانی که بابت عرضه‌ی یک موزیک‌ویدئوی درِ پیتی که بود و نبودش اهمیتی ندارد فریاد “وااسفا فرهنگ”‌شان بلند است بسیار بسیار بیشتر از آنهایی است که دل در گرو آثار ارزشمند فرهنگی و هنری و فکری دارند. کاری به سیاست‌گذاران کم‌دان فرهنگی‌مان ندارم که دارند چیزی را که پیشتر کاشته‌اند درو می‌کنند. منظورم این است که خود ما مردم، حتی مردم ظاهراً اهل فرهنگ، بیشتر گرفتار نوعی ریاکاری فرهنگی هستیم تا پیگیری فرهنگیِ جدی. بیشتر تظاهر می‌کنیم تا تلاش واقعی برای تحول و تکامل و ساختن چیزی استوارتر از خودمان و دست یافتن به بینشی ژرف‌تر. آنقدر با روشنفکران و نویسندگان و شاعران و مترجمان سرزمین‌مان حشر و نشر داشته‌ام که بدانم عموماً نه فقط کارهای همدیگر را نمی‌خوانند که کلاً چیز چندانی نمی‌خوانند، گرچه خودشان جور دیگری خیال بکنند و طور دیگری جلوه بدهند. این شوخیِ جدی همیشه در عرصه‌ی نشر ما مطرح بوده که اگر تنها خود پدیدآورندگان کتاب و ناشران و اهل قلم‌مان کارهای همدیگر را دنبال می‌کردند و می‌خواندند باید شمارگان کتاب بیش از این می‌بود که هست، چه رسد به جماعت کثیر دانشگاهی و خیل حقوق‌بگیران مراکز فرهنگی. به مردم عادی کاری ندارم چون به قدر کافی گرفتاری دارند و ادعایی هم ندارند. اگر در مورد کتاب نمی‌شد راحت بی‌پایگی برخی دعاوی اهل فرهنگ‌مان را نشان داد، حالا با مقایسه‌ی واکنش‌های هیستریک به “ابتذال” فلان موزیک‌ویدئو و مقایسه‌اش با میزان اقبال به آثار فرهنگی می‌شود واقعیات را روشن‌تر دید. اینکه یک موزیک‌ویدئوی پیش‌پاافتاده به لطف سانسورها و ممانعت‌ها و انکارهای یک حکومت تبدیل به یک “کنش” سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بشود و کنجکاوی حجم عظیمی از مردم را برانگیزد برایم اصلاً عجیب نیست. تا وقتی ممنوعیت هست، شکستن هر ممنوعیتی برگ برنده‌ای است که حکومت پیشاپیش در اختیار دیگران قرار داده است، آن هم بی هیچ هزینه‌ای. چون آنچه اینجا ممنوع است جای دیگری فقط معمولی و مبتذل و پیش پا افتاده است و در جهان شبکه‌ایِ فعلی بگیر و ببند مرزهای واقعی از بی‌مرزی تبادل اطلاعات شکست خورده است. اما اینکه جدای از حکومت بخشی از خود مردم جامعه هم بگویند سخت از رواج سطحی‌نگری نگران‌اند و بعد ببینید واقعیات چیزهای دیگری را نشان می‌دهد ماجرای دیگری است. بگذارید مثال‌های ملموس بزنم. روی کانال مجله‌ی “بخارا” در آپارات در همین حوزه‌ی موسیقی از شب بزرگداشت عبدالوهاب شهیدی با حضور کسی مانند محمدرضا شجریان برنامه هست تا شب دویست و پنجاه‌سالگی بتهوون. در کنار شب بزرگداشت نامدارانی دیگر. گیریم اکثر مردم روزنامه‌نگار باسابقه‌ای مانند محمد بلوری را نشناسند، عموم اهل فرهنگ که سینماگران نامداری مانند نصرت کریمی و پرویز کیمیاوی را می‌شناسند. کافی است تعداد بازدید این برنامه‌ها را نگاهی بکنیم تا دریابیم مشکل این نیست که کسان فراوانی موزیک‌ویدئویی را دیده‌اند که خودمان هم دیده‌ایم اما قیم‌مآبانه فکر می‌کنیم هیچ‌کس نباید می‌دید، مشکل این است که کسان سخت اندکی برنامه‌های جدی‌تر در عرصه‌های مختلف فرهنگی و از جمله در همان حیطه‌ی موسیقی را دنبال می‌کنند. تعداد بازدید برنامه‌های جدی و غیرجنجالی کانال “موسیقی ما” را که از کانال‌های رسمی آپارات است ببینیم و بعد کلاه‌مان را قاضی کنیم که آیا مشکل وطن عزیز شنیده‌شدن موسیقی نسبتاً بی‌مزه و قطعاً سطح‌پایین خواننده‌ای عامه‌پسند است به لطف حضور بازیگری که در ویدئو نقش ویژه‌ای ندارد ولی نزد ما دقیقاً به سبب فیلم‌های دیگری مشهور است (شخصاً اولین‌بار به واسطه‌ی گفتگوی بی‌ریای یوسفعلی میرشکاک با حسین دهباشی در برنامه‌ی “خشت خام” نام او را شنیدم) یا مشکل در ندیدن و نشنیدن برنامه‌های مفید و ارزشمند است؟ در ریاکاری و تظاهر و آرزواندیشی و گندم‌نمایی اما جوفروشی خودمان؟ خیال می‌کنم با همین اشاره، به قول معروف کلام “منعقد” شد(!)، بنابراین بیش از این درباره‌ی این موضوع نمی‌نویسم و به جایش سه تئاتر پیشنهاد می‌کنم برای دیدن در تعطیلات نوروز، مجانی و قانونی، ارزشمند و سطح بالا.

