هم جامعهشناسی دین شاخهای تثبیتشده از علوم اجتماعی است و هم مطالعات ادیان بخشی آشنا از علوم انسانی. الهیات هم که از دیرباز بوده است و به نظر میرسد تا دیرگاه نیز خواهد بود. گهگاه کوششهایی نیز این سو و آن سو برای به گفتگو واداشتن جامعهشناسی و الهیات انجام شده است. نمونهاش برگزاری گردهماییهای آکسفورد در سالهای 1978 و 1979 که حاصلش با عنوان Sociology and Theology در قالب کتاب منتشر شده و به فارسی هم ترجمه شده است. آن کوششها ناظر به کاستن از فاصلهی میان جامعهشناسی و الهیات به عنوان دو نگاه به کلی و از بنیاد متفاوت به دین بوده است؛ چرا که در اولی از بیرون به دین نگاه میکنند و در دومی از درون.
اما آیا نمیشود خود الهیات را موضوع علوم اجتماعی قرار داد و از منظری جامعهشناختی و انسانشناختی به مباحث الهیاتی نظر کرد؟ تا جایی که میدانم کمتر کسی به چنین کاری پرداخته است و همین است که به کتاب L’Islam et le Christianisme au défi de leurs théologies اثر فرهاد خسروخاور و محسن متقی که در سال 2022 در فرانسه به چاپ رسیده است اهمیتی ویژه میبخشد.
فرهاد خسروخاور و محسن متقی در مقام جامعهشناسانی پرکار و باسابقه با آثاری گوناگون به زبانهای فرانسه و فارسی نیازی به معرفی ندارند. اما به گمان من جای آن دارد که خوانندگان ایرانی به طور خاص با این کتاب مشترک آنها بیشتر آشنا بشوند.
“اسلام و مسیحیت در کشمکش با الهیاتهایشان” کتابی است مفصل و موجز. شاید این تعبیر متناقض به نظر برسد، ولی واقعیت این است که گسترهی این پژوهش چنان وسیع است که بیش از چهارصد صفحهی کتاب، حداقل حجمی بوده است که در آن میشده به طول تاریخی و عرض جغرافیایی موضوع این کتاب پرداخت.
الهیات مسیحی و اسلامی از گذشتههای دور با یکدیگر در بحث و داد و ستد بودهاند، از همان نخستین ردیههایی که در قرون اولیهی اسلامی پیروان این دو دین بر عقاید خاص یکدیگر نوشتهاند. هرچند امروزه به لطف مطالعات مقایسهای فراوان میدانیم که جریانهای مختلف الهیاتهای مسیحی و اسلامی بر یکدیگر تأثیر هم میگذاشتهاند و آگاهانه یا ناآگاهانه و خواسته یا ناخواسته از یکدیگر تأثر میپذیرفتهاند.
این هر دو الهیات در روزگار جدید و دورهی مدرن با چالشهای بسیاری مواجه شد، نخست الهیات مسیحی که در قلب تحولات بود و سپس الهیات اسلامی که به تدریج تحولات بر آن عارض شد. در مواجههی با رشد روزافزون علوم، تغییر جهانبینیها، و دگرگونیهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، الهیات سنتی هیچ مذهب و هیچ دینی نمیتوانست بدون تطور و تحول همچنان پاسخگوی نیازهای متدینان بماند. به این ترتیب است که هم در اروپا موج بلند الهیاتهای مدرن و پستمدرن برخاست و هم در جوامع اسلامی جریانهای نواندیشی دینی به صورتهای گوناگون به راه افتاد. آنچه در ایران و به زبان فارسی به گونهای مبهم و گاه حتی اشتباه “کلام جدید” خوانده میشود نیز همسو با همین ماجراها پدید آمده است.
