رساله منطقی – فلسفی ویتگنشتاین (1) یا همان “تراکتاتوس” مشهور او اثر عجیبی است. کتابی در مرز نوشتههای فلسفی که از طرفی به منطق ریاضی ربط دارد و از طرف دیگر به عرفان، با لحنی که ظاهرش کاملا منطقی – ریاضی مینماید با فقرهها و بندهای شمارهگذاریشدهاش و باطنش بیشتر به متنهای مقدس میماند که در آنها گویی کسی نیمه هشیار از جایی خبری میدهد. به هر حال چه با این اثر ویتگنشتاین همدل باشیم و چه مخالف و چه در آن بصیرتهای بزرگ ببینیم و چه اشتباهات بزرگ، انکار نمیشود کرد که رساله منطقی – فلسفی یکی از موثرترین کتابهای قرن بیستم بوده است و در زمره آثار کلاسیک فلسفه باقی خواهد ماند.
تراکتاتوس را ویتگنشتاین در ایام اسارت در جنگ نوشت. بعد از جنگ کوشید آن را منتشر کند اما ناشران کار نویسنده بینام و نشانی مانند او را نمیپذیرفتند. بالاخره به لطف مقدمهای که برتراند راسل نامدار بزرگوارانه بر کتاب نوشت – و البته ویتگنشتاین هرگز آن را نپسندید و جدی نگرفت! – کتاب منتشر شد. تراکتاتوس تنها کتاب فلسفی ویتگنشتاین است که در ایام حیاتش منتشر شد. همین اثر عجیب و غریب با سعه صدر ستودنی جورج ادوارد مور و برتراند راسل به عنوان رساله دانشگاهی ویتگنشتاین پذیرفته شد. ویتگنشتاین مقاله علمی – پژوهشی ننوشت و به قواعد قالبی میانمایگان تن در نداد و فیلسوفی شد که هست. فیلسوفی که همه اهل فلسفه از همه سنتهای فکری به اهمیتش اذعان دارند. این نکته را با تاکید نوشتم برای اینکه در فضای فعلی ما علمی – پژوهشینویسانی هستند که دارند سر بچههای مردم را با “پیپر”های منتشر شده در “ژورنال”های فلسفی جهان گرم میکنند و برایشان معرکه میگیرند. غافل از اینکه این بازیها دولت مستعجل است. در دنیا کلی از این “پیپر”نویسها هستند که نه اهمیت بالفعلی دارند نه آینده بالقوهای در تاریخ فلسفه. میآیند و میروند و فراموش میشوند. اینها کارمندان آکادمیهای فلسفه هستند و البته که خیلی فرق است میان کارمند اداره فلسفه با فیلسوف، ولو اینکه آن کارمند در اداره عالیرتبه باشد!
این را نیز بگویم که اهمیت کسی در مقام فیلسوف به معنای سعادت و صلاح و فلاح نیست. ویتگنشتاین قطعا نابغه است. اما این نابغه عزیز نه لازم است الگوی کسی باشد و نه میتواند چنین باشد. او آدم اصیلی بوده است فراتر از میانمایگان. اما خودش کم گرفتار مشکلات ذهنی و وسواسهای فکری و ناکامیهای معمول نبوده است. مانک کتابی خواندنی دارد با نام رسالت نبوغ (2). علاقمندان به این نابغه فیلسوف میتوانند این کتاب را بخوانند تا ببینند لودویگ ویتگنشتاین عزیز با همه نبوغش چه مایه گرفتاریهای روزمره و حلنشده روانشناختی داشته است. جای آن هست که فرد صاحبهمتی کتاب مفصل مانک را به فارسی ترجمه کند.
خوشبختانه ویتگنشتاین در فارسی فیلسوف خوشاقبالی بوده است و تقریبا همه کارهای مهم او به فارسی ترجمه شده است و اغلب آنها ترجمههای خوب و قابل اتکا دارد. از جمله در باب یقین و برگهها و کتاب آبی از ترجمههای مالک حسینی و نیز ترجمه درباره اخلاق و دین به قلم دوستان عزیزم دکتر مالک حسینی و دکتر بابک عباسی.
رساله منطقی – فلسفی که ویتگنشتاین خود بعدها بر آن خط بطلان کشید و فلسفه متاخرش را از دل آن بیرون آورد کتابی نیست که اهل فلسفه بتوانند از آن صرف نظر کنند و آن را ناخوانده بگذارند. این کتاب پیشتر دوبار به فارسی ترجمه شده است. نخستین بار به قلم مرحوم دکتر محمود عبادیان و دومینبار به قلم دکتر میر شمسالدین ادیب سلطانی. ترجمه نخست کاستیهای زیادی داشت و ترجمه دوم به سبب سلیقه زبانی مترجم محترم قابل استفاده عمومی نیست. البته فضل تقدم آن مترجمان به جای خود و سعیشان در پیمودن مسیر ناپیموده مشکور. ترجمه سوم اما ترجمهای است مناسب که هم به کار اهل فلسفه میآید و هم به کار عموم علاقهمندان به مباحث فلسفی.
ترجمه سوم که به قلم دکتر سروش دباغ فراهم آمده و همین روزهای اخیر منتشر شده ترجمهای است که جای آن خالی بود. خوشبختانه این ترجمه شرح مترجم بر تراکتاتوس را نیز به همراه دارد و خوانندگان میتوانند از خلال آن با خوانشهای گوناگون رساله منطقی – فلسفی ( قرائت استعلایی (3) و قرائت واقعگرایانه (4) و قرائت درمانگرایانه (5)) آشنا شوند. به کسانی که میخواهند برای نخستین بار این اثر ویتگنشتاین را بخوانند پیشنهاد میکنم ابتدا شرح را بخوانند و بعد خود رساله را.
انتشار این کتاب را به دوست عزیزم سروش دباغ تبریک میگویم. امیدوارم با انتشار آثار اصلی فیلسوفان و شرح و توضیحات فنی درباره آنها روز به روز از برخوردهای سطحی با فلسفه کاسته شود و نگاه عمیق و جدی بیشتر جا بیفتد. به نظر من رعایت سطح بحث مهمتر است از موضع له یا علیه یک موضوع داشتن. کسی که از چیزی که درست است طرفداری میکند اما طرفداریاش سطحی است – یا بالعکس – کارش کمارزشتر است از کسی که نگاه عمیقتری به موضوع را مطرح میکند ولو اینکه نهایتا معلوم شود آن نگاه عمیقتر کاستیهایی داشته و درست و کامل نبوده است.
پینوشتها:
2. Ray Monk, The Duty of Genius
3. Transcendental reading
4. Realistic reading
5. Therapeutic reading