 

من با اعضای “گروه تئاتر اگزیت” کمترین آشنایی شخصی‌ای ندارم. فقط دیده‌ام که روی آپارات کانالی دارند با سه چهار سالی سابقه. هم برخی کارهای نمایشی‌شان را آنجا آپلود کرده‌اند و هم برنامه‌هایی تحلیلی را. گروهی حرفه‌ای و جدی‌اند با رویکرد چپ. از این جهت به این رویکرد تصریح کردم که قاعدتاً دوستان “ما کم‌شماریم” می‌دانند رویکرد من بیشتر رویکرد فردی لیبرال-محافظه‌کار است. تصور می‌کنم برای رویکردم و نقد رویکرد رادیکال چپ چنانکه در کارهایم آورده‌ام دلایلی دارم، اما این دلیل نمی‌شود ارزش و اهمیت کار دیگران را نبینم. دقیقاً از این جهت فکر کردم دیدن کارهای گروهی را پیشنهاد بدهم که نه تنها با آنها آشنایی شخصی ندارم بلکه چندان هم‌فکرشان هم نیستم. مهم این است که سه نمایشی که پیشنهاد می‌دهم هر سه به نظرم دیدنی و فکر‌برانگیز است:

 

کاش “چهار صندوق” بهرام بیضایی را خوانده باشید یا اگر نخوانده‌اید بخوانید. مضحکه‌ی “چهار صندوق” تقلیدی است در دو مجلس. بسیار خواندنی و شایان توجه و استادانه. با حال و هوایی کاملاً ایرانی. استفاده‌ای روشنفکرانه و آشنایی‌زدایانه از سیاه‌بازی. نمایش “مترسک” اجرای گروه اگزیت است از این نمایشنامه؛ اجرایی نه مطابق نمایشنامه‌ی اصلی که بر پایه‌ی آن و به صورت اقتباس برای تئاتری امروزی. ظرفیت نمایشنامه‌ی اصلی عالی بوده و اقتباس هم خوب و درست و متین است و بنابراین حاصل، کاری در خور توجه از کار درآمده است. طبیعتاً لازمه‌ی دیدن “مترسک” و لذت‌بردن از آن، خواندن “چهار صندوق” نیست. ولی اگر نمایش را دیدید و دوست داشتید شاید خواندن نمایشنامه‌ی اصلی و مقایسه‌ی آن با این اجرا لذت‌تان را دوچندان کند. اجرای صحنه‌ای “مترسک” را روی لینک زیر می‌توانید ببینید:

