بررسي ديدگاه دكتر نصر
دربارة سيدحسين نصر ديدگاههاي ضد و نقيضي در ايران ارائه شده است (براي گزارشي از اين ديدگاهها، رك. ارجيني: 149-150). اما چه چيزي در آراي نصر وجود دارد كه، عليرغم اينهمه تأكيد و تصريح او بر ضديت با سكولاريسم و جدايي حجيت معنوي و اقتدار دنيوي، كساني او را سكولار ميدانند و يا لااقل در افكار و يا اعمالش مجالي براي بروز سكولاريسم ميبينند؟ در ادامه ميكوشيم پارهاي از اين موارد را، كه احتمالاً نزد مخالفان وي پذيرفتني نيامده است، برشماريم.
اولين نكته، نظرية وحدت متعالي اديان است، كه در مقدمة اين مقاله اشارهاي به جايگاه آن نزد سنتگرايان كرديم. دكتر نصر، بنا بر اصل نظام سلسلهمراتبي عالم، همة اديان اصيل را نشأتگرفته از حقيقهالحقايق ميداند كه، بنا به اختلاف انسانها و دورانها، در قالبهاي گوناگون متجلي شدهاند (براي آشنايي با آراي دكتر نصر در اين باب و نظرية وحدت متعالي اديان، رك. نصر 1380: فصل 9؛ 1385 ب: فصل 1؛ اصلان). اما اينكه همة اديان داراي حقيقتاند به اين معني نيست كه همة آنها باهم برابرند و نيز به اين معني نيست كه در عصر حاضر همة آنها براي رسيدن به نجات و رستگاري مناسباند و سرانجام به اين معني هم نيست كه برخي از ادياني كه قبلاً به متابعت از آنها دستور داده شده بود ممنوع اعلام نشده باشند (لگنهاوزن 1379: 124). اين نكات، كه لبّ اعتراضات به كثرتگرايي اديان نزد نصر را دربر ميگيرد، باعث شده است كه كساني تصور كنند در ديدگاه نصر تقيد به دين اسلام در برابر اديان ديگر وجود ندارد و اين خود گامي به عقب در راستاي شكستن انحصارگرايي اسلام است، كه مجالي براي تقدسزدايي آن و در نتيجه آسان كردن راه ورود سكولاريسم فراهم ميكند.
دومين نكته اين است كه، به نظر دكتر نصر، براي اينكه از كثرت ظاهري اديان بتوان به حقيقهالحقايق راه برد بايد به سراغ بعد باطني هر دين رفت، كه قلب هر دين است. و اين نكته را سيدحسين نصر، بيش از همهجا، در كتاب قلب اسلام، كه در پي حوادث يازده سپتامبر نوشته، مورد توجه قرار داده است )براي معرفياي از اين اثر، رك. خندقآبادي 1381). نصر مينويسد: «قلب دين همان دين قلبي است… در درون همين دين قلبي است كه بايد حكمت جاويدان را يافت، كه همچون گوهري در مركز هر پيام الهي ميدرخشد… بر همگي ماست كه به دنبال كشف دوبارة قلب دين كه همچنين دين قلبي به شمار ميآيد باشيم تا… از زندگي همراه با صلح و هماهنگي بر پاية حقايق جامع موجود در جاويدان خردي كه مشترك ميان همة سنتهاي ديني است برخوردار شويم… قلب هر ديني جز حق يگانه و جامعي كه در قلب همة اديان راستين جاي دارد نيست و هموست كه بنياد دين قلبي را فراهم ميآورد» (نصر 1383 د: 379-380). منظور نصر از دين قلبي و نقش آن در تحقق صلح جهاني اين نيست كه بايد شرايع اديان را حذف كرد. بلكه منظور آن است كه با تأكيد بر ابعاد شريعتي نميتوان ميان اديان اتحاد و اتفاقي ايجاد كرد؛ تنها با تأكيد بر ابعاد طريقتي اديان است كه ميتوان به صلح ميان اديان و دينداران اميدوار بود. هر آييني، در عين حال كه بايد حفظ شريعت كند، بايد در مواجهه با ديگر اديان به بُعد طريقتي و باطني دين، كه نسبت به شريعت اهميت بيشتري هم دارد و راه مفاهمه با ديگران را آسان ميكند، توجه كند. روشن است كه اين سخن نه به معناي حذف شريعت، بلكه به معناي تأكيد بر طريقت در كنار شريعت است. به بيان ديگر، تأكيد بر طريقت در دين تحمل شرايع را نسبت به يكديگر آسان ميكند و از خودمحوري شرايع كه راه را بر ستيز و دشمني هموار ميكند ميكاهد (بابايي؛ نصر 1383 د: 153-155). اما به هر حال، همين تأكيد بر بعد باطني براي تحقق صلح جهاني باعث شده است كساني نگران شوند از اينكه گذر از شرايع باعث آسيب به دعوي انحصاري بودن اسلام ميزند و در نتيجه رخنهاي براي نفوذ كثرتگرايي و به دنبال آن نسبيتگرايي و در پي آن سكولاريسم فراهم ميكند.
