برای کسانی که دغدغه ساختن خویشتن را داشته باشند، حکمت همیشه موضوعی است شایان توجه. حکمت فقط دانش نیست، بینش و تجربه هم هست. فقط بینش و تجربه هم نیست، نحوی بودن است. حکیمانه زیستن دغدغهای است کهن. به قدمت حکمت فرهنگهای باستانی چین و هند و ایران و یونان. دغدغهای امروزی هم هست، به تازگی کتابهای روانشناسانه درباره خرسند و کامیاب زیستن. وجه مشترک این همه ساختن چیزی است از خویشتن. چیزی سازگار با کار و بار عالم و با این همه فراتر از آن.
برای من هم حکمت باستانی و هم روانشناسی امروزی همیشه جذاب بوده است. به گمانم مهمترین شاهکار آدمها میتواند خودشان باشد، چیزی که از خودشان میسازند و میتراشند. زندگی میتواند سلوک خوشایندی باشد برای ساختن آن شاهکار. فارغ از رد و قبول این و آن و مقایسه فلان و بهمان.
از میان حکمتهای باستانی شخصا حکمت چینیان را بسیار دوست دارم و گاهی آرزو میکنم چینی میدانستم تا منطق آن حکمت و سرچشمههای آن را بهتر درمییافتم. حکمت باستانی چینیان ساده است. متافیزیک کمی دارد و سخت واقعگرایانه است و طبیعی. مبتنی است بر ساختن خویشتن، از سویی بسیار سختگیرانه و از سوی دیگر بسیار آسانگیرانه. از سویی برای رهایی و وارستگی و از سوی دیگر برای زندگی بهنجارتر و آدابدانانهتر. رها از سوالها و وسواسهایی که پاسخی برایشان نیست. چرا که حکمت تغییر دادن چیزهایی است که تغییرپذیرند و کنار آمدن با چیزهایی که تغییرناپذیرند.
در فرهنگ خودمان حکمتی را که در شاهنامه سترگ فردوسی بزرگ هست بیش از هر متنی میپسندم و نه تنها میپسندم که ستایش میکنم. در شاهنامه همه آنچه من از حکمت میفهمم و میپسندم هست و چه زیبا و گویا هم هست. از حیرت اندیشمندانه، تا شکوه پهلوانانه، از خردمندی حکیمانه، تا تسخر رندانه (برای اشارهای به برخی جنبه های این موضوع میتوانید بخش فردوسی این مطلب را ببینید). چقدر دوست داشتم اگر مجالی میداشتم درباره شاهنامه فردوسی و حکمت مستتر در آن که حکمت دیروز و همیشه فرهنگ ایرانی است چیزی مینوشتم. شاید هم روزی بخت یاری کرد و نوشتم. هرچند حکمت نوشتنی نیست زیستنی است و آنها که دغدغهاش را داشته باشند، خودشان هم به آن سرچشمههای باستانی و هم به آثار تازه علمی مراجعه میکنند تا صفاتی را که لازمه پروردگی و پختگی روانی است در خویش تقویت کنند و خویشتنداری و خویشتنسازی را هدفشان قرار دهند. همیشه فکر میکنم حکمت ورای خلقیات است و آدمهایی با خلقیات گوناگون هم اگر دغدغه حکیمانه زیستن داشته باشند مآلا همانندیهای چشمگیر با یکدیگر خواهند یافت.
به هر حال فکر کردم برای کسانی که به حکمت علاقهمندند و به خصوص مباحث نظری و تاریخی حول و حوش آن را نیز با علاقه دنبال میکنند و این پدیده را دوست میدارند و دوست دارند درباره آن بیشتر بیاموزند و بدانند پیشنهاد کنم حالا که انتشارات هرمس دارد مجموعه کتابهایی درباره این موضوع منتشر میکند از آن مجموعه غافل نمانند.
از این مجموعه اخیرا کتاب “مفهوم حکمت در تصوف و عرفان اسلامی” نوشته پروانه عروج نیا منتشر شده است. کتاب خانم دکتر عروج نیا ماجرای اصطلاح “حکمت” را در حوزه تاریخ اندیشه اسلامی به طور عام و تصوف و عرفان اسلامی به طور خاص پی میگیرد و فراز و فرود این تعبیر را در این حوزه ترسیم میکند. برای کسانی که به تاریخ تصوف از سویی و تاریخ اصطلاح حکمت در فرهنگ ما از سوی دیگر علاقهمندند مراجعه به کتاب و به ویژه مشاهده رنگ باختن مفهوم حکمت در برابر عرفان میتواند جالب باشد.
پیشتر از همین مجموعه کتابهای ناظر به حکمت، انتشارات هرمس دو کتاب خواندنی هم از دکتر مالک حسینی منتشر کرده است. یکی “حکمت: چند رویکرد به یک مفهوم” که ترجمه گزیدهای از مقالات دائرهالمعارفی و دانشنامهای درباره مفهوم حکمت است و برای ورود به مباحث تاریخی ناظر به موضوع مدخلی مناسب، و دیگری کتاب “ویتگنشتاین و حکمت” که قبلا در “ما کمشماریم” متن میزگرد ما درباره آن منتشر شده است ( اینجا ).
امیدوارم دوستان عزیزم – زوج گرامی- مالک حسینی و پروانه عروجنیا، کار درباره مفهوم دوستداشتنی حکمت را ادامه دهند و شاهد انتشار آثار دیگری نیز از آنها در این حوزه باشیم.
حکمت: چند رویکرد به یک مفهوم
گزیده و ترجمه مالک حسینی
انتشارات هرمس، 1388
ویتگنشتاین و حکمت
نوشته مالک حسینی
انتشارت هرمس، 1388
مفهوم حکمت در تصوف و عرفان اسلامی
نوشته پروانه عروجنیا
انتشارات هرمس، 1393