همانطور که نوشتم مطالعات تطبیقی دربارهی اسلام و مسیحیت و جریانهای الهیاتی آنها به عنوان بخشی از مطالعات ادیان همواره وجود داشته است. کار متفاوت فرهاد خسروخاور و محسن متقی این است که به این موضوع از منظر علوم اجتماعی انتقادی پرداختهاند. منظورم از آوردن وصف “انتقادی” این نیست که به نقد دین پرداختهاند. برعکس، وجه شایان توجه کار آنها در این است که نسبت به مباحث الهیات همدلی نشان داده و آنها را جدی گرفتهاند. جنبهی انتقادی و به نظر من ارزشمند کارشان در این است که از منظر جامعهشناس تبعات و اثرات اجتماعی این الهیاتها را نیز پیش چشم داشتهاند و از این دغدغه فارغ نبودهاند که کدام رویکردهای الهیاتی به رواداری و آزادی و عدالت میانجامد و کدام رویکردها به بنیادگرایی و دیگریستیزی و تبعیض.
چنانکه اشاره کردم دامنهی کار فرهاد خسروخاور و محسن متقی در این کتاب بسیار وسیع است و با در نظر داشتن سوابق تاریخی، به طور مشخص به جریانهای مختلف الهیاتی در این دو دین فراگیر جهان در قرنهای بیستم و بیست و یکم کموبیش در تمامی جهان پرداختهاند. از این رو در کتاب هم برای نمونه از کارل بارت و دیتریش بونهوفر و پل تیلیش و ولفهارت پاننبرگ و یورگن مولتمان و فردریش کوگارتن و هانس کونگ و چارلز تیلور صحبت میشود هم از حسن حنفی و محمد ارکون و نصرحامد ابوزید و عبدالمجید شرفی و عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان و حسن یوسفی اشکوری، هم از سنتگرایی و سید حسین نصر سخن به میان میآید هم از صدیقه وسمقی و الهیات زنانهنگر (فمینیستی). هم به محمدتقی مصباح اشاره میشود هم به محمدعلی امیرمعزی. دایرهی آراء و اشخاص و جریانها و رویکردها چنان وسیع است که طبعاً هر کس ممکن است از منظر تخصص خود از جمله در الهیات یا تاریخ اندیشهها در جهان عرب یا ایران در جزئیات بر سر نکات زیادی چون و چرا کند. چنانکه خودم هم به عنوان کسی که اندکی در الهیات و اندیشه در ایران معاصر کار کرده است مباحثی را که در کتاب آمده یکسره دقیق و عاری از کم و کاست نمیدانم. ولی به این کتاب از این وجه نباید نظر کرد. من در کارهایم معمولاً با درست یا نادرست و عمیق یا سطحی بودن آراء و اندیشههای الهیاتی یا فلسفی دیگران سر و کار داشتهام. مسألهی دکتر خسروخاور و دکتر متقی این نیست. آنها با زمینههای شکلگیری و نقش و کارکرد دیدگاههای دینی و کلامی در فرایندهای کلان اجتماعی و از آن جمله مثلاً عرفی و دنیویشدن (سکولاریزاسیون) کار دارند. کتاب آنها را باید از این منظر دید و دقیقاً در همین جاست که برجستگی کارشان آشکار میشود.