نكتة سوم اين است كه، در عين اينكه دكتر نصر تصريح ميكند كه در اسلام دين از سياست بيگانه نيست و دايرة دين تمام فعاليتهاي انسان را دربر ميگيرد و بر ديني بودن حكومت تأكيد ميكند، همانطور كه اشاره شد، معتقد است اسلام هيچ الگوي حكومتي خاصي را توصيه نكرده است و، به بهانة واقعگرايي، بهنوعي نهاد خلافت و سپس سلطنت را نزد اهل سنت و شيعه پذيرفتني ميداند. اما چهبسا اهل سنت و شيعه در اين امر اتفاق نظر داشته باشند كه، دستكم پس از خلفاي چهارگانه، خلافت فاجعهاي كامل بوده است كه در آن، هرچند به نام اسلام، همواره شهرت قدرت، برپايي امپراتوري و اسراف و تبذير شخصي غلبه داشته است. اما ظاهراً نصر چنين فهمي از تاريخ اسلام ندارد و در مجموع حكومتهاي مبتني بر حاكميت سلاطين را ميستايد و در عين حال همة مفاسد و فجايع اين گونه حكومتها را بهعنوان نقايصي كه بايد براي جلوگيري از خطر به قدرت رسيدن برخي از انواع حكومتهاي غربي ناديده گرفته شوند ناچيز جلوه ميدهد (لگنهاوزن 1382: 252). نصر مينويسد: «با نگاهي به تاريخ اسلام روشن ميشود كه، پس از چهار خليفة اول، امويان بيشتر شبيه حاكمان معمولي بودند. بعضيها، مثل يزيد، حتي اصول شريعت را آشكارا در زندگي شخصيشان زير پا ميگذاشتند و بسياري از آنها ستمگر بودند، اما فرق ميان آنها و يك ديكتاتور امروزي اين است كه در دورة اموي به هر حال بهنوعي و تا اندازة زيادي به شريعت عمل ميشد، حال آنكه امروزه در بسياري از مناطق براي نابودي شريعت تلاش ميشود. پس از دورة اموي… با انحطاط و نابودي خلافت عباسي به دست هلاكوخان حتي وحدت سياسي نمادين اسلام نيز از ميان رفت، اما در سراسر اين تغييرات علما و همچنين سلسلههاي صوفيه در اغلب سرزمينهاي اسلامي در پاسداري از شريعت… موفق بودند. بنابراين، در همة اين موارد وحدت اسلام به مدد حفظ شريعت حفظ شد» (نصر 1383 الف: 211-212). اين نوع نگاه به تاريخ سياسي اسلام، به نظر بعضي، بدترين شكل سياست ارتجاعي است (لگنهاوزن: همانجا) و بنابراين، راه بر مقايسة منتقدان و خردهگيري آنان بر كل پروژة حكومت ديني در برابر حكومت سكولار گشوده ميشود.
