انسان همیشه با “دیگری” سر و کار دارد. دیگری در وهلهی نخست هر آن چیزی است که “من” نیست. “من” جاندارم پس هر بیجانی دیگری است، “من” انسانام پس هر حیوانی دیگری است، “من” منام پس هر انسان دیگری، “دیگری” است. این فرایند در سطح فردی متوقف نمیماند، چون ما آدمیان هویت خود را در جمع بازمییابیم. همان طور که “ما” انسانها از جماد و نبات و حیوان تمایز مییابیم، در اجتماع و جامعه هم میان خود و دیگری تفاوت مییابیم. زیرا هویت همواره با غیریت تعریف میشود و این دو با هم معنا میباید. خانوادهی “من”، یکی از اولین “ما”ها است در برابر دیگری، تا کمکم برسد به واحدهای اجتماعی بزرگتر، و جامعهی ما در برابر جوامع دیگر یا دین ما در برابر دیگر ادیان تعریف بشود.
“دیگری” به خودی خود بار ارزشی ندارد و پیدایی آن پدیدهای طبیعی در فرایند شناخت است. اما واقعیت این است که ماجرا در این سطح باقی نمیماند. همانقدر که اگر “من” در سطح روانشناختی قواعد درست بازی زندگی و از جمله پیش بردن زندگی خود در تعامل سازنده با دیگران و به وسیلهی بازیهای برد-برد را بلد نباشد، دچار مقایسه، احساس کهتری، و خودشیفتگی میشود و روابطش با “دیگر”ان به بازیهای برد-باخت خصمانه میانجامد، “ما” هم اگر در سطح جامعهشناختی حالش خوب نباشد از ارتباط سالم با “دیگر”ان بازمیماند و حتی چهبسا در روندی هویتسازانه به دیگریسازی ایدئولوژیک روی میآورد. اینجاست که فرایند طبیعی من و دیگری جایش را به روند ساختگی خودی و غیرخودی میدهد.
تاریخ بشر همهی این نوع رویکردها را به خود دیده است، از هویتهای سالم و سازنده که ارتباطاتی شکوفا و بالنده را با “دیگر”ان رقم زدهاند تا هویتهای ناسالم و وامانده که به تقابلهای مخرب و نابودگر با “دیگری” روی آوردهاند. هر تغایری بالقوه ممکن است دستاویز دیگریسازیهای ویرانگر قرار بگیرد و در این میان سهم برخی امور بیشتر بوده است: نژاد، دین، مذهب، جنسیت، و مانند آنها. با صرف نظر از علل پدیدآورندهی باورهای دیگریساز، لایهی ظاهری دیگریسازیها را میتوان در “اعتقادات” خلاصه کرد. “اعتقاد” به برتری یک نژاد بر دیگری، “اعتقاد” به حقانیت یک دین و مذهب و بطلان دین و مذهبی دیگر، “اعتقاد” به بالاتر بودن یک جنس از دیگر، و به همین ترتیب. این نوع “اعتقادات” همیشه مبتنی است بر کلیتسازیهای ناموجه و ندیدن ظرایف و دقایق و چشم بستن بر پیچیدگیها و پرهیز از ژرفنگری. اگر در جامعهای در برابر دگراندیشی و دگرباشی، رواداری وجود ندارد معنایش به سادگی این است که آن جامعه هنوز به خودآگاهی دربارهی “اعتقادات”ش نرسیده است.
“اعتقادات” دینی و مذهبی چنانکه ذکر کردم از جمله عوامل دیگریسازی است. اما بر خلاف آنچه ممکن است برخی تصور کنند نه علتالعلل دیگریسازی است و نه الزاماً توأم با دیگریستیزی است. نه تنها ادیان و مذاهب مختلف رویکردهایی گوناگون در قبال “دیگری” داشتهاند، بلکه حتی یک دین یا یک مذهب واحد نیز بر بستر تاریخ در برخورد با دیگری یکسان عمل نکرده است. زیرا دین و مذهب چیزی نیست جز قرائت و خوانش پیروان یک دین و مذهب از آن، و قرائتها و خوانشها در زمانها و مکانهای متفاوت، متفاوت بوده است. از این جهت بررسی تاریخ رویاروییهای مختلف پیروان ادیان با دیگران و آگاهی از آن، هم راهی است برای بهتر شناختن قرائتها و خوانشهای از آن ادیان و هم امکانی است برای برکشیدن قرائتها و خوانشهای انسانیتر و درستتر و کنار نهادن قرائتها و خوانشهای ایدئولوژیزده، جزماندیش و انسانستیز. دیگری انسان است و دیگریستیزی خواهینخواهی چیزی نخواهد بود جز انسانستیزی.
