سال 1400 برای من سال تجربهی جدیدی بود که تا اکنون هم ادامه یافته است، سال تجربهی “ذهن”ی که تواناییهای معمول را ندارد، در حدی که گاهی حتی یک مکالمهی تلفنی با دیگران بینهایت دشوار میشود. طبعاً در این سال ننوشتم، کم خواندم، و کارهای روزمره را هم به سختی انجام دادم. اما این تجربه یک درس بزرگ هم برایم داشت: آنچه به آدمی آرامش و خرسندی میدهد نه آثاری است که قبلاً پدید آورده و نه برنامههایی که برای بعد دارد. لذت زندگی در لحظههایی است که به خوشی کنار هم میگذرانیم، در یک لبخند، در یک پیام محبتآمیز، در همراهی با دوستان، در تلاش برای راه انداختن کار دیگرانی که دوستی و آشناییای با آنها نداریم اما همگی بالقوه میتوانند با شادیهایشان ما را شاد کنند. حالم خوب نبود و نیست ولی ایام را به خوشی گذراندم و احوالم خوب بود و هست. قوامبخشِ بودنِ شادمانهی ما داشتهها و دستاوردهایمان نیست که وجودشان هیچ آرامش و تسلای واقعیای برایمان نمیآورد، نحوهی بودنمان است با نگاهی که میتواند از دوستداشتن دیگران لذت ببرد، با خوشیهایشان شاد شود، و به مهر دیگران پشتگرم باشد. به لطف همین تجربه است که به رغم شرایط حتماً دلم میخواست پست بهاری بنویسم، گرچه بسیار کوتاه، تا تشکر کنم از همهی شمایی که بودنتان دلگرمی است و شادی، و به رسم هر سال دلخوشیای را با شما قسمت کنم.
سال پیش برای تعطیلات نوروز سه تئاتر پیشنهاد دادم (اینجا). امسال فکر کردم دیدن و شنیدن گفتگوهایی دلچسب با اندیشمندانی دوستداشتنی را پیشنهاد کنم. اولی گفتگویی است با متفکر ژرفاندیش و آزاده، هانا آرنت:
هانا آرنت در گفتگو با گونتر گاوس
دومی مصاحبهی مفصل و مشهور وفکربرانگیز فیلسوف ظریفاندیش فرانسوی ژیل دلوز است که در آن به ترتیب حروف الفبای لاتین دربارهی کلماتی که پرسشکننده مطرح میکند حرف میزند. گفتن ندارد که با همهی آنچه او میگوید موافق نیستم، کدام دو نفر در این دنیا دربارهی همه چیز همرایاند؟ در عوض حتماً گفتن دارد که پاسخهای دلوز در جاهایی به نظرم فوقالعاده شنیدنی است، مثلاً دربارهی سوال و مسأله و پرسش، دربارهی فلسفه و هنر و علم، و دربارهی فلسفهی کانت:
سومی مستندی دیدنی است دربارهی یکی از مهمترین جامعهشناسانِ نه فقط دورهی ما که -به نظر من- تاریخ جامعهشناسی. علاقهی به پییر بوردیو برای من دلایل شخصی هم دارد (همانطور که همیشه نوشتهام من “بچه پایین”ام و بوردیو هم به همچنین!) اما فراتر از این ماجراهای شخصی گمان میکنم آشنایی با بوردیو برای جامعهی ما و روزگارمان ضرورت دارد. دوستانی که با کارهای من آشنایند میدانند که من در اقتصاد با استدلالهای اقتصاددانان لیبرال همدلی دارم، اما همیشه این را هم گفتهام که علوم انسانی همهی علوم انسانی است و نه مثلاً فقط اقتصاد. پژوهشها و آراء هوشمندانهی کسی مانند پییر بوردیو کمک میکند از روزنی دیگر به جامعه نگاه کنیم و در کنار آزادی اقتصادی، به عدالت اقتصادی هم بیندیشیم. برای رسیدن به آزادی و عدالت در سیاست، کنار هم قرار دادن آزادی اقتصادی با عدالت اقتصادی ضرورت دارد. دریافت این ترکیب در جامعهای که رویکرد مانوی بر بسیاری از ذهنهای آن حاکم است و چپهایش بدجوری چپاند و راستهایش بدجوری راست، در حکم دست یافتن به کیمیاست!
جامعه شناسی هنر رزمی است، مستندی درباره پیر بوردیو
امیدوارم دیدن این برنامهها وقتتان را خوش کند (به ویژه زیرنویس فارسی دو برنامهی اخیر گهگاه نادرست یا نارساست، ولی سرجمع قابل استفاده است و باید قدر زحمت بی مزد و اجر مترجم را دانست؛ برای بهتر شدن کارهایی که بر بستر اینترنت عرضه میشود لازم است فرهنگ همکاری و همافزایی در فضای مجازی شکل بگیرد تا کمکم کیفیت کارها هم بهتر شود). برایتان از صمیم دل سالی سرشار از خرسندی و خوشدلی آرزو میکنم. امیدوارم در سال جدید بتوانم بیشتر در “ما کم شماریم” درکنارتان باشم و دستکم کارهایی را که پیشتر انجام دادهام و هنوز مجال نشر نیافته رفتهرفته در اینجا منتشر کنم. مثل همیشه از خواندن ایمیلها و پیغامهایتان بسیار خوشحال خواهم شد. راستی با آمدن بهار وبسایت کافه سرو هم سهساله شد. خوشحالم که علی رغم همهی گرفتاریها و مشکلات سه سال تولید مستمر و منظم داشته است. امیدوارم با یاری و همراهی همهی دوستان دیده و نادیده همچنان به عنوان جایی برای طرح دغدغههای فکری گروهی از اهل فرهنگ و به ویژه نسل پساانقلاب ایران باقی بماند.
با مهر بسیار و با آرزوی بهترینها
آستانهی بهار 1401
محمدمنصور هاشمی