نكتة چهارم، كه در پي نكتة پيشين است، تلقي حداكثري دكتر نصر از مفهوم حكومت ديني است. وي چنان دايرة فراخي براي حكومت ديني در نظر ميگيرد كه مطابق با آن در غرب، حتي مثلاً حكومت انگلستان، كه ملكة آن رهبر كليساي انگليس هم هست، حكومت سوئد، كه در آن كليساي لوتري كليساي رسمي كشور است، و حكومت آلمان، كه در آن كليساها رسماً از دولت كمك مالي ميگيرند، بهنوعي حكومت ديني تلقي ميشوند، چراكه به نظر او پادشاهي در هيچ تمدني نميتواند يكسره سكولار باشد. از سوي ديگر، در جهان اسلام، پادشاهان ايران را يكسره نگاهبانان دين تلقي ميكند، دولت مصر (تحت حكومت حسني مبارك) را مطلقاً سكولار نميداند، چون نه توانست شريعت را تغيير دهد و نه اينكه به ارزشهاي ديني بياحترامي كند و حتي انسان خودمداري مانند جمال عبدالناصر، پدر ناسيوناليسم جديد عرب، را هم چهرهاي كاملاً سكولار نميداند، چراكه وي همواره از تعابير اسلامي بهره ميگرفت و از وحدت اسلامي دم ميزد (نصر 1385 الف: 435-436، 438). اين امر در واقع به دليل آن است كه وي، به پيروي از تفكر اسلاف سنتگرايش، در ساحتي عامتر متوجه پيوند حجيت معنوي و اقتدار دنيوي است، كه ظاهراً برقراري كليتي از اين رابطه نيز وي را قانع ميسازد.
روشن است كه چنين تصوري از حكومت ديني معتقدان به آن و مخالفان سرسخت سكولاريسم در جهان اسلام را راضي نگه نميدارد. همين مماشات سيدحسين نصر با حكومت پادشاهي، كه در نكتههاي سوم و چهارم آمد، و مخالفت او با حكومت ولايت فقيه در ايران، كه در نكتة پنجم خواهد آمد، دستآويز افراد بسياري شد كه، بهخصوص از موضع دفاع از حكومت ولايت فقيه، مشي عملي نصر را در اين راستا مهمترين دليل سكولار بودن او بدانند و از آن تحذير دهند.
نكتة پنجم، موضع سيدحسين نصر عليه حكومت ولايت فقيه ايران است. كساني به نصر خرده گرفتهاند و گفتهاند كه حكومت ايران پس از انقلاب درست بر اساس نفي انديشة جدايي دين از سياست پديد آمد و قانون اساسي كشور مطابق شريعت اسلام پي ريزي شد و لااقل آرمان انقلاب اين بوده است كه احكام اسلامي را در تمام حوزههاي فردي و جمعي مبناي تصميمگيري قرار دهد، اما در عين حال نصر، تحت لواي اينكه در اسلام طبقة روحانيان و به طريق اولي حكومت روحانيان وجود ندارد، به تمجيد از اين حكومت حتي بهعنوان جرياني ضدسكولاريسم روي نميآورد. در واقع، به نظر نصر معنويتجويي جبري نه ممكن است و نه مطلوب و احوال دروني فرد اهميت بيشتري از افعال بيروني او دارد و اينجا درست نقطة تمايز نصر از گرايشهاي بنيادگرايانه است (رك. نصري: 323-325). در مقابل، نصر صراحتاً ميگويد كه اگر سمت رسمي رياست دفتر ملكه را، كه چهارمين مقام مهم كشور به شمار ميرفت، پذيرفت به اين دليل بود كه احساس ميكرد تنها كسي بود كه ميتوانست، به درخواست علما، به ايجاد موقعيتي كمك كند كه در آن آيتالله خميني ميتوانست با شاه مصالحه كند و نوعي حكومت سلطنتي اسلامي برپا گردد كه در آن علما نيز دربارة امور كشور اظهارنظر كنند اما ساختار كشور دچار تحول نشود نصر 1385 الف: 187).
كساني مثل دكتر عبدالعزيز ساشادينا معتقدند كه انقلاب اسلامي ايران تجلي اسلام اصولگراست، با اين حال اين اسلام به نظر نصر از شكل سنتياش خارج شده چون سياسي و فعال شده و نظام سلطنتي را از بين برده است، والا چطور حمايت از فرح پهلوي با سنت سازگار است اما حمايت از جمهوري اسلامي با سنت سازگار نيست؟ وي موضع دکتر نصر در اين باب را شبيه آراي غزالي ميداند كه معتقد بود هرگز نبايد بر ضد دولت فاسد و ظالم هم شوريد، بلکه بايد نزد خداوند دعا کرد تا هدايت شود (ساشادينا: 17-18).