 

نمایش مترسک، بر اساس چهار صندوق، اثر بهرام بیضایی

 

دومین نمایش پیشنهادی‌ام اجرای تلویزیونی اثری است از زنده‌یاد غلامحسین ساعدی. این نمایشنامه‌نویس بزرگ‌مان هم مانند بیضایی نیاز به معرفی ندارد. کار همان حال و هوای مالیخولیایی آثار نمایشی و داستانی برجسته‌ی ساعدی را دارد، تأمل‌برانگیز و نقادانه. تله‌تئاتر “ماه عسل”:

 

تله تئاتر ماه عسل، نوشته غلامحسین ساعدی، گروه تئاتر اگزیت

 

و بالاخره سومین نمایش: اجرای صحنه‌ای “مارکس در سوهو، نمایشی درباره‌ی تاریخ” اثر هاوارد زین. ایدئولوژی مارکسیستی را هیچ نمی‌پسندم. همانطور که رمون آرون هوشمندانه گفته مارکسیسم افیون روشنفکران است؛ دینی سکولاریزه. در واقع هیچ ایدئولوژی‌ای را نمی‌پسندم و مارکسیسم یکی از صلب‌ترین ایدئولوژی‌هاست. اما خود مارکس متفکر بسیار مهم و شایان توجهی است، به ویژه وقتی او را در سیاق تاریخی‌اش ببینیم. هاوارد/هوارد زین در مقام مورخی که دستی هم در نمایشنامه‌نویسی دارد کوشیده است در قالب یک تک‌گویی رندانه تصویری کاملاً همدلانه از کارل مارکس به دست بدهد در سیاق تاریخی‌ای که اندیشه‌های او در آن پدید آمده و رشد کرده. در زمانه‌ای و در جامعه‌ای که در آن شکاف و فاصله‌ی طبقاتی روز به روز بیشتر و بدتر می‌شود یادآوری مارکس و نیشتر اندیشه‌های نقادانه‌اش، هشداری است به‌جا و ضروری؛ ولو اینکه درباره‌ی راه‌حل‌های رؤیاپردازانه و ساده‌انگارانه‌ی او همیشه جای چون چرای فراوان باشد:

 

مارکس در سوهو، نمایشی درباره تاریخ

 

امیدوارم به جای زیادی فکر کردن به امور مبتذلی که بیش از حد دغدغه‌ی آنها را داشتن تنها دست ناخودآگاه‌‌مان را رو می‌کند، دست‌کم گاهی هم بتوانیم به امور جدی‌تر بپردازیم. اگر عادت کنیم به جای نفی آنچه نمی‌پسندیم (یا خیال می‌کنیم نمی‌پسندیم!) چیزهایی را که واقعاً می‌پسندیم و به‌راستی ارجمند و شایسته می‌دانیم تأیید و حمایت کنیم بسیاری از مشکلات‌مان حل خواهد شد. به امید روزی که این شیوه در جامعه‌مان رایج شود و به امید روزهای خوب.

 

برای همگی‌مان از صمیم قلب سالی بهتر از سالی که گذشت آرزو می‌کنم.

 

با مهر و آرزوی تندرستی و شادی و آرامش

محمدمنصور هاشمی

آستانه‌ی بهار 1400

 

 

نوشته شده در نوشته ها و گفته ها

دسته ها

  • خواندنی ها
  • خبرها
  • نوشته ها و گفته ها
  • دفتر یادداشت های بد
  • شنیدار/دیدار
  • دیدگاه‌های شما
  • ارسال دیدگاه
  • درباره نویسنده / درباره سایت
  • زندگی‌نامه و فهرست آثار
  • راه‌های تماس
  • دوست داشتنی‌های من
اجرا شده توسط: منصور کاظم بیکی