در حقیقت چنانکه عنوان فرعی کتاب نشان میدهد نویسندگان در صدد فراهم آوردن بستری برای “جامعه-الهیاتشناسی” (socio-théologie) دو دین مسیحیت و اسلام در سدهی اخیر بودهاند. یکی از تعابیر شایان توجهی که آنها در کتابشان به کار بردهاند Hiérologie است. امر قدسی در قرن بیستم مورد توجه گروههای گوناگون معنویتگرا بوده است. از جمله و شاید بشود گفت به ویژه اعضای حلقهی اِرانوس و کسانی مانند میرچا الیاده. مشهورترین کتاب در این باره را هم چهبسا بتوان “امر قدسی” (Das Heilige) رودُلف اُتو دانست از همان حلقهی ارانوس و پیشنهاددهندهی نام آن حلقه. آن جنس تألیفات و تحقیقات امری متفاوت از رویکرد خسروخاور_متقی است. آنها کارهایی است در حوزهی دینپژوهی با تمایل به نگرش باطنی (esoteric). اما فرهاد خسروخاور و محسن متقی درون گفتمان معنویت بحث نمیکنند، بلکه با همدلی نشان دادن به مباحث پیرامون آن، از منظر علوم انسانی و مشخصاً دو علم انسانشناسی و جامعهشناسی به آن میپردازند. در واقع آنها مشغول توصیف و تحلیل رفتار عاملان اجتماعی هستند، ولی به این عاملان از جهت ایدههایی که در حوزهی ارتباط با امر قدسی میپرورند توجه میکنند. کارل مارکس به درستی به این موضوع اشاره کرده است که تصورات و اندیشهها وقتی فراگیر میشوند دیگر امور ذهنی نیستند و قدرت عینی و واقعی پیدا میکنند. به نظر میرسد “قدسیشناسی” خسروخاور_متقی و توجهشان به مباحث کلامی دقیقاً از این منظر است. نظریهپردازان دینی در کار پروردن چنان تصورات و اندیشههایی هستند و دستِکم گرفتن آن تصورات و اندیشهها با توجه به اهمیت و اثرشان به دور از روحیهی علمی و حتی شاید بتوان گفت نوعی خودفریبی است. ارزش کتاب “اسلام و مسیحیت در کشمکش با االهیاتهایشان” در همین پرهیز از خودفریبی و جدیگرفتن روحیه و رویهی علمی است.
طبیعتاً در این کتاب مباحث در خور تأمل و تدقیق زیادی وجود دارد که جای پرداختن به آنها این یادداشت مجمل نیست، ولی به عنوان حسن ختامی برای این یادداشت بسیار کوتاه مایلام اشاره بکنم به نکتهای که دیدنش شخصاً برایم دیدهگشا و لذتبخش بود. فرهاد خسرو خاور و محسن متقی در بخشی از فصل دوم کتاب (ص 175 به بعد) به خطراتی که نواندیشان دینی را تهدید میکند توجه میکنند و بنابراین به اجمال به شیوهی بیان و نوشتن و به تبع آن، نحوهی خواندن نوشتهها در جوامع اسلامی نیز میپردازند. هنگامی که نمیشود آشکارا نظر خود را گفت ایهام و به تعبیر حافظ “صنعت” کردن (حافظم در مجلسی، دُردیکشم در محفلی / بنگر این شوخی که چون با خلق، صنعت میکنم) جزوی ناگزیر از منطق بلاغت میشود. این نکتهای است که لئو اشتراوس دربارهی بیان فیلسوفان در طول تاریخ در کتاب خود “تعقیب و آزار، و هنر نوشتن” (Persecution and the Art of Writing) به آن پرداخته است و خسروخاور و متقی با یادآوری به جای سخن اشتراوس، از آن برای جلب توجه مخاطبان به سفیدیهای متن و بین سطور نوشتههای نواندیشان در جوامع مختلف اسلامی بهره بردهاند.
خوشبختانه در شمارهی 140 مجلهی چشمانداز ایران (تیر و مرداد 1402، ص 34-36) روایتی از این کتاب به قلم نویسندگان آن منتشر شده است و از این جهت نیازی نیست نکاتی که خود آقایان خسروخاور و متقی در معرفی کتاب و فصلها و بخشهای آن گفتهاند در اینجا تکرار کنم. پیشنهاد میکنم خوانندگان علاقهمند ان مطلب را نیز ببینند.
L’islam et le christianisme au défi de leurs théologies
Pour une socio-théologie du christianisme et de l’islam aux 20 et 21 siècles
Farhad Khosrokhavar et Mohsen Mottaghi
Rue de Seine
Paris
Avril 2022