اما واقعيت اين است كه در اينجا يك مبناي اصلي وجود دارد و آن اينكه در انديشة سنتگرايي اساساً مجالي براي دموكراسي، به معناي غربياش، وجود ندارد و مهمترين دليلش اين است كه، همانطور كه در آغاز اين مقاله اشاره شد، يكي از اصول پذيرفتهشدة اين انديشه، كه از جمله حكمتهاي جاويدان هم به شمار ميآيد، يعني در همة نظامهاي مابعدالطبيعي اصيل ميتوان از آن سراغ گرفت، نظام سلسلهمراتبي عالم است كه بر مبناي آن قدرت تصميمگيري و اعمال نفوذ حقي است كه اولاً از آنِ خدا يا وجود مطلق است و پس از آن با رعايت سلسلهمراتب به مادون او انتقال مييابد. در چنين نظامي سخن گفتن از دموكراسي، كه مطابق با آن قدرت از پايين به بالا تفويض ميشود، و يكسان دانستن رأي همة انسانها، چه عامي و چه خاص، چه ميانمايه و بلكه فرومايه و چه والا و فرزانه، نقض آشكار اصل سلسلهمراتب و جانشيني كمّيت به جاي كيفيت است (نصري: 318-320؛ براي نقد مباني فكري نصر، رك. نصري: 400-422). و اين نكتهاي است كه رنه گنون، نياي فكري سيدحسين نصر، بهشدت تمام در سراسر كتاب معروف خود سيطرة كمّيت و علائم آخر زمان به مقابله با آن پرداخته است (نيز رك. گنون 1389: فصلهاي 5 و 6).
منابع:
ـ ارجيني، حسين. (آبان 1387) «تأملاتي در زندگي و انديشههاي سيدحسين نصر»، معرفت، سال 17، ش 131، ص 145-159؛
ـ اصلان، عدنان. (1385) پلوراليسم ديني، راههاي آسمان: كثرت اديان از نگاه جان هيك و سيدحسين نصر، ترجمة انشاءالله ـ رحمتي، تهران: انتشارات نقش جهان؛
ـ اولدمدو، كِنِت. (1389) سنتكرايي: دين در پرتو حكمت جاويدان، ترجمة رضا کورنگ بهشتی، تهران: انتشارات حکمت؛
ـ بابايي، حبيبالله. (فروردین و اردیبهشت 1384) «نصرِ متأخر، نصرِ اسلامگرا: قرائتي راديكال از انديشههاي سيد حسين نصر بعد از 11 سپتامبر با تأكيد بر كتاب قلب اسلام»، آيينة ﭘژوهش، سال 16، ش 91 ، ص 27-36؛
ـ بروجردي، مهرزاد. (1386) روشنفكران ايراني و غرب، ترجمة جمشيد شيرازي، تهران: انتشارات فرزانروز؛
ـ حسینی، حسین. (1386) معرفت جاودان، تهران: انتشارات مهرنیوشا؛
ـ خندقآبادي، حسين. (1381) «معرفي كتاب قلب اسلام» عرفان ايران، تهران: انتشارات حقيقت، ج 14، ص 121-144؛
ـــــــــــ (1383) «ميعادگاههاي ديدگاه سنتگرايي» در «ترجمه و تحقيق ده مقالة پاياني كتاب منطق و تعالي اثر فريتيوف شوان»، رسالة كارشناسي ارشد، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، ص 7-27؛
ـ دینپرست، منوچهر. (1383) سیدحسین نصر دلباختة معنویت، تهران: انتشارات کویر؛
ـ ساشادينا، عبدالعزيز. (مهر 1386) «گفتوگو با دكتر عبدالعزيز ساشادينا»، كيهان فرهنگي، سال 24، ش 252، ص 17-18؛
ـ گنون، رنه. (1361) سیطرة کمیت و علائم آخر زمان، ترجمة علیمحمد کاردان، تهران: نشر دانشگاهی؛
ـــــــــــ (1389) بحران دنياي متجدد، ترجمة حسن عزیزی، تهران: انتشارات حكمت؛
لگنهاوزن، محمد. (1379) اسلام و كثرتگرايي ديني، ترجمة نرجس جواندل، قم: مؤسسة فرهنگي طه؛
ـــــــــــ (1382) «چرا سنتگرا نيستم؟»، ترجمة منصور نصیری، خرد جاويدان: مجموعه مقالات همايش نقد تجدد از ديدگاه سنتگرايان معاصر، به کوشش شهرام یوسفیفر، تهران: مؤسسة تحقيقات و توسعة علوم انساني و دانشگاه تهران، ص 233-266؛
ـ ملكيان، مصطفي. (1381) راهي به رهايي، تهران: انتشارات نگاه معاصر؛