کتاب “مسلمانان در برخورد با دیگری” نوشتهی دکتر لیلا هوشنگی استاد دانشگاه الزهرا و پژوهشگر دانشنامه جهان اسلام کوششی است برای پرتو افکندن بر بخشی از تاریخ ارتباطهای مسلمانان با دیگران. این کتاب همانطور که در عنوان فرعی آن آمده دربردارندهی چهارده مقالهی جدا از یکدیگر است که هر یک به نوعی ناظر به جنبههایی از نحوهی روبرو شدن مسلمانان با دیگران در دورههای گوناگون است. مقالهی نخست دربارهی کتاب بسیار مهم ابوریحان بیرونی است: تحقیق ماللهند. مقالههای دوم و سوم دربارهی دو کتاب فرقهشناختی قدیمی است که وجه امتیاز آنها تألیفشدنشان به زبان فارسی است: تبصره العوام و بیان الادیان. سه نوشتار بعدی دربارهی تلمود است و شناخت مسلمانان از آن به طور عام و ابنحزم اندلسی به طور خاص. در پی اینها هم مقالهای آمده است در مورد بنیاسرائیل و تصور مسلمانان از آنها. سپس مقالهای آمده است دربارهی بِشر بن معتمر که از متکلمان متقدم در جهان اسلام است و یکی از نمونههای مواجهشدن مسلمانان با الهیات عقلی. بخش بعد دربارهی خاتمیت است که نزد همهی مسلمانان مفهومی کلیدی در شناخت دینشان است ولی شاید کمتر به این مفهوم در ادیان دیگر اندیشیده باشند. در این مقاله مفهوم خاتمیت در نگاه یهودیان و مسیحیان ومانویان بررسی شده است. مقالهی دهم به زمینههای یکتاپرستی در شبهجزیرهی عربستان پیش از اسلام اختصاص یافته است و در مقالهی یازدهم رویکردهای مطالعاتی در مورد حضرت عیسی در قرآن کریم دستهبندی و معرفی شده است. سه مقالهی آخر کتاب ناظر به دورههای جدیدتر است. در اولی به مدارس فرقهی دیوبندیه توجه شده است که در برخورد مسلمانان با نظام آموزشی جدید در شبهقارهی هند به وجود آمده و در دومی نکاتی دربارهی شکلگیری نهضتهای جدید دینی (به صورت مخفف: “نجد”ها) مطرح شده است. نوشتار آخر مقالهای است کتابشناسانه به قصد معرفی منابع کارآمد در شناخت مسیحیت که در آن علاوه بر منابع غربی، منابعی که مسلمانان در طول تاریخ در این باره پدید آوردهاند نیز ذکر شده است.
کتاب مسلمانان در برخورد با دیگری، چهارده جستار در دینشناسی و شناخت فرقهها را انتشارات کویر در 242 صفحه به صورتی شکیل و چشمنواز منتشر کرده است. اهتمام جناب آقای محمدجواد مظفر مدیر ارجمند انتشارات کویر که خودشان اهل علم و قلم و فرهنگ اند در انتشار آثاری از این دست که به طور طبیعی مخاطبان محدودی دارد حقیقتاً ستودنی است.
گمان میکنم خواندن کتاب اخیر دوست دانشور عزیزم لیلا هوشنگی که پیشتر کتاب نسطوریان او را نیز برای همراهان ما کمشماریم معرفی کرده بودم (اینجا) برای کسانی که به تاریخ نحوهی رویارو شدن مسلمانان با دیگر ادیان علاقه دارند تأملبرانگیز و راهگشا خواهد بود و سر نخهایی به دستشان خواهد داد برای پژوهشهای بیشتر در این باره و به تبع آن درک و دریافت عمیقتر دیروز و امروزمان.
مسلمانان در برخورد با دیگری
چهارده جستار در دینشناسی و شناخت فرقهها
لیلا هوشنگی
انتشارات کویر
پاییز 1403