نصر، سيدحسين. (بهار 1354) «سرآغاز»، جاويدان خرد، سال 1، ش 1، ص 7-8؛
ـــــــــــ (1380) معرفت و معنویت، ترجمة انشاءالله رحمتی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی؛
ـــــــــــ (مهر 1382 الف) «اسلام و جهان: مصاحبة رومر تيلور با پروفسور سيدحسين نصر»، ترجمة فاضل لاريجاني، چشمانداز ارتباطات فرهنگي، دورة جديد ش 4، ص 26؛
ـــــــــــ (1382 ب) نیاز به علم مقدس، ترجمة حسن میانداری، قم: مؤسسة فرهنگی طه، چاپ دوم؛
ـــــــــــ (1383 الف) آرمانها و واقعیتهای اسلام، ترجمة شهابالدین عباسی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی؛
ـــــــــــ (1383 ب) اسلام و تنگناهای انسان متجدد، ترجمة انشاءالله رحمتی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی؛
ـــــــــــ (1383 ج) در غربت غربی: زندگینامة خودنوشت دکتر سیدحسین نصر، ترجمة امیر مازیار و امیر نصری، تهران: مؤسسة خدمات فرهنگی رسا؛
ـــــــــــ (1383 د) قلب اسلام؛ ارزشهای جاودان برای بشریت، ترجمة مصطفی شهرآیینی، تهران: انتشارات حقیقت؛
ـــــــــــ (1384) جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمة مرتضی اسعدی، تهران: انتشارات طرح نو، چاپ چهارم؛
ـــــــــــ (1385 الف) در جستوجوی امر قدسی: گفتوگوی رامین جهانبگلو با سیدحسین نصر، ترجمة مصطفی شهرآیینی، تهران: نشر نی؛
ـــــــــــ (1385 ب) دین و نظم طبیعت، ترجمة انشاءالله رحمتی، نشر نی، تهران 1385؛
ـــــــــــ (4 اسفند 1385 ج) «عرفان نظرى و تصوف علمى و اهميت آنها در دوران كنونى»، ترجمة انشاءالله رحمتي، حكمت و معرفت (ضميمة روزنامة اطلاعات)؛
ـــــــــــ (1386 الف) اسلام سنتي در دنياي متجدد، ترجمة محمد صالحي، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی؛
ـــــــــــ (بهار 1386 ب) «گفتوگويي ديگر با سيدحسين نصر»، حسين توفيقي، هفت آسمان، ش 33، ص 39-82؛
ـــــــــــ (بيتا) «گفتوگوي دكتر سيدحسين نصر با روزنامة زمان چاپ استانبول»، ترجمة منصوره حسینی و داود وفایی، به نقل از:
www.shia-today.com/fa/index.php?show=news&action=article&id=492
نصري، قدير. (1384) تضمنات سياسي انديشة سيدحسين نصر، رسالة دكتري رشتة علوم سياسي (گرايش انديشة سياسي)، تهران: در دانشگاه تربيت مدرس؛
– Coomaraswamy, Ananda. (1994) Spiritual Authority and Temporal Power in the Indian Theory of Government, USA: Oxford University Press, Revised edition
– Guenon, Rene. (2004) Spiritual Authority and Temporal Power, Sophia Perennis: Hillsdale, NY
– Hahn, L.E., R.E. Auxier, and L.W. Stone (Eds.). (2001) The Philosophy of Seyyed Hossein Nasr, Library of Living Philosophers Vol. XXVIII , Chicago: Open Court
– Perry, Whitall N. (2001) A Treasury of Traditional Wisdom, Fons Vitae of Kentucky: Incorporated
– Quinn, William W. (1984) The Only Tradition, State University of New York Press
– Schuon, Frithjof. (1984) The Transcendent Unity of Religions, USA: Theosophical Pub. House
نوشته حسین خندقآبادی
منتشر شده در دوفصلنامه علمی-پژوهشی پژوهش سیاست نظری
دوره جدید، شماره هفدهم، بهار و تابستان 1394
